روزها از فوت مردی گذشت که موافق و مخالف، در بزرگیاش، متفقالقولاند. هاشمی رفسنجانی که خود از پایهگذاران انقلاب اسلامی محسوب میشد، در دورهای همراهان انقلابیاش را ترک کرد، که شاید بیشترین نیاز را به او داشتند. ویژگیهایی چون اعتدال، قدمت، صبر و تحمل و… او را در بین بزرگان انقلاب، کمنظیر ساخته بود. پرسشی را پیش کشیدیم که چه کسی را در این برهه از دست دادیم. پاسخدهنگان هم از منظر خود چنین گفتند:
داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران: سیاست ورز صاحب مکتب
سیاستورزان ما در تاریخ معاصر ایران را به طور کلی میتوان در دو گروه دسته بندی کرد. گروه یا دسته نخست سیاستورزانی هستند که سبک و نگاه و شیوه ویژهای در سیاست ندارند و نمیتوان برای عملورزی سیاسی ایشان یک مشی مشخص یا سبک خاص در نظر گرفت و گروه دوم سیاستورزانی که صاحب سبک و مکتب هستند، مثل مرحوم مدرس و احمد قوام و مصدق. به نظر من آقایهاشمیرفسنجانی بیشک در میان دسته دوم قرار میگیرد، یعنی اگر بخواهم در یک جمله سیاست ورزی او را خلاصه کنم میگویم رفسنجانی یک صاحب مکتب در سیاستورزی است و استاد سیاست است. این تعبیر البته یک مدح یا ستایش نیست، بلکه اشاره به یک مکتب و مدرسهای در سیاستورزی دارد که مختص خود آقایهاشمیاست، همچنان که قوام و مدرس و مصدق صاحب مکتب و مدرسه سیاسی مختص خودشان بودند. از این حیث به نظر من تنها سیاستورزی در 30 سال اخیر که توانست مکتبی بنا گذارد،هاشمیرفسنجانی است.
جواد میری، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی: نو اندیش دینی در سیاست
در مرگ هر انسانی فرصتی برای اندیشه درباره خود است و در مرگ انسانهایی که بودشان به بود جمعی ما گره خورده است فرصتی است که جراحات تن جمعی خویش را بازبینی کنیم. مرگهاشمیایران را و حتی فراسوی مرزهای ایران را در ماتم فرو برد ولی فرصتی ایجاد کرد که به خویشتن جمعی خویش بیاندیشیم و از مطلقگراییها پرهیز کنیم و انسانها را نه در قامت اهریمن مطلق و نه در حد اهورایی بسنجیم بلکه در مقتضیات زمان و مکان و با توجه به شرایط ببینیم و بسنجیم و نقد کنیم و از آن مهمتر بدانیم که برای رسیدن به جامعه مطلوب باید همدیگر را تکریم کنیم زیرا هیچ جامعهای با تحقیر بزرگان و تخفیف مردمانش به بزرگی و توسعه دست نیافته و نخواهد یافت. من آقایهاشمیرفسنجانی را یک نواندیش دینی میدانم و معتقدم سیاست ورزی نیز بر آمده از نواندیشی دینیاش بود.
علی بیگدلی، استاد تاریخ جهان و تحلیل گر سیاسی: نماد اعتدال ورزی
به نظر من آقایهاشمیرفسنجانی سیاستمدار بزرگی بود. ایشان البته در سیاست صاحب مکتب نبود، اما قطعا مرد سیاست به معنای دقیق کلمه بود. آقایهاشمیبه خصوص در دهه آخر حیات سیاسیشان نماد و نشانه اعتدالورزی و میانهروی بودند. امری که به خصوص در جامعه امروز ما با توجه به شرایط جامعه و جهان بسیار مورد نیاز است و ضروری است که در اولویت قرار گیرد.
