
هنگامی که برای نخستین بار کیومرث به پیشواز بهار رفت، سفرهای گسترد و در آن فقط سبزهای نهاد؛ او در پی آن بود تا خرمی آغاز زایش و جشن طبیعت را هر لحظه در برابر چشمان خود ببیند. براین باور نبود که روزی این نهال کوچک چنان گشن و سرفراز شود که هزاران جنگل از پی آن بروید و در سایهسار آن فرهنگ و هویت ایرانی پاسداری شود.
نوروز نگهدار فرهنگ
هنگامی که برای نخستین بار کیومرث به پیشواز بهار رفت، سفرهای گسترد و در آن فقط سبزهای نهاد؛ او در پی آن بود تا خرمی آغاز زایش و جشن طبیعت را هر لحظه در برابر چشمان خود ببیند. براین باور نبود که روزی این نهال کوچک چنان گشن و سرفراز شود که هزاران جنگل از پی آن بروید و در سایهسار آن فرهنگ و هویت ایرانی پاسداری شود. هنگامی که پیامبر ایرانی سرو را از پردیس ایزدی برگرفت و در زمین کاشمر نشاند، به نیکی آگاه بود سبزینه این سرو سایهفکن رازی است که ایرانیان را آن گونه پند و پیوند میدهد که متوکل، خلیفه بیفرهنگ تازی، را بر جای خود مینشاند و فرزند او را بر آن میدارد تا سایه پدر از پهنه گیتی برافکند. روزگار گشت و گشت و نوروز تاریخ گشت؛ امید آورد، در پی سدهای چند فرهنگ شد و تمدن آفرید. نوروز قانون شد و آیین بزم و رسم نهاد.
در این هنگام بددلان بداندیش بر او تاختند؛ اما جشن فروردین با آن که تلخی دید، مهر ورزید و شیرینی فشاند. مشعل راههای روشن و منش و عشق انسانی شد. شعله شد، نور شد، قبیله سور شد و نام جشن که به معنای ستایش یزدان و نیایش اهوراست بر او نهاده شد. مردمان برترین شادی و بالاترین آرزویشان را در آن یافتند تا جایی که آن روز را همسو با اعتدال زمان، جشن دادگری گفتند.
جا دارد به یکی از رسمها و بزمهای نوروزی دل سپاریم و آن خوان نوروزی یا سفره هفتسین است. عدد هفت در ایران کهن عددی رازآلود و رمزآمیز است. برخی بر این سخن دل سپردند که پیوند آدمی با اطرافش و گفتوگوی جاندار و بیجان با وی از هفت روزن است که هر انسان سالمی آن هفت دریچه برای گفتوگو و جستوجو و راندن و ماندن بر پیکره صورتش گشوده است که آن هفت دریچه عبارت است از دو چشم، دو گوش، دو راه بوی آزمودن و یک دهان و از این روی هفت عامل پیوند آدمی بر هستی و آشنایی بر چیستی جهان است که این هفتروزن بر بلندای اندام انسان قرار گرفته است. گروهی بر این باورند که ناصرخسرو چشمی بر همین هفت داشته که گفته است:
به نام خداوند بیچون و چند برآورده هفت چرخ بلند
درباره سین نیز سخن فراوان است که نام خدای بابلیان، پیامبر اسلام، روستاهای خوش آب و هوا و حرف شادمانی و کامیابی است که:
چو سین آید سعادت باز گردد عنود بخت ما در خواب گردد
دومین حرف قرآن و فرجامین حرف نیز همین سین است. ما در این گفتوگو نگاهی به نخستین سین سفره هفتسین میافکنیم زیرا پژوهشگران بر این سخن همآوایند که همه سفرهنشینان خوان نوروزی ریشه گیاهی دارند و در سرزمین ایران میرویند و در همه سال دستیافتنی هستند.
