
این چرخش زمان و چینش زمین، ما را میخواند تا رخدادی که در فروردین امسال از سوی شورای نگهبان برپا شد را در ترازوی اخلاق، قانون و زور بسنجیم «که بر رسولان بلاغ باشد و بس».
دکتر محمدعلی دادخواه
کاردانی به کشوری نبود
که از او کاردانتری نبود
(امیر خسرو دهلوی)
اکنون که زمین شکفته است و زمانِ خجستۀ بهارانه است، رواست آغاز و پیوند سخن نیز بهار باشد. بهار یعنی: بِه – آر؛ و نوید پیروزی داد بر بیداد که در فرهنگ و ادبیات ما به فراوانی بر آن چشم دوختهاند. امیر مُعِزی میگوید:
« توانگر گشت و خوشطبع و جوان از عدل فروردین اگر درویش و ناخوشطبع و پیر از جور آبان شد »
این چرخش زمان و چینش زمین، ما را میخواند تا رخدادی که در فروردین امسال از سوی شورای نگهبان برپا شد را در ترازوی اخلاق، قانون و زور بسنجیم «که بر رسولان بلاغ باشد و بس».
خبر کوتاه و حیرتانگیز بود؛ آرای کسبشدۀ یکی از نمایندگان برگزیدۀ مردم اصفهان که از صافی نظارت استصوابی شورای نگهبان به در آمده و پس تأیید صلاحیت، در معرض انتخاب مردم قرار گرفته بود و در دور نخست، با بهدستآوردنِ قریب دویست هزار رأی از سوی مردم، به عنوان نمایندۀ قانونی آنها انتخاب شده است و راهیابی او به مجلس شورا مسجل است، ناگهان و در حالیکه صحت انتخابات شهر اصفهان به تأیید شورای نگهبان رسیده است، به هیچ گرفته میشود و چنان که چندان کسی هم چیزی از آن نفهمید، رسماً اعلام شد که خانم مینو خالقی صلاحیت ورود به مجلس شورای اسلامی را ندارد!
بی گمان در برابر چنین بدعتی باید به سرای حقوق و قانون راه سپرد و دشواری را آنجا باز گفت و چاره را از قانون که فصلالخطاب سامان اجتماعی است، بازجُست؛ زیرا دانش حقوق دو ویژگی دارد: نخست اینکه، دستوری است و اما و اگر و شرط احتمال در آن نیست و پاسخ نهایی را بازگو میکند و دوم اینکه، بر خلاف بسیاری از علوم دیگر، جزئیگراست و به جزئیات میپردازد و در پی آن بررسی میان عمل شخص و پدیدار، انگیزه و علت را میجوید و در این جستجو، به اصول، عرف، قوانین، رویۀ قضایی و نظریۀ اندیشمندان که جملگی منابع حقوق بهشمار میآیند، توجه میکند و هرگز بیرون از این پی و پایهها که استدلال در چارچوب آنها شکل میگیرد رأی و نظری را اعلام نمیکند؛ علیت، حدود اخلاقی، گسترۀ قانونی و در فرجام این داشتهها مجازات، همواره در کانون توجهات حقوق است. واژگانی که در فرنام نوشته آمد، یک ویژگی دارند و آن اینکه، برخی رفتارها را بر ما بار میکنند و ما را به سمت و سویی فرا میخوانند که بسیاری از آنها از اختیار ما خارج است؛ آدمی ناگزیر است در مقابل گفته و کردۀ دیگری به کنش و واکنشی دست یازد. برای نمونه در هنگام ورود به معابد و نمازخانهها باید کفش خویش را از پای درآورد و سپس به آن پایگاه پای نهاد؛ در هنگام حضور در کلیسا لازم است کلاه از سر خویش برداشت؛ در پاسخ سلام و بامداد نیکوی بهاری نیز نیرویی شما را فرا میخواند که آنرا نادیده و ناشنیده مگیر! البته در این میان بین «باید» و «حتماً» و «بهتر است» مراتب الزام متفاوت است؛ برخی از بایدهای اخلاقی تا بدان پایه ارزشمند و والا هستند که برخی جان خود را برای پایداری و پاسداری از آنها فدا میکنند. به قول عارفان ما « که احسان کمندی است بر گردنم »!