محمد امين قانعي راد، جامعه شناس: سهم بزرگ در گسترش آگاهيهاي اجتماعي
تاملي در حضور گسترده مردم در تشييع جنازه آيتاللههاشمیرفسنجاني نشان ميدهد كه ايشان سياستمداري بود كه توانست به دل مردم راه پيدا كند. اگر نخواهيم بگوييم در تحولات اجتماعي پيشرو و پيشگام بود اما ميتوان گفت كه نفس تحول اجتماعي را به خوبي ميشناخت و توانست با اين تحول اجتماعي جلو بيايد و در جاهايي به منافع مردم تبديل شود. به همين دليل شايد بتوان گفت تنها سياستمدار بعد از انقلاب –لااقل در ميان سياستمداران نسل اول- بود كه توانست شانهبهشانه مردم در تحولات اجتماعي حركت كند. البته خود ايشان نيز سهم بسيار بزرگي در توسعه آگاهيهاي اجتماعي داشت. يعني در همان دوره دولت سازندگي و هشت سال رياست جمهوري، زمينههايي را براي گسترش مطبوعات و نشر و كتاب و ترجمه و تاليف فراهم كرده بود. وزارت ارشاد در دوره رياست جمهوري ايشان جزء وزارتخانههاي فعال بود و كساني مثل رييس دولت اصلاحات و بعدها آقاي مهاجراني مسئوليت اين وزارتخانه را بر عهده دارند. مجلات خوبي نيز در آن دوره منتشر شد و موسسات فرهنگي متعددي فعال شدند كه اينها نشان ميدهد سياستهاي فرهنگي آقايهاشمیدر گسترش آگاهيهاي اجتماعي نقش داشته است. خود ايشان نيز همگام با اين تحولات اجتماعي حركت كرد و در مواردي خاص به مدافع اين تحولات تبديل شده است.
اما از نظر سياسي نيز ميتوان گفت ايشان بيش از اينكه شريعتمدار باشد، سياستمدار بود. به اين معنا كه منطق سياست را به خوبي درك كرده بود كه منطق سياست، منطق درست گفتوگو و مذاكره است. منطقي كه هنوز در جريان رسمیكشور تعريف نميشود اما ايشان متوجه شد كه اگر بخواهد در عرصه سياست باقي بماند بايد به مصالحه بيانديشد. مصالحه نيز به دو معنا است؛ يكي گفتوگو با ديگري و دوم، در نظر گرفتن مصلحت زمانه است. بنابراين، يك سياستمدار تاريخي بود و ميدانست كه با توجه به شرايط زمانه چگونه تصميمگيري كند و بازيگران حاضر در صحنه را نيز جدي بگيرد و بكوشد آنها را در بازي خود لحاظ كند. بنابراين، يك بازي مجرد از ديگر بازيگران انجام نميداد. بازي سياسي او، بازيگران، افراد، جريانهاي سياسي و كشورهاي ذينفع دخيل در آن معلوم بودند و آنها را به رسميت ميشناخت؛ وارد ديالوگ و گفتوگو با آنها ميشد و سعي كرد كه منافع ملي كشور را نيز با يك نوع بازي هوشمندانه پيش ببرد. بازياي كه تمام بازيگران دخيل در آن را به رسميت ميشناسد و در عين حال، سعي ميكند با حركتهاي عاقلانه، هم در عرصه سياست داخلي و هم در عرصه سياست خارجي برد را نيز به دست آورد. بنابراين، هيچگاه طرف مقابل خود و در عين حا بازي خود را ناديده نگرفت و كوچك نشمرد. خود را به آزمون مردم ميگذاشت و در رقابتهاي انتخاباتي همواره شركت ميكرد و هر جايي كه شكست ميخورد بدون قهر كردن كنار ميكشيد البته سياستمداري بود كه در صحنههاي انتخاباتي، عمدتا پيروز ميشد اما در يكي دو مورد كه پيروزي به دست نياورد همچنان بدون كدورت، به بازي سياسي خود ادامه داد.
فريدون مجلسي، پژوهشگر و ديپلمات سابق: سياستمداري عملگرا و در جهت منافع ملي
من ايشان را سياستمداري عملگرا و مصلحتگرا ميدانم. يعني دو خصيصه اصلي كه معمولا در هر سياستمدار خواه با او موافق باشيم يا مخالف، بايد وجود داشته باشد. اين دو خصلت است كه او را بيش از هر چيز سياستمدار معرفي میكند. يقينا در جهت منافع ملي نيز حركت میكرد و در اين راه نيز از نام و ننگ نيز دريغ نداشت كما اينكه در قضيه مك فارلين ممكن بود كساني شهامت درگير شدن با آن را نداشته باشند و بخواهند وجاهت خود را با دوري گزيدن از اين اتفاق حفظ كنند اما ايشان وارد شد و توانست با اين كار روند جنگ را به نفع ايران تمام كند.