رهپویی از نام تا منش
در نگاه نخست هفت ستون هفت سین، هفت نام را با خود دارد که هر یک گویای نشانی از یک میوه، گیاه یا پرداختهای از گیاه و میوه است که به گونهای در برابر منشها پدیدار آمده، اما اگر اندکی ژرف تر بنگریم و از پوست به مغز و معنا روزن گشاییم و به پیامی که این نامها دارند دل دهیم، در مییابیم این هفت نام برخواسته از هفت منش است که سزاست در ژرفای وجود انسانهایی بنشیند که گرداگرد سفره هفتسین گرد آمدهاند. هرچند نامهای هفت سین به گونهای هفت مرحله دیگرگونی از خاک تا افلاک را به یاد میآورند، برترین اثرشان دگرگونی نام بیرونی به صفت درونی است. این دگرگونی راهی را به ما مینمایاند تا از نام به منش برسیم که استوار و پایدار است؛ برای نمونه سنجد نام یک میوه است اما در سفره هفتسین نماد سنجش است که ما را به فرزانگی و ترازمندی در زندگی که یک منش درونی است دعوت میکند. هر هفت پایه سفره هفتسین ، این ویژگی رهپویی از نام بیرونی به منش درونی را دارند که با ژرفکاوی و نگرش درست این نمادها، نشانی بعدی را بر ما مینمایانند و پیامی و پایانی همراه و پایان پندگسار- را به ما پیشکش میکنند.
سین نخست سنجد، نماد خردگرایی
سین دوم سیب، نماد راهیابی به شهر سلامتی
سین سوم سبزه، نماد ایثار و از خود گذشتگی
سین چهارم سمنو، یادآور قدرت و نیرومندی
سین پنجم سیر، نماد سیرچشمی و پاکدستی
سین ششم سرکه، نماد رضا و پذیرش
سین هفتم سماق، نردبان بردباری و امید
در این گفتوگو فلسفه سین نخست را بنا بر پیشینه تمدن و فرهنگ و تاریخ این سرزمین یزدانگزیده بررسی میکنیم.
سین نخست پاسخ به زمزمهای است که در نهان هر آدمی او را میخواند تا از جایگاه نادانی اهریمنی به پایگاه دانایی اهورایی رهسپار شود؛ از درون بشکفد و رفتار خویش را با ستون خرد همسو سازد. در اندیشه ایران کهن خرد تنها نگهبان همه هنگامههای زندگی انسان کامور است و فرزانگی سنجش همه تصمیمهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کار و بار مردم.بی گمان فرهنگی جهانگیر میشود که ریشه در چشمه خرد داشته باشد. فرهیختگان مردم را یادآور شدهاند سزاوار فرمانروایی کسی است که روا و ناروا را با ترازوی خرد بسنجد.
در افسانههای ریگودا (مادر تمدن ایران) و همچنین اسطورههای گوناگون دیگر فرهنگها گفته شده خداوند پس از آنکه در شش روز جهان را آفرید در پی آفرینش انسان از همه فرشتگان پرسید نخست کدام اندام آدمی را بیافرینم؟ فرشتگان بیدرنگ بانگ برآوردند پای آدمی را پی ریز تا راه پیماید، برود، بدود، بر کوه شود و در دشت قدم بگذارد؛ دریا را درنوردد، به جنگل سر زند تا یکجانشین نباشد. ندا آمد این پیشنهاد فرشتگان پذیرفته نشد. آنان گفتند ما خود دانستیم دست آدمی سودمندتر از پای اوست؛ پس در آغاز دست او را بیافرین تا بر حیوان چیره شود و پرشتابتر از پای، زمین را بپیماید، ابزار بسازد و کارها بر خود ساده کند؛ میوه چیند و نیازهای خویش برطرف سازد. اهورمزدا این پاسخ نیز نپذیرفت؛ پس فرشتگان فرصت خواستند تا شب آدینه، که هنگام پایکوبی و دستافشانی بوده است، پاسخ بیاورند.