کار کردن همواره امری حسنه تلقی شده ولی کار کودکان به دلیل پایمال شدن حقوق انسانی و تهدیدی برای رشد و پیشرفت اقتصادی امری مذموم شناخته میشود. تعریف کودکان کار در کشورهای مختلف یکسان نیست به گونهای که در برخی کشورهای آسیایی کار افراد در گروه سنی 8 تا 13 ساله در زمره کار کودکان قرار میگیرد، اما عمده تعریفی که شامل بیشتر کشورهای جهان از جمله ایران میشود اشتغال کودکان زیر 15 سال است. البته برای شناخت و درک صحیح از دنیای کودکان باید این را متذکر شد که دنیای یک کودک 6 ساله با یک کودک 13 ساله بسی متفاوت است.
بهرهکشی از نیروی کار کودک، ریشه در عوامل مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد به نحوی که فقر اقتصادی، بیکاری والدین، اعتیاد و طلاق و شکاف طبقاتی از مهمترین عوامل افزایش کودکان کار در یک جامعه به شمار میرود، خانواده فقیری که اکثر درآمد خود را برای خرید غذا صرف میکند، به درآمد کودک خود برای بقا نیاز اساسی دارد البته فقر تنها دلیل کار کودکان نیست و نمیتواند به تنهایی عاملی برای بردگی و دیگر انواع اشتغال باشد.
برای درک و بررسی مسئله کودکان کار به دو چشمانداز نیازمندیم؛ نگاه کودک به جهان و موقعیت پدیدار شناختیاش، نگاه ما به کودک و موقعیت پدیدار شناختیاش. بیایید دو موقعیت را تجسم کنیم؛ کودکی کنار یک پیادهرو روبهروی یک مغازه کفشفروشی نشسته و با واکس کردن درآمد کسب میکند. مشتری اول او مرد میانسالی است که با او گرم گفتوگو میشود تشویقش میکند و در آخر از کارش تشکر میکند. در ذهن کودک چه میگذرد؟ احساس رضایت از کاری که انجام داده، دستمزدی گرفته و انعکاس خوبی از حرفهای مرد ناشناس و بیان محبتآمیزش داشته. در همین حین، کودکی هم سنش وارد کفش فروشی میشود شادمان در کنار اعضای خانواده کفش میگیرد و نگاهی که در هم گره میخورد و میرود. این بار چه به ذهن کودک متبادر میشود؟! کدام نیازهای او در ذهنش مرور میشود و چه چیزی در سرکوبی نیازهایش به او کمک میکند. کدام حرکت و کدام رفتار و کدام موقعیت وجود کودکانهاش را به سوی موقعیتی دیگر و تغییری از جنس پیشروی به سوی بهتر شدن یا تغییری از جنس حرکتی انتقامجویانه از این محیط خصمانه و ناعادلانه یا خشمی معطوف به خود سوق میدهد.
اگر درس میخواند آیا به خواندنش و امید ساختن آیندهای بهتر در او وجود دارد یا درس نمیخواند و مدام با خود مرور میکند من روزی پولدار میشوم.
به موقعیت دیگری برویم کودکی که داخل مترو اسباب بازی بچهها را میفروشد، وقتی برای اولین بار با صدایی کودکانه و درون مایهی طنز گفت: «آهای خانمها با خرید یه اسباب بازی دل بچهتون رو شاد کنید.» با خنده مسافران و خرید بیشتر متوجه شد که یکی از راههای فروش بهتر اینگونه حرف زدن است. خوشحال شد از فروش بیشترش از تحتتاثیر قرار دادن بقیه. وقت غروب میخواهد مسافت طولانی را طی کند تا به خانه برگردد، همیشه دو ترس را با خود همراه دارد در کوچه پس کوچههای برگشت و پایین شهر کسی جلوی راهم را نگیرد و کاسبی امروزم را ندزدد یا کسی دیگر بلایی را که سر دوستم آوردند نیاورد. وقتی به خانه برگشتم دوباره دعوا نشود پدرم و مادرم ، برادرم و مادرم و صاحبخانه و ...