يوسف مولايي، استاد دانشگاه: مشي اعتدال در كنار مردم
بررسي و تحليل شخصيت و سياستهاي يك سياستمدار نياز به داده و تحقيقات گستردهاي دارد اما بحث من اينجا بيشتر نظر شخصي است. آقايهاشمی يك انقلابي است يعني از زماني كه خود را شناخته میخواهد شرايط دوره خود را تغيير دهد. انساني است كه تمام ذهن او فضاي ايدئولوژي اسلامی دارد و میخواهد كه تغييري كه ايجاد میشود حتما در مسير اسلام باشد و به عنوان يك مسلمان به دنبال تغيير است. به دنبال جهاني آرماني است، جهاني كه احكام و قواعد اسلام بر آن حاكم باشد و وقتي وارد پروسه مبارزه میشود از آنجا كه از هوش بالايي برخوردار است او را پختهتر میكند و شرايط سختي كه در دوره حضور او در عرصه سياست در حوزه تصميمگيري وجود داشته به او اجازه میدهد كه از آزمون و خطاهاي خود درس گرفته و خود را تكامل بخشد. ايشان در چرخه حيات سياسي خود به تدريج پختهتر شده و به مشي اعتدال گرايش پيدا میكند كه قطعا با مشياي كه در اوايل ورود به مباره با آن جلو میرفت تفاوت بسياري دارد. تصميمات ايشان در سالهاي اخير نيز نشانگر همين مشي اعتدال در كنار مردم است. او به درستي كار خود را انجام میداد و در اين ميان به بستر فرهنگي و فضاي كشور و به مجموع شرايطي كه حاكم بود و حركتهاي سياسي سياست ورزان نيز توجه داشت.
سيد علي ميرموسوي، استاد علوم سياسي: واقع گرايي، توسعه خواهي، نخبه گرايي و عملگرايي
سياستورزي آيت اللههاشمی را میتوان با چند ويژگي مشخص كرد. اولين آن، نوعي واقعگرايي آرمانخواهانه است. به اين معنا كه در عين توجه داشتن به آرمانها به تحقق آن ها در عرصه واقعيت نيز نظر دارد و موانع عملي كه براي تحقق آن آرمان است را مورد توجه قرار میدهد. بنابراين، از آن نگاههاي آرمانخواهانه كه شايد دغدغه روشنفكران باشد تا حدي فاصله میگيرد. دومين ويژگي، توسعهخواهي است. میتوان سياست و سياستورزان ايراني را بر اساس مولفه توسعه به سه دسته تقسيم كرد؛ گروه اول، كساني كه خواهان توسعه نظامی هستند و برتري ايران را بيشتر در عرصه نظامی جستوجو میكنند. دومين گروه، به دنبال توسعه اقتصادي هستند به گونهاي كه حقوق اقتصادي و اجتماعي مردم بهبود يابد. سومين دسته نيز خواهان توسعه سياسي هستند. اينكه عرصه سياست چه كمی و كيفي چنان گسترش پيدا كند كه همه گروهها بتوانند در آن فعال باشند. به نظر من سياستورزي آقايهاشمی بيشتر با اولويت توسعه اقتصادي بود، يعني در سياستورزي ايشان توسعه اقتصادي در كانون قرار داشت و توسعه سياسي و نظامی در اولويتهاي بعدي قرار داشت. سومين ويژگي ايشان، نخبه گرايي بود يعني در رفتار و عمل سياسي خود بيشتر به نخبگاني توجه داشت كه از نظر شايستگيهاي علمی و تواناييهاي اجرايي خود را اثبات كرده بودند. چهارمين ويژگي ايشان نيز عملگرايي بود. به اين معنا كه به فايده عملي يك سياست توجه زيادي داشت. براي او اينكه اين سياست تا به لحاظ نظري تا چه حد موجه است خيلي اهميتي ندارد بلكه میخواهد فايده آن را در عرصه عمل ببيند. به نظر میرسد كه آقايهاشممی بيتوجه به خواست عموم جامعه نيز نبود منتها همان طور در واقعگرايي سياستمدار به جاي اينكه تابع افكار عمومیباشد بايد افكار عمومی را رهبري كند. آيتالله هاشمی نيز چنين نگاهي داشت كه ما نبايد رياكارانه تابع افكار عمومی باشيم بلكه بايد آن را جهت داد. اما اين به اين معنا نيست كه توجهي به خواسته عموم نداشت بلكه اگر گاهي احساس میكرد سياستي كه در پيش گرفته با خواست عموم در تعارض قرار میگيرد آن را تغيير میداد. به نظر میرسد كه ايشان در دو راهي بين راي مردم و تقابل با مردم، در نهايت، به راي مردم بيشتر توجه میكرد. اين امر به ويژه در سالهاي اخير در سياست ورزيهاي ايشان نمود بيشتري دارد. اگر بر سياست ورزيهاي ايشان در سالهاي اخير مروري داشته باشيم به نظر میرسد كه گويا به اين نتيجه رسيده بود كه جايگاه راي مردم در ساختار نظام سياسي كشور و در تصميم سازيها و اجراي آنها تضعيف شده است و میكوشيد اين جايگاه را دوباره احيا كند.