انگیزه دستافشانی خیر پراکندن بوده وهدف از پایکوبی شر را زیر پای نهادن؛ پس آن شب فرشتگان آواز سر دادند پروردگارا، دل آدمی را بیافرین تا عاشق شود، انیس یابد، برای خود مونس جوید و از رهاورد دل، آدمیان رامش و آرامش یابند و آسایش جویند، مهر و عشق بیاموزند و بیازمایند؛ اما این پیشنهاد فرشتگان در بارگاه یزدان یکتا به بوته قبول ننشست. باز فرشتهها گفتند اگر نخست دل آدمی را بیافرینی تنهایی بگذارد و همدلی گزیند، در فراز و فرود زندگی همراه و همگام همنوع خود شود. خداوند این دلیل آنان را درست ندانست. فرشتگان گفتند دیگر چیزی نمیدانیم و اندیشه و تدبیری نداریم؛ پس پروردگار هستی گفت نخست خرد او بیافرینم و فرزانگی به او پیشکش کنم تا اگر پایش شکست آن شکسته را بسته دارد و درد را درمان سازد و هرگاه در پی آن بود که حیوان را رام سازد به نیروی خرد بر او لگام زند و بر وی چیره شود، هرگاه دستش به دستیابی چیزی کوتاه بود نردبان سازد و از آن بالا رود، اگر یارش گریخت و قهر کرد به اندیشه نشیند و سنجیده راهی بیابد، چاره جوید و طرحی نو دراندازد، بر یار رفته شعری بخواند و او را به خانه آورد. فرشتگان این آفرینش نخست پروردگار را ستودند و بر این شیوه آفرین گفتند. مولوی اشارهای به این گفتوگوی خداوند با فرشتگان در آفرینش آدمی دارد.
مشورت میرفت در ایجاد خلق جانشان در بحر قدرت تا به حلق (دفتر دوم مثنوی)
برخی نیز بر این باورند که زرتشت پیامبر در کوه ساولان - که در باور بهدینان ارزشی همانند حرا نزد مسلمانان و تور پیش یهودیان دارد - یادآور شده اولین پدیدار هستی خرد بوده است. فردوسی این راز را اینسان باز گفته است:
نخست آفرینش خرد را شناس نگهدار جان است و آن را سه پاس
سه پاس تو گوش است و چشم و زبان وزین سه رسد نیک و بد بیگمان
در کار و بار زندگی انسانی پیروزمند و بختیار است که خرد را مبنای سنجش کار خود قرار دهد. سنجد واژه سنج را به یاد میآورد که سامان و ارزشگذاری بایدها و نبایدها را در گوش ما زمزمه میکند. این هم گفته فرزانه توس است که ما را به پردازش امور در پرتو چراغ برآورد و برآیند درست میخواند.
بیاییم دل را ترازو کنیم بسنجیم نی زور و بازو کنیم
بیگمان هرگاه این سنجش را از دست بنهیم آسیب بیپایان بر ما فرود آید. در فرهنگ ما سنگ ترازو را سنجه نام نهادند که سنجیدن و ارزیابی را باز میگوید. در زبان فارسی «ه» افزوده شده به آخر واژگان یادآور ابزار است همانند اره، تیشه، ماله و سنجه هنگامی به کار میرود که در پی ارزیابی چیزهایی هستیم که با حجم اندک ارزش فراوان را به همراه دارند. سنجه برای وزن کردن زعفران، الماس و طلا به کار میرود. این نگرش ابزاری بر خرد با وام از واژه سنجه نزد بسیاری از گویندگان دیده میشود. سعدی، سلطان اخلاق عملی، میگوید: هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد.
فردوسی نگاهی دارد به می و سنجد که نمادهایی از بیهوشی و هوشیاری است.