در برخورد با قواعد حقوقی اما، مسأله دگرگون است و سرپیچی از قواعد قانوی با واکنش شدید جامعۀ سیاسی روبرو خواهد شد. قاعدۀ حقوقی و قاعدۀ اخلاقی در همین نقطه در مرزی گوناگون قرار می گیرند و نگرش حقوقی و اصول و چارچوب آن، یک بایدِ بیگریز را پی میریزد که فقط ناظر بر شخصی خاص نباشد، زیرا قانون باید عام، نوعی و کلی باشد و همه را حتی داور و قاضی پرونده را در بر میگیرد. دادرس دقیقاً در چارچوب بایدها و نبایدهای قانون قرار دارد و جای هیچ ابهام و ایهامی نیست که شورای نگهبان در خویشکاری داور و داوری در شمار همین اصول و قواعد قرار دارند. وظیفۀ روشن داور آن است که امر آمر قانونی را کشف کند و از میان آنچه به عنوان منابع حقوق گفتیم مورد و مصداق را بیابد و با برهان و دلیل و اتکای درست و روشن بر منابع و حقوق، تصمیم خود را بیان کند. بر این پایه، هیچ دادرس و داوری حق وضع قانون و قاعده ندارد، زیرا وظیفۀ وی کشف آنچه باید صورت بپذیرد است و ترازوی او تنها موازین حقوقی است. البته این پرسش بجاست که چه پیوندی میان اخلاق و قانون وجود دارد. در اینباره باید گفت وضع قانون باید از گذرگاه اخلاق و قواعد آمره گذشته باشد و دادگری زمانی پدیدار میشود که هرگز اصول اخلاقی که گوهر قانون را تشکیل میدهد مورد غفلت نباشند تا دادگری که برترین ارزشهاست و هیچ فضیلتی تاب همسویی با آن را ندارد برقرار گردد. در یک سامانۀ حقوقی برخی از بایدها و نبایدها از رهگذار اخلاق، فرمان میگیرند و برخی از قانون ، رویۀ قضایی ، عرف و عادت جانمایۀ خود را بهدست میآورند. در دانش حقوق به این بایدهای گریزناپذیر که سایۀ آنها باید بر هر رسیدگی عادلانه و منصفانه باشد قواعد آمره میگویند و انحراف از این قواعد آمره از هیچ کارگذاری پذیرفتنی نیست، زیرا اگر بیتوجهی به قواعد آمره فراگیر شود؛ بازخوردی جز ناکارآمدی اصول ، انحراف از حق و تکلیف و فساد فراگیر نخواهد داشت.
تاریخ حقوق گزارش میدهد در جوامعی که نهادهای رسمی این قواعد آمره را زیر پا نهادهاند دشواریهای فراوانی دامنگیر آنها شده است ، باید یاد آور شد اگر در هر رشته و فنی بتوان بدون پیگیری دانش آن فن، سرآمد گردید، در دانش حقوق چنین رخدادی ناممکن است، زیرا قلمرو صلاحیت ، قاعدۀ اشتغال ، قاعدۀ فراغ دادرس ، قاعدۀ پذیرش مرجع بالاتر و بالأخره تشریفات آمرۀ رسیدگی در همین بزنگاه جلوه می کنند و پدیدار می شوند. درست در جایی که این اصول و قواعد ایستادهاند، سیاستبازان و سیاستکاران در برابر عظمت دانش حقوق، شگفتزده میشوند، زیرا در پاسداری از حقوق مردم است که این قواعد آمره به عنوان معیار سنجش و رفتار حاکمان به شمار میآیند و همه از دادرس و دادستان و خواهان و خوانده زیر مجموعۀ آنها قرار میگیرند.
فرش قانون از تار و پود اصول، قواعد، عرف، و پیشینۀ تصمیمها که در حقیقت، حوزۀ رفتار و گزینش و برخورد و بازخورد خردمندانۀ افراد را پی میریزد بافته میشود. قاعدۀ «اشتغال» و «فراغ دادرس» که دو قاعدۀ مسلم در هر دادرسی عادلانه و منصفانه است، «دادگاه پس از امضای رأی، حق تغییر آن را ندارد». این قاعدهای است که به صراحت در مادۀ ١٥٥ قانون آیین دادرسی مدنی سابق ذکر شده بود. این قاعده همچنان از موادی از قانون فعلی نیز قابل برداشت است.
حال به تبصرۀ 3 مادۀ 52 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب 9 / 9/ 1378 توجه کنید: « شورای نگهبان بیست روز پس از اظهارنظر هیأت مرکزی نظارت، نظر قطعی و نهایی خود را در خصوص تأیید یا رد صلاحیت داوطلبان به وزارت کشور اعلام خواهد داشت». در چنین جایگاهی در طول مدت بیست روز، شورای نگهبان مشمول قاعدۀ اشتغال است و پس از آن قاعده فراغ بر او فرمان میراند. ضمن اینکه همۀ حقوقدانان بر این باورند که مواعد در شمار تشریفات است و تشریفات هم آمره است؛ بنابراین پس از اظهارنظر نهایی و قطعی در خصوص تأیید یا رد صلاحیت نامزدان، امکان عدول و نکول از آن طبق قواعد آمره و قانون وجود ندارد و این بدعت ناروا که رأی مردم پس از انتخابات نیز قابل استصواب از سوی شورای نگهبان دانسته شود، هم از دریچۀ اخلاق پذیرفتنی نیست ، هم از دیدگاه حقوق مردود است و هم از چشمانداز مصلحت اجتماعی زیانبار است. حتی