صفحه اصلی / اخبار/ حقوق و اقتصاد / دسته / تحصیلات غیراقتصادی و بدون بازار کار واقعیت فراموش شده در جامعه ما

تحصیلات غیراقتصادی و بدون بازار کار واقعیت فراموش شده در جامعه ما

با قلم : غلامرضا کیامهر

این که سعدی علیه الرحمه به نقل از رسول اکرم ( ص ) می فرماید: زگهواره تا گور دانش بجوی تا جایی که صرفاً به مقوله افزایش فهم و آگاهی های انسان مربوط می شود توصیه بسیار ارزشمندی است ، اما زمانی که پای تامین نیازهای اقتصادی و معیشتی انسان از طریق کسب علم و دانش به میان می آید به توصیه جناب سعدی شیرازی باید از زاویه دیگری نگریسته شود، چه در زمان ما دیگر فلسفه قدیمی علم برای علم بدون در نظر گرفتن ملاحظات اقتصادی نمی تواند معنا و مفهومی داشته باشد همچنان که فلسفه هنر برای هنر در روزگار ما دیگر خریداری ندارد .

این که سعدی علیه الرحمه  به نقل از رسول اکرم ( ص ) می فرماید: زگهواره تا گور دانش بجوی تا جایی که صرفاً به مقوله افزایش فهم و آگاهی های انسان مربوط می شود توصیه بسیار ارزشمندی است ، اما زمانی که پای تامین نیازهای اقتصادی و معیشتی انسان از طریق کسب علم و دانش به میان می آید به توصیه جناب سعدی شیرازی باید از زاویه دیگری نگریسته شود، چه در زمان ما دیگر فلسفه قدیمی علم برای علم بدون در نظر گرفتن ملاحظات اقتصادی نمی تواند معنا و مفهومی داشته باشد همچنان که فلسفه هنر برای هنر در روزگار ما دیگر خریداری ندارد چون اگر یک اثر هنری اعم از فیلم سینمایی، تئاتر و تابلو نقاشی نتواند اقتصاد زندگی یا معاش هنرمند را تامین کند. آن هنرمند دیگر قادر به خلق آثار هنری نخواهد بود و هر اثر هنری زمانی ارزش اقتصادی پیدا می کند که برای آن در بازار متقاضی وجود داشته باشد این واقعیت در روزگار ما که برخلاف گذشته ها نه چندان دور تولید علم سرعت دیوانه واری پیدا کرده و علوم و محصولات تولیدی آنها به سرعت کهنه و از رده خارج می شوند، در خصوص ضرورت اقتصادی بودن علم آموزی تا عالی ترین سطوح دانشگاهی مصداق بیشتری پیدا کرده است. شاید مایه تاسف باشد ولی واقعیت این است که امروز اصل معروف اقتصادی مربوط به ضرورت وجود تناسب و موازنه میان عرضه و تقاضای کالا در ارتباط میان فارغ التحصیلان دانشگاهی تقاضای موجود برای آنها در بازار کارمصداق پیدا می کند و به همین سبب فارغ التحصیلان مازاد بر تقاضای بازار کار یا راه مهاجرت به سایر کشورها را در پیش می گیرند و یا با کمال تاسف به لشکر چند میلیونی بیکاران کشور افزوده می شوند. این وضعیتی است که به صورت یک بحران بزرگ بیکاری امروز در کشورمان شاهد آن هستیم.

جای نهایت تاسف است که به دلیل نادیده گرفته شدن کشش اقتصادی و نیازهای بازار کار در توسعه کمی تحصیلات دانشگاهی از سوی مسئولان نظام آموزشی کشور درصد بالایی از جمعیت پنج- شیش میلیونی بیکاران ما را فارغ التحصیلان دانشگاهی تاسطح مدرک دکتری تشکیل می دهد و تازه ترین گواه بر این مدعا آماری است که درباره بیکاری افزون بر یکصد و ده هزار دارندگان مدرک دکتری دانشگاه منتشر شده است.