چو شب کرد با آفتاب انجمن کدوی می و سنجد آورد زن
خاقانی هم به این ارزیابی سنجد چشم دوخته آن هنگام که سروده است: یک کنجدش نگنجد در ریشه گنج توران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر
به کار بردن واژه سنجد در ادب پارسی برای ارزیابی فراوان به کار رفته است، در فرهنگ دهخدا میخوانیم «از چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نیرزد». گفتنی است سنجیدن برتر از مقایسه کردن است و به گونهای اندازهگیری و تجربه و داوری را یادآور میشود. واژه سنجاق که به معنی پیوستن دو چیز به یکدیگر است از همین ریشه سنجش و پیوند خرد و اندیشه مایه میگیرد که فرزانگی ما را بیفزاید و کنش ما را ترازمند کند. سنگیدن و سنگاندن بازگوی همین بررسی و ارزیابی است.
از فلاسفه غرب و متفکران یونان تا حکیمان شرق و اندیشهگران هند و ایران خرد و سنجش را داور نهایی دانستهاند. باید به پژوهش دیگری از خداوندان اندیشه دل سپاریم که آنان آنچه در پهنه هستی وجود دارد نشانه خداوند دانستهاند از فراز آسمان تا ژرفای دریا؛ اما خرد و عقل را نمونه خداوند به شمار آوردهاند زیرا بدانسان که خداوند رهنما و دلسوز و روشنگر است خرد آدمی پرستار و پیشبین و چارهساز وی به شمار میآید و هر که از این موهبت الهی دور افتد هیچ ارزشی ندارد که تن مرده و جان نادان یکی است و این سخن همه فرزانگان کاروان بشری است.
هر آن کس که جانش ندارد خردکم و بیشی کارها ننگرد
خردمندی آموزگار بزرگی است که در دشواریها ما را یادآور میشود چگونه در مبارزه زندگی پیروزبخت باشیم. به قول فردوسی:هر آن کس که دارد روانش خردسر مایه کارها بنگرد
بر این پی و پایه میبینیم سنجد، نمونه خداوند است نه همانند دیگر پدیدارهای پهنه گیتی که نشانه خداوند به شمار میرود .
اکنون به طبیعت میوه سنجد بازگردیم که همه گیاهپزشکان بر این باورند که سنجد بر فراست و هوش آدمی میافزاید. برای نمونه در تحفه حکیم مؤمن، که حکیم شاهسلیمان بوده است، یادآور شده «بوییدن گل سنجد مفتح سده دماغی و محلل ریاح است.» (تحفه حکیم مؤمن، ۱۳۳۸، انتشارات بوذرجمهری، تهران)
واژه اوستایی هنجمن به معنای جایگاه سنجیدن و درک و دریافت است که امروز واژه انجمن از آن پای برجاست؛ پس میبینیم چه پیوند ژرفی بین چینش و گزینش سین نخست سفره هفتسین در فراخوان آدمی به نگرش فردا و فرداها و بررسی دیروز و امروز وی دارد. سنجد را بر این باور بر سفره مینهند تا به دورنشینان پندآموز خوان نوروزی یادآور شوند هر کس با خویشتن پیمان بندد در آغاز سال و شروع هر کار سنجیده گزیند و هر چیز را با فرزانگی بچیند و هر کار با خردورزی بروبد. قرار دادن سنجد بر سفره هفتسین نشانه گرایش به خرد است و همدلی و همسویی با نخستین آفریده آفریدگار که برترین پیشکش اهورایی به انسان است.
گزارشگران زندگی آدمی بارها در برابر چشمان ما نقشی آفریدند که هرگاه بایدها و نبایدها را از دست نهادهایم با افسوس بیپایان بر اقدام خردسوز خود آه ندامت کشیدهایم و با خویشتن زمزمه کردهایم:
به یزدان اگر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
این آمدن و شدن شبها از نخستین انسان تا به امروز، ما را آموخته که آسیبهای بیشمار بر انسان بیخرد فرو میریزد و کامیابی او فقط از یک رهگذر است و آن بازگشت به شاهراه خردمندی است.
هر چه دانا کند کند نادان لیک بعد از خرابی بسیار
این سفره مینوی که بر زمین گسترده میشود همه تمدنها را به شگفتی وا میدارد که چگونه در دل تکتک آدمیان چراغی روشن میکند تا از چلچراغ آن صلح و آرامش و دوستی و مهر بر پهنه گیتی پرتو افکند.
