
فرقی نمیکند کدام قسمت از ایران یا جهان باشی کودک آزاری همواره وجود داشته و مسئلهای جهانی تلقی میشود. گاهی وقایع تلخی همچون «ستایش» و «آتنا» لرزه بر وجود همهمان میاندازد. مدتی سرتیتر خبرها میشود، همه جا بحث داغی میشود برای چیدن سناریوهای متعدد و قضاوتها و چالشها.
در سالهای اخیر نسبتا برخی موارد معدود گزارش داده میشود و رسانهای میشود. شیوع سواستفادهی جسمانی از کودک 22.6درصد در سطح جهانی پیشبینی شده است. کودکانی که مورد سواستفادهی جنسی و جسمی قرار میگیرند به احتمال بیشتری در بزرگسالی در معرض مشکلات سلامت روان از جمله التهاب مزمن، آسم، اعتیاد، افسردگی، رفتارهای ضد اجتماعی، خودکشی و اختلال استرس پس از صانحه هستند. قربانیان کودک آزاری در بزرگسالی هم به احتمال قویتری مجددا مورد تجاوز و سواستفاده شدن قرار میگیرند. اوضاع کودک آزاری در ایران بسیار متفاوت است. براساس اعلام سازمان بهزیستی در سال 95 بیش از 12 هزار تماس با اورژانس اجتماعی در کشور کودک آزاری بوده است. این آمار البته دقیق نیست و انواع مختلف کودک آزاری را در برمیگیرد. بنابر گزارش سالانه واحد مددکاری انجمن حمایت از حقوق کودکان، طی سال گذشته 200 مورد کودک آزاری به مددکاری گزارش شده است که 48 درصد از کودکان قربانی شده مورد آزار جسمی، 49 درصد مورد آزار عاطفی، 13 درصد مورد آزار جنسی، 20 درصد مورد بهره کشی اقتصادی قرار گرفته و 12 درصد هم به محرومیت از تحصیل دچار شدهاند. بنابر گزارش انجمن 41 درصد آزاردهندگان پدر کودک، 28 درصد مادر کودک، 7 درصد نامادری، 6 درصد همسایه، 4 درصد اقوام، 4 درصد افراد غریبه، 3 درصد کادر آموزشی، 3 درصد کادر بیمارستان، 2 درصد ناپدری و 2 درصد کادر زندان بودهاند.
در همین گزارش ذکر شده 30 درصد از کودکانی که مورد آزار قرار گرفتهاند در خانوادههایی به سر میبردند که تجربه اعتیاد و مصرف مواد مخدر داشتهاند و در 40 درصد خانوادهها اختلاف شدید خانوادگی، 40 درصد فقر، 31درصد تجربه طلاق و متارکه والدین و در 9 درصد خانوادهها هم فوت والدین گزارش شده است. میانگین سنی کودکان آزاردیده 10 تا 12 سال و 48 درصد از کودکان پسر و 52 درصد دختر بودهاند. این آمارهای نه چندان دقیق هم برای همه ی ما نگران کننده است. بنده در تجربه ی کاری خود با موارد زیادی از تجربه های تلخ کودکان و نوجوانان مواجه هستم که تجارب سوءاستفادههای جسمی و جنسیشان را مخفی کردهاند.