از هر زاویه ای که نگاه کنیم این یک آمار بسیار نگران کننده برای جامعه ماست که حتی نمی توانیم برای دارندگان بالاترین مدارک تحصیلی دانشگاهی کار و اشتغال و منبع تامین درآمد ایجاد کنیم. از جهت دیگر وجود چند میلیون تحصیل کردگان بیکار دانشگاهی باید مایه سرشکستگی نظام آموزشی ما باشد که به جای آماده کردن جوانان ما برای پاسخگویی به نیازهای واقعی بازار کار همه بودجه و هم و غم خود را صرف توسعه کمی آموزشهایی کرده که یا در بازار کار تقاضایی برای آن وجود ندارد و یا اگر وجود دارد  فارغ التحصیلان دانشگاهی ما عملا قادر به پاسخگویی به این نیازها نیستند یعنی حتی اگر نظام آموزشی عالی ما مهندس در سطح لیسانس و فوق لیسانس تربیت می کند ،به دلیل نبود ارتباط تنگاتنگ میان دانشگاه وصنعت، فارغ التحصیلان رشته های مهندسی ما بیشتر بر روی کاغذ مهندس شناخته می شوند و ای بسا بسیاری از آنها تفاوت میان آچار پیچ گوشتی و آچار فرانسه را نشناسند. آنها گناهی هم ندارند و در واقع فارغ التحصیلان دانشگاهی ما حتی در رشته های ریاضی و فیزیک و مهندسی قربانیان نظام آموزشی ما هستند چون آنها در تمام طول دوران تحصیلات دانشگاهی رنگ یک کارگاه یا واحد صنعتی را که به رشته تحصیلی خودشان مربوط می شود ،نمی بیند و در نتیجه وقتی با مدرک تحصیلی  از دانشگاه بیرون می آیند، جذب مراکز صنعتی کشور نمی شوند و سالهای متمادی بیکار و بدون شغل و منبع درآمد باقی می مانند . در حال حاضر نزدیک به پنج میلیون بیکار که اکثرشان تحصیلات دانشگاهی دارند روی دست جامعه و خانواده های شان باقی مانده اند و با احتساب چندین  هزار نفری که هر سال بر تعداد فارغ التحصیلان دانشگاه های دولتی، آزاد و غیر انتفاعی افزود می شود اقتصاد و بازار کارها حتی در شرایط رونق و شکوفایی قادر به ایجاد کار و اشتغال برای آنها نخواهد بود. چه رسد به شرایط رکود اقتصادی امروز که بنگاه های اقتصادی هر روز زیر فشار رکود و تنگناهای مالی شمار نیروهای خود را تعدیل و در واقع از کار بیکار می کنند. یک علت بروز این معضل اجتماعی در جامعه ما رواج کیش مدرک ستایی است که خانواده ها و نظام آموزشی ما به یک اندازه در ترویج آن در میان جوانان  نقش داشته اند. اما در این ارتباط بار گناه نظام آموزشی ما از ابتدایی تا عالی از همه سنگین تر است. چه اگر نظام آموزشی ما بودجه هنگفتی را که سالیان درازی است صرف توسعه کمی آموزشهای نظری و دانشگاهی کرده است، صرف توسعه آموزشهای فنی و حرفه ای و کاربردی که در هر شرایط برای آن در بازار کار تقاضا وجود دارد کرده بود، امروز هم نیاز بازار کار و صنایع ما بهتر تامین می شد و هم شاهد وجود این همه بیکار تحصیل کرده تا سطح مدرک دانشگاهی در کشور نبودیم . با کمال تاسف باید گفت که ما مدت چندین دهه است که با نادیده گرفتن جنبه های اقتصادی تحصیلات عالی و میزان ظرفیت و نیازهای بازار کارهم هزینه های سنگینی را بابت تحصیلات عالی جوانان به خانوارهای ایرانی تحمیل کرده ایم وهم اجازه داده ایم دانشگاه های ما به کارخانه های تولید تحصیل کرده های بیکار تبدیل شود . تحصیل کردگانی که متاسفانه اغلب آنها از توانمندیهای کارآفرینی برخوردار نیستند و تنها در صورت وجود فرصتهای استخدامی در سازمان ها می توانند جذب بازار کار شوند. این یک ضایعه بزرگ اقتصادی و اجتماعی برای کشور ماست که به جای تربیت تکنسین های کارآزموده و دارای قدرت و مهارتهای کارآفرینی صرفاً نیروهای دارای مدرک دانشگاهی تربیت کرده و به طور غیر مستقیم این باور را در جوانان مان به وجود آورده ایم که همه راه های خوشبختی و رسیدن به رفاه و منزلت اجتماعی از دانشگاه می گذرد. طبیعی است در چنین شرایطی به دلیل مطالبات و انتظارات بزرگی که در ذهن فارغ التحصیلان دانشگاهی ما ایجاد می شود آنها حاضر به تن دادن به هر شغل و حرفه ای که هم شان مدرک دانشگاهی آنها نباشد نخواهند بود.

 یک نمونه بارز نبودن تناسب و توازن میان آمار فارغ التحصیلان دانشگاهی و نیاز بازار کار را در همن روزها میان کثرت شمار فارغ التحصیلان رشته های حقوق دانشگاهی و ظرفیت پذیرش آزمون ورودی کانونهای وکلا به وضوح شاهد بودیم.

 یعنی در حالی که حدود بیست هزار متقاضی ورود به حرفه وکالت از طریق این آزمون وجود دارد، تنها حدود دو هزار نفر یا بیشتر و کمتر از این تعداد متقاضی شانس قبولی در آزمون و ورود به حرفه مورد علاقه خود را که در آینده شغل و منبع کسب درآمد و معاش آنها خواهد بود، پیدا خواهند کرد مشابه همین عدم تناسب میان خروجی دانشگاه ها و ورودی بازار کار در ارتباط با سایر رشته های تحصیلی دانشگاهی هم وجود دارد که حاصل آن بیکار ماندن میلیونها تحصیل کرده دانشگاهی در کشور و انواع آسیب های روحی و روانی است که در انتظار این تحصیل کردگان خواهد بود .درمان این درد بزرگ جز با بازنگری اساسی در نظام آموزشی بر مبنای واقعیت های اقتصادی ونیازهای وبازار کارو همچنین مبارزه با کیش مدرک ستایی امکان پذیر نخواهد بود.