حالا نگاه من (جامعه) به دنیای کودک کار چیست؟ یکبار این را از نظر بگذرانیم اولین چیزی که در برخورد من با یک کودک مثلا آدامس فروش به ذهنم میرسد چیست؟ آیا غمگین میشوم و ترحم قالب ذهنی من میشود؟ از او آدامس میخرم؟ یا با تحقیر به او نگاه میکنم و او را یک متکدی در سایز کوچک میبینم؟ یا یک مزاحمی که موجب آلودگی صوتی شده و دست بردار نیست. شاید هم احساس ناامنی میکنم و میترسم از من چیزی بدزدد. خب هر کدام از این نگاهها رفتارهای خاصی را موجب میشود. مسئلهی مهم نگاه متخصصان و کسانی است که میخواهند برای این گروه از کودکان کاری انجام دهند. جهان بینی ما از این دنیا ی کودکانه است که کارآمدی ما را مشخص میکند.
مسئلهای که همواره فراموش میشود این است که کودک جویای لذت است حتی کمترین و کوچکترین چیز هم میتواند موجبات خوشحالی را فراهم بیاورد و مکانیزم دفاعی که برای آرامش خود به کار میگیرد لذت بردن از آن چیزی است که انجام میدهد اگر بیشتر کودکان کار زیر 9 سالی را که تاکنون دیدهاید در ذهنتان مرور کنید در غالب موارد به جز وقتهایی که برای تکدیگری گریه میکنند، غالبا آنها را شاد و راضی از موقعیت فعلی شان تجسم میکنید.
درک دنیای کودکان هم پیچیده هست و هم نیست. وجود کودکان کار و خیابان امروز چه در عرصه تولید مثل کورهپزخانه و کارگاههای کوچک مثل فرشبافی و شیشهسازی و مانند آن و چه در عرصه خیابان مثل فروشگل، پاک کردن شیشه ماشینها، آدامس فروشی و امثال آن در شهرهای بزرگ و کوچک ایران بسیار عادی مینماید و اتفاقا افراد بسیاری منافع بیشماری از کار کودکان کسب میکنند. تاجرهای پنهانی که به خوبی از موقعیتهای اجتماعی آگاهی دارند و انواع فنون رفتارگرایی را جهت به دست آوردن سود بیشتر به کار میگیرند.
قانونهای رفتارگرایی مثل تقویت و پاسخ بسیار خوب در مورد این کودکان به کار گرفته میشود و اگر خوب به سالهای اخیر دقت کنیم تعداد کودکان کار هر روز افزودهتر میشود البته سطحی از این افزایش کودکان کار به زاد و ولدی که در مناطق پایین شهر اتفاق میافتد هم برمیگردد. به دنیا آوردن کودک در بین زنان مصرفکننده به نوعی تجارت مبدل گشته و متاسفانه انگار جنبشهای اجتماعی در کنترل چنین وضعیتی نا کارآمد بودهاند.
یکی از بزرگترین معضلات در ناکارآمدی کمک به حل مشکل کار کودکان عدم در دست داشتن آمار نسبتا دقیق، عدم درک دنیای کودکان کار و سطحبندی این گروه است. چالش مدیریتی و روانشناسی به وضوح در کمک به این مهم جلوه مینماید. برگزاری و تقدس شماری یک روز و هیجان و برگزاری جلسات و همایشهای دو یا سه روزه تاثیر شگرفی در این راه نخواهد داشت. بدون هماهنگی متخصصان و جامعه شناسان و سازماندهی NGOها و ارگانهای فعال در این حیطه امید به کاهش آمار کار کودکان سرابی بیش نخواهد بود.
0 نظر برای “ تراژدی روایت ناتمام کار کودکان (چند سکانس از زندگی کار کودک)”