
لااقل به مدت ده سال تعجب میکنید از این پیشنهاد، آن هم از کسی که خود تربیت شده دانشگاه و بهرهمند بوده از اساتیدی برجسته و دانشمند که زندگی مادی و معنوی خویش را با سرمایه علمی و مشاغل برخاسته از آن اداره و تامین کرده است. من نیز خود در شگفتم از این پیشنهاد و می دانم ممکن نیست، ولی در عالم رویا قابل بررسی است و بسیارند کسانی که در رویا و خیال زندگی و تصمیم میگیرند. بگذارید برخی اساتید بیکار باشند، در خانههای خود استراحت کنند. لذت آسودگی را بچشند و درک نمایند که بر دانشآموختگان ایشان چگونه میگذرد و با کدام کسب و کار و درآمد زندگی را میگذرانند.
از راننده آژانس پرسیدم شما تا چه مقطع درس خواندهاید. گفت من لیسانس ادبیات هستم. راننده دیگر پاسخ داد من درجه کارشناسی ارشد در علم مدیریت دارم. ولی مرکزی نیست که مدیریت آن را به من بسپارند. فعلا چرخ اتومبیل خود را که آن را نیز پدرم با استقراض خریداری کرده است و مدیریت میکنم و میچرخانم. بروید به شمال ایران، گیلان و مازندران، اغلب جوانان حداقل لیسانسیه هستند و صدای «ماهی ماهی» فضای آنجا را پر کرده است.
سازندهترین سرمایه هر کشور جوانان کشور هستند و در ایران نیروی آنان هدر میرود نفت و سایر منابع ملی بدون وجود جوانان مجرب سرمایه نیست. غیرت و همت جوان سرمایه واقعی هست جستجو کنید در سه دهه اخیر چه کسی یا کسانی این سرمایه را نابود کرده است. هم اکنون با وجود آثار بد تاسیس دانشگاهها، نیز اگر از والدین اطفال بهپرسید، همه آرزوی تحصیلات عالی برای فرزندان خود دارند و حاضرند فرش زیر پا و دستبند طلای مادران را بفروشند تا شهریه آموزش آنان را به دهان باز مفتخوران بریزند و در دههای گذشته با شوق بیشتر.
شهریههای کلان به سوی حسابهای بانکی با شتاب سرازیر شدند و برای سرمایهگذاری در هر بیابان زمینخواری دانشگاه تاسیس نمودند و مانند ضرب سکه مسی فارغالتحصیل به بازار فرستادند. جوانان برای ارائه علم و خدمات خود مشتری نداشتند و چون مایوس شدند ناگزیر سرافکنده بر سر سفره مادران خرد باز گشتند و سی ساله و سی و پنج ساله و شرمنده هر لقمهای که میخوردند و افسرده از بیکاری. البته آنان که حاضر شدند شرف خود را بفروشند، درآمدی دارند، اگرچه اندک، چون از عهده رقابت با شرف فروشان حرفهای بر میآیند و برخی در جوانی به مرگ مغزی مبتلا شدند تا با فروش اعضاء آنان زندگی سایر جوانان بکار خانوادهها اداره شود.
او خوشبخت ترین جوانی است دارای درجه فوق لیسانس. او اظهار خشنودی میکرد که اخیرا پرستاری از بیماری را پذیرفته است که در منزل خود ساکن است. این جوان با پرستاری از بیمار، لگن زیر او میگذارد و بوی لگن او را مشمئز نمی کند زیرا بوی بد بیکاری و سرزنش و تمسخر اغیار بیشتر او را میرنجاند. او میگفت ما دوستان خود را که به کارهای فنی روی میآوردند مسخره میکردیم، حال آنان به ما فخر میفروشند که نیازمندان به حرفه آنها در صف نوبت ایستادهاند.
از کارآموزان وکالت اختبار میگرفتم. یکی از آنان اصرار داشت بدون حضور سایر کارآموزان تنها نفر آخر را وارد جلسه امتحان شود. از بس سماجت کرد ناگزیر در پایان از او سئوال کردم به زحمت و با ارفاق نمره (8) به او دادم او گفت حال دانستید چرا در حضور سایرین حاضر به شرکت در امتحان نشدم، زیرا اکثر این کارآموزان دانشجویان من در روستای... بودید. من تاکنون نام آن روستا را نشنیده بودم.
جوانان ایرانی دارای استعداد فوقالعادهاند. همه مردم و دنیا برحسب تجربه این واقعیت را دریافتهاند. اما به شرط آن که خشت اول شخصیت علمی جوان ایرانی را اساتید دانشمند میسازند تا در آینده برای خود و کشور خود از آن بهره بگیرند و اما میشناسید آن رجلی را که به قصد برخورداری از شهریه دانشگاهها، سرمایه داخلی کشور یعنی عمر جوانان را به باد فنا داد. او را میشناسید؟ جوانان امروز ریز گردانی شدهاند که تنفس راحتی برای افراد خانوادهها ناممکن ساختهاند.
بیائید ترس از مذمت دیگران داشته باشیم دانشگاهها را تعطیل و به مراکز آموزشهای حرفه تبدیل نمائیم.
امروز جامعه خانوادهها به جوانان و تکنسین بیش از لیسانیسه و فوق لیسانسیه و دکتران بیکار احتیاج دارد. دانشگاه را لااقل به مدت ده سال تعطیل کنید تا از عرضه جوانان با تحصیلات عالی جلوگیری شود. بی سواد بیکار و تحصیلکرده هر دو یکسان در رنج و عذاب زندگی میکنند، بلکه تحصیلکرده بیکار رنجور و افسرده تر است. این بحث ادامه دارد.
0 نظر برای “ دانشگاهها را تعطیل نمائید”