این پنهان کاری یا از جانب خود کودک بخاطر ترس و تهدید های آزارگر بوده و یا از جانب خانواده، مهر سکوت بر لبش نشاندهاند. که در بیشتر مواردی که خانواده مانع برملا شدن هستند آزارگر یکی از اعضای خانواده بوده است. در طی مشاوره با بعضی از تبعههای افغان در ایران متوجه تجربه ی آزار کودکانشان شدم که بدلیل عدم داشتن شناسنامه و ترس از بازگشت به افغانستان و یا تهدید خانواده های آزارگر ایرانی سکوت کردهاند. مجموع کودکان کار و خیابان کشور بنا به گزارش مرکز آمار ایران در سال 85، دو میلیون و 615 هزار نفر گزارش شده که یک میلیون و 300 هزار نفر آنان پسر و 315 هزار نفر دختران 10 تا 18 ساله بوده اند. ما در کشور با چالشهای آموزشی مواجه هستیم. سال گذشته برای آموزش در زمینهی HIV به یکی از مدارس رفتیم که پایه هفتم بودند. در انتهای آموزش مشاوران و معلمان مدرسه اظهار داشتند بعدا این مباحث دردسر میشود چون خانوادهها از مطرح کردن مسایل جنسی برای کودکانشان واهمه دارند و لب به شکایت میگشایند. این درحالی بود که وقتی برای سوالات، کودکان با نگرانی و ترس به ما مراجعه میکردند بسیاری از مباحث ممنوعهشان را با ما در میان میگذاشتند. یکی از مواردی که این روزها ما به آن توجه نمیکنیم نا کارآمدی آموزشیمان است. همیشه از آمارهای نگران کننده دم میزنیم ولی کی زمان آن میرسد اقداماتی جدی برای کاهش این آمارها انجام دهیم خدا میداند؟!
تنها گزینهای که کارامد است و میتواند آمارها را کاهش دهد «آموزش» است. کلیپهای آموزشی زیادی در فضای مجازی دست به دست شده که بومی نیستند و با زیر نویسهای فارسی برا یک عده مخاطب خاص توانسته به نمایش و اشتراک گذاشته شود. ولی مسئله کمک به آموزش یک عده مخاطب خاص نیست و آموزش فرآیندی طولانی مدت است و نیاز به خلاقیت دارد. مسائل جنسی که غالبا در جامعه ما مسائل ممنوعه تلقی میشود بایستی با توجه به نیازهای ردههای سنی مختلف و خلاقیتهای آموزشی آموزش داده شود. آموزش بایستی به مهارت تبدیل شود و به ویژه در کودکان مهارت محافظت از خود امری بس ضروری است. آموزش از کودکی و در خانواده شروع شده و البته مهدها و مدارس و رسانه در هماهنگی آموزشی یک دست بایستی باهم عمل کنند. آموزش والدین قبل از به دنیا آوردن فرزندان نقش کلیدی دارد. مثلا وقتی در آموزش یک کلیپ گفته میشود نگذارید کودکانتان با غریبه ها تنها باشند ولی نگاه والدین این است که فرضا «حسین آقا» که غریبه نیست به او اعتماد کامل داریم بایستی به چالش کشیده شود و تفهیم این موضوع که منحرفان جنسی شاخ و دم ندارند و ظاهری عادی مینمایانند به خوبی به مخاطب القا شود. در گزینهی «آتنا» اعتماد والد و کودک به آزارگر و شرایط کاری پدر بهترین موقعیت رابرای متجاوز فراهم کرد. شاید بایستی از شهرداریها خواست که برای این آمار کودکان کار و خیابان سرویسهای بهداشتی و آبخوریهای بیشتری درست کند. برای مقابله با کودک آزاری ما به یک جهاد اجتماعی نیازمندیم.
در آمارهای فوق به 30 درصد از آمار آزار کودکان در خانوادههایی که والدین اعتیاد دارند اشاره شد. در طول چند ماهه گذشته بیشتر از 25 مورد کودک سه تا 5 ساله را شبها در میان کارتن خوابها و مناطق پرخطر تهران دیدهام که پدر یا مادر در حال مصرف بوده و درحالت طبیعی نیستند و کودک برای خود در میان مصرفکنندهها بازی میکند و بارها میبینم دست در دست آدمهای مختلفی میچرخد و بهترین شرایط برای دزیدن و مورد سواستفاده قرار گرفتن را دارد. کار روی قشر آسیب دیده نیاز به تدابیر جدی دارد و قطعا آموزش به تنهایی در مورد این قشر کارآمد نیست و نیاز به عملکردی روانشناسی و حقوقی قضایی دارد. از قضیهی ستایش تا «آتنا» زمان زیادی نگذشت... امیدواری برای توقف آزار کودکان کافی نیست.
0 نظر برای “ کودکان قربانی غفلتهای ما”