ز یزدان شناسید یک سر سپاس مباشید جز شاد و یزدان شناس
محمد علی دادخواه
جهان سرسبز و شکوهمند از بذر است و انسان ، شکفته و کامیار از بزم ، این یاد آوری پندی ارزشمند را به همراه دارد و نشان می دهد به همان اندازه که زیستن آدمی ارزشمند است شاد زیستن وی گران بهاست پس بر فرمانروایان است تا در چهارچوب حقوق و قانون به این خواست طبیعی و فطری آدمی دل دهند و دیده بگشایند
این نوشته بر آن نیست که به واکاوی علت چند و چون افسردگی و دلمردگی ایرانیان امروز بپردازد، بلکه پای در رکاب آن دارد تا چشماندازی جدید را از فرهنگ خودمان برابر دیدگان خواننده باز کند تا با نگرش به بالا و بلندی آن آگاه شویم. ما یک سرزمین شاد باور و شاد آیین هستیم. اکنون چرا رشته از دست داده ایم و سررشته را . آن گنج دلاویز که آشکار و نهان آن سرشار از نشاط و سرور بود چرا سربسته و ناگشوده مانده. بیاییم به ریشه ها بازگردیم. برگ های پیش روی شما چراغک های کوچکی است که شما را به خانه پیامبران، فرمانروایان، نخبگان و گویندگان بزرگ و سترگ این کشور می برند تا رودررو چشم در چشمان آنان دوزيم. زانو بهزانو پابهپای آن ها بنشینیم و گوش دل به زبان اندیشه آن ها بسپاریم. آنوقت شگفتزده می شوید که چکاد زندگی و اوج زیبایی هستی را در شادی یافته اند و گفته اند
بیگمان دستیابی به شادی دشواری جامعه امروز است. باید ژرف تر نگریست و به پاسخ نشست که ما را چه شده است که از سرنا و دهل نوروز، دف و تنبک مهرگان، بربط و رباب یلدا کمتر خبر و اثر . کدام سنگی بر ما آمد که شادی و سرور را ننگی دانستیم و اکنون در میان سرزمین ها جایگاه ما در شمار مردمان افسرده و غمگین است. از کدامین باید چشمپوشی کردیم که بیخویشی چونان ما را فراگرفت که نخبگان، دلسوزان، حقوقبانان، جامعهشناسان، روانکاوان و روشنگران و فرنشینان سیاسی، فرهنگی هر روز ناباورانه گستردگی افسرده ما را گزارش . در اینکه شادی و عاطفه درونی است و پیدایش نهانی دارد جای گفتوگو نیست اما بازتاب بیرونی آن باید بر ما جلوه نماید. اگر ناروایی، بیداد، ستم، نابرابری، اختلاس، سرقت و ربودن ها بر پیکرۀ زندگی ما فرود می آید این خویش کاری ماست که با تلاشی پیگیر انگیزه ها را بجوییم. علت ها را بروبیم و با معلول ها درنیاویزیم. این بار همزیستی همۀ ماست که به این بسنده نکنیم که به یک پاسخ کوتاه و اندک دل خوش داریم و اندوخته و دارایی و ناداری را علت اندو و خرسندی انگاریم.
داشتن و نداشتن خمیرمایه شادی و ناشادی نیست. اگر این بينش و نگرش را دنبال کنیم میبینیم آن سوی ترک هندیان فقیر با چه شوری زندگی را بانشاط ، دنبال می کنند و به فرجام . در لایهبندی اخلاق، فرهنگ، سیاست و اقتصاد حقوق شادی پیش از آنکه به توانایی مالی پیوند داشته باشد به پاسداری کرامت، حیثیت و رعایت حقوق آدمی در پهنه زیستگاهش بستگی دارد. فرهنگ ایران در هر حال پویا و رونده است و ما را به خیزش و مهربانی فرامیخواند. در بستر چنین فرهنگی باید همگرایی جامعه و دولت و حکومت به پاسداری حقوق فردی هر یک از افراد این جامعه فارغ از باور، رنگ، نژاد، قوم و قبیله باشد. هریک از این ها می تواند عناصر ساختن هویت ما به شمار بیاید. در این پی و پایه اگر همه توجه و نگرش و امتیازات را به یک دین و مذهب روانه کنیم، بازتاب خود به خودی آن انزوا، افسردگی و دلمردگی پیروان دیگر ، دین ها و . باید از چنین روش و منش خردستیزانه ای دوری جست.اگر به روان و نهاد آدمی روزن گشاییم و پیکره چونی و چیستی وی را بررسی کنیم، او را پدیداری از شادی برآمده به خرسندی و ره گشوده به سعادت می بینیم عشق و مهر بنمایه اوست و به لطف و بینهایت رهسپردن فرجام وی، اما گاه بیراهه میرود. او در پی شادی است اما به گرداب غم فرومیافتد.
0 نظر برای “ پیوند بذر و بزم”