رحيم ابوالحسني، استاد علوم سياسي: سياستمداري عالم، منصف و پيگير منافع اسلام و ملت
ايشان سياستمداري عاقل، عالم، منصف و پيگير منافع اسلام و ملت ايران بود اولين خاطره من از ايشان كه در خاطر من بسيار مانده است به بعد از فوت آيتالله طالقاني مربوط میشود كه ما خطيب توانمندي را از دست داديم و سخنراني ايشان در من اين احساس را ايجاد كرد كه او انسان توانمندي است كه میتواند در خطبههاي نماز جمعه جاي اين مرد بزرگ را بگيرد. آخرين باري نيز كه من خدمت ايشان رسيدم قبل از انتخابات 94 بود كه بسيار از رد صلاحيتها و بيانصافيها به ويژه از رد صلاحيت سيد حسن آقاي خميني رنجيده بود به طوري كه از شدت ناراحتي صداي او میلرزيد و از برخي از محدوديتها براي شخصيتهاي سياسي كه در دوران امام راحل مسئوليتهاي مهمیرا بر عهده داشتند ابراز ناراحتي میكرد.
زهرا شجاعي، فعال سیاسی-اجتماعی: شخصيتي همه جانبه و چند بعدي
آيتالله هاشمی رفسنجاني، شخصيتي همهجانبه و چندبعدي بودند. هم سياستمداري با فراست، هم مفسري دانا، هم فقيهي زمان شناس، هم مجاهد و مبارزي نستوه و مديري مدبر و باهوش بودند و در عين حال مستقام بوده و مسير مستقيمی را پيش گرفتند. يعني در مسير سياسي خود پايدار و پابرجا بودند. از جهت شخصيتي نيز در عين سادگي، شفافيت و مهربان بودن، بسيار با سياست و فراست امور را مديريت میكردند و در عين حال مورد اعتماد امام و رهبري بودند. ايشان انسان بسيار آزاده و با سعه صدري بودند و اين آزادگي و سعه صدر و يا به قولي دموكراسي گويا در وجود ايشان شكوفا بود. من در مقالهاي كه نوشتهام نيز ذكر كردهام كه ايشان محور تعادل بين جريانهاي سياسي بودند و همه آنها را زير چتر پدري و لطف خود داشتند و نسبت با همه با محبت رفتار میكردند. آقايهاشمي، نگاه و وسعت ديد بسيار گستردهاي داشتند و همين نكته كه زندگي خود براي آيندگان ثبت میكردند و اقدامات اساسي مثل تاسيس مترو در ايران كه از كارهاي ماندگار ايشان است، نشان از اين وسعت ديد دارد. در حوزه علمي،فرهنگي، كتاب تفسير ايشان از نمونه آثاري است كه مورد نياز دوره معاصر ما است. در عرصه فرهنگي روال آنچه كه ضرورت داشت را طي كرده و به خوبي انجام میدادند. به طور مثال، كتاب اميركبير را در دوره اي كه نياز بود كتاب فلسطين را در زمان خود و تفسير را نيز در اين دوره نوشتند، و اين نشان از زمانشناس بودن و آگاه بودن ايشان به شرايط دارد. ما شخصيت بسيار بزرگي را از دست داديم كه جاي خالي ايشان هرگز پر نخواهد شد.
محمد ضيمران، عضو فرهنگستان هنر: پشتوانه فعاليتهاي مترقي در جامعه ايران
آيتالله هاشمي، سياستمداري كاملا حرفهاي بوده و هدف ايشان نيز اين بود كه ايران را هم در داخل و هم از لحاظ روابط بينالملل در موضع پيشرويي قرار دهد. آنچه در اين ميان مورد توجه است توجه ايشان به اقتصاد و رونقي است كه در اثر روابط مثبت هم با كشورهاي منطقه و هم به طور كلي با ساير كشورهاي دنيا به وجود میآيد و سبب میشود كشور در موضع رونق و پيشرويی قرار بگيرد و اين عنصري بود كه آقاي رفسنجاني در طول زندگي سياسي خود به دنبال آن بود. در بخش دوم زندگي ايشان، آزاديهاي فردي نيز براي او بسيار مهم بود و در واقع پشتوانه فعاليتهاي مترقي در جامعه ايران بود. به اعتقاد من جامعه ايران به افراد با بصيرتي مثل آقاي هاشمی نياز دارد تا بتوانند كشور را از بحرانهاي مختلف سربلند بيرون آورند.
0 نظر برای “ در پی فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛چه کسی را از دست دادیم؟”