اگر شورای نگهبان در انجام وظیفۀ قانونی اشتباه هم کرده باشد، باز، مشمول قاعدۀ فراغ است و حق رد تصمیم پیشین را ندارد و موجب قانونی برای ایجاد صلاحیت جدید برای او وجود ندارد و تنها میتواند از مرجع بالاتر که مجلس شورای اسلامی است و منبع قدرت و صلاحیتبخش شورای نگهبان است، از طریق نظام بررسی اعتبارنامۀ نمایندگان تقاضای نظارت کند. در هر سامانۀ حقوقی باید بر صلاحیت و قلمرو تصمیمگیری، تأسیس دادگاه، گزینش داور رسیدگی که همه فرع بر قانون است دل سپرد، زیرا در همۀ نظامهای سامانمند جزء را کوچکتر از کل و تابع آن میدانند. اگر به این اصول پایبند باشیم افکار عمومی و فرزانگان ما را بر میتابند. بیگمان هیچ قانون و قاعدهای اختیارات یکجانبه و بیپایان را تجویز نمیکند و در نظام حاکمیت قانون، زور محلی برای بروز ندارد. اگر بنا باشد که هر دادرسی به استناد اختیارات پیشین خود در پروندهای، بتواند هر زمانی و هر طوری در آن پرونده ورود کرده و اعمال نظر کند و قواعد آمره را نادیده بگیرد، دیگر سخن از دادگری، امنیت حقوقی و نظم اجتماعی یکسره بیهوده است. در چنین ساز و کاری هرج و مرج به جای سامان مینشیند و اساس همۀ کارها از هم میگسلد. تردیدی نیست که قانونمندی زمینهساز توسعه و پیشرفت است و قانونگریزی از اسباب اصلی انحطاط و عقبماندگی. در سرزمینهایی که نابسامان و مشوشاند، به جای خرد و خیر، خودکامگی و خودبینی فرمانروایی میکند و متجاوزان و متجاسران کسانیاند که اصول و اخلاق را زیر پا مینهند. در روزگار ما ملتها و افکار عمومی چنان به هم مرتبطند که هر رخدادی در سرزمینی که نشانی از نادیدهگرفتنِ حق و امتیازی باشد، افکار عمومی جهان را متوجه و دستخوش تغییر می کند، و از همین روست که اصل قلمرو صلاحیت ملی و انحصاری دولتها، دیگر قدرت پیشین را ندارد. خردورزی ایجاب میکند که به تصمیم و عمل خود پایبند باشیم و به رأی مردم گردن نهیم و حقوق شهروندی را پاس بداریم. قواعد آمره به نظمهای اخلاقی، حقوقی، انسانی و سیاسی باز میگردد. اهمیت و ارزش قواعد آمره تا انجاست که قرار و تصمیم قانونیای که مخالف با یک قاعدۀ آمره باشد باطل و بلااثر است، زیرا قواعد آمره ستون نخست و سنگ آغازین بنای پاسداری از حقوق است که بدون رعایت آنها امکان پاسداری از حق مردم امکانپذیر نیست. بیگمان شورای نگهبان خود را رسالتمند اخلاق و حقوق مردم میداند و موازین شرع را آینۀ کار خویش. گذشته از اینکه از نظر اخلاق دادرسی، این گفتۀ پیامبر (ص) است که خطای قاضی در عفو، شایستهتر است از خطای او در مجازات، دوری از بهکارگیری زور به نحو نامشروع در شمار اصول ارزشمند دادرسی است که عدم رعایت آن، در حکم نابودی اخلاق و پایمالساختنِ حقوق آدمیزاد است. بنا بر آنچه گفتیم، چون شورای نگهبان برآمده از قانون است و در قانون، مجلس شورای اسلامی، مرجع بالاتر رسیدگی به اعتبار نمایندگان به شمار آمده است، و از آنجا که همه بر این باورند که مجلس در رأس امور است، اینبار دل را ترازو کنید و نظر خویش را به مجلس اعلام کنید، زیرا شیوۀ کنونی اجتهاد در مقابل نص است که در فقه امامیه باطل است، اما شیوۀ پیشنهادی همنوا با کلام خداوند است که «یدالله معالجماعة». ضمن اینکه در حدیث رفع نیز راه حل دشواریِ پیشِرو به چشم میخورد و پیامبر یادآور شدند که جمع اشتباه نمیکند (یا کمتر اشتباه میکند). پس برای رعایت اخلاق، حفظ اصول و احترام به حقوق نماینده و مردمی که بدو رأی دادهاند، پروندۀ پذیرش سرکار خانم خالقی نمایندۀ مردم اصفهان را نهایتاً میتوان به مجلس سپرد تا خداوندان اندیشه و اراده و اختیار که برگزیدگان ملت هستند و همگی آنها به تأیید قبلی شورای نگهبان رسیدهاند، در موضعی قانونی و اصولی به داوری در این خصوص نشینند. چنین رویکردی منطبق بر اصل احتیاط است و لازمۀ قانونمداری، واقعگرایی و خردورزی که ما را هشدار میدهد که در کند و تند رویدادها قاضی تصمیم خود نباشیم. ناهمواریها هنگامی هموار میگردد و تنشها و چالشها زمانی از پیشروی ما زدوده خواهند شد که ستون خرد را برافرازیم تا خیر، امید، همزیستی و سلامت بر ما فرود آید.
«اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند»
0 نظر برای “ «اخلاق ، قانون، زور»”