فزون بر اینها حکیمان سنتی، سنجد را مقوی دماغ میدانند و آن را برای درمان بیماریهای دماغی تجویز میکنند. در کتاب معارف گیاهی جوشانده و دود سنجد را درمان بیماریهای مغزی دانستهاند. این همه رسم و نگاه و گزارش و پردازش پی و پایه آن بوده که از نخستین سین سفره نوروزی در نخستین روز از نخستین ماه سال سنجیدگی را بیاموزیم و دورنشینان سفره آگاه شوند سنگ بنای سعادت انسان فرزانگی است. به روایت انجیل هنگامی که سلیمان خواست از میان خوبیها یکی را برگزیند خرد را برگزید. او با اینکه طلای زیادی در اطرافش بود آنها را انتخاب نکرد. او خرد را که قرینه معنوی طلا بود برگزید تا بتواند از جنبه معنوی دانش آن بهره گیرد زیرا خرد برای ذهن مثل طلا در جنبه مادی است
سخن رنگها
دانش رنگ درمانی در تمدنهای یونان، چین، مصر باستان و ایران کهن به چشم میخورد. در این شیوه درمانگری درمانگران در پی آناند که بدون دارو و با تابش پرتو دردهای روحی و جسمی افراد را درمان کنند. دانشگران پیرامون بازتاب رنگها و تأثیر آنها بر تن و جان آدمی بر این دستاورد ره جستهاند که «رنگ زرد طلایی هوش و فرزانگی را نیرومند میسازد؛ زرد طلایی را رنگ غالب چاکرای خورشید نامند» (هفت کلید رنگدرمانی، رولاند هانت، ترجمه ناهید ایراننژاد. تهران ۷۷ ،درسا) اکنون به لباس خورشیدفام سنجد بنگرید که نماد خرد و ارزیابی است تا به بینش درست و گزینش ترازمند تفسیرگران سفره ره جویید.
ویژگیهای پرتو زرد جریانات مغناطیسی مثبتی دارد که اعصاب را نیرو میبخشد برای بیداری ذهنی، الهام گرفتن و سرور. همچنین توانایی منطقی و خودکنترلی را برای روشنبینی تقویت میکند. زرد نماینده باارزشترین سرمایه بشر یعنی طلاست؛ پس کسانی که پرتو زرد مجسم میکنند آرزوی دستیابی به دانش و خرد را دارند. (همان) در برخی از مراقبه ها از مددجویان میخواهند گل آفتابگردانی را مجسم کنند که در باغچهای میروید. تأثیر این رنگ را بر ذهن، روح و جسم مفید میدانند. (رنگدرمانی پاولین ولز ترجمه مرجان فرجی، ۱۳۷۴) دانش امروز پیوند استواری میان رنگ زرد و آفرینشهای ذهنی یافته است.
هماهنگی بیرون و درون
گذشته از آن که از دیرهای دور گفتهاند ما همان هستیم که میخوریم، در سنجد رازی برای فراگیران نهفته است. پیام سنجد حیاط خلوتی برای انسان استوار میسازد تا با اتکا به آن در جشن زندگیساز نوروز به اندیشه پردازد بدینسان که نخستین اندرزگر سفره شکل بیرونی و خواص درونی آن هر دو خرد و فرزانگی را پی مینهند. بدان گونه است که زرد طلایی مغز سنجد در لباس سرخفامش خواص طبی آن را برای ما بر میشمرد. از ویژگیهای ارزشمند سین نخست تأثیر ذهن بر جسم و جسم بر ذهن است که مورد پذیرش همه روانشناسان است.بر این امید و آرزو که همواره پرتو خردساز این پیام آغازین سفره هفتسین بر کار و بار و گزینش و چینش ما روشنی افکند تا سال نو، فصل نو، ماه نو، و روز نو را در چراغ بخردی با شادی آغاز کنیم و با کامیابی به فرجام رسانیم.
0 نظر برای “ نوروز نگهدار فرهنگ”