صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / مبانی حُسن خُلق و آشتی در رفتار شیخ صفی اردبیلی

(قسمت سوم)

مبانی حُسن خُلق و آشتی در رفتار شیخ صفی اردبیلی


رضا زرعی - وکیل پایه یک دادگستری
مبانی حُسن خُلق و آشتی در رفتار شیخ صفی اردبیلی

در ادامه بحث با نگاهی به کتاب حجیم و پرمحتوای «صفوه الصفا» نوشتۀ «ابن بزّاز» نمونه هایی از رفتار و گفتار شیخ صفی‌الدین اردبیلی را، که حاوی ریشه های آشتی و حل و فصل اختلافات به طریق سنتی است، ارائه می‌شود.

الف- شفاعت شیخ صفی از مردم و ایجاد صلح و صفا در بین آنان

گاهی حاکمان ظالم ، شفاعتش را نمی پذیرفتند، ولی او در آفتاب می نشست و اصرار بر شفاعت می کرد تا مگر گِرِهی از کار فروبستۀ خلق بگشاید؛ تا آنجا که با گذشت زمان، خانقاهش حکم «بست» را پیدا کرد تا مظلومان و متهمان «در جوار زاویۀ شیخ بگریزند و در برابر زور و فشار «ظلمۀ اتراک» که جابرین زمان و نواده های چنگیز مغول بودند ، از آنها حمایت شود .

1- امیر نامی از نوکران شیخ حسن جلایری در پی رستم نامی بود تا او را بگیرد و رستم از اهالی ولکج بود. تا اینکه آن امیر مسیحی، رستم را دستگیر کرد. زنش به خدمت شیخ آمد و شفاعت شوهرش را از شیخ صفی تقاضا کرد. امیر شیخ حسن جلایری در روستای شرف آباد بود، بناچار شیخ به آنجا رفت ولی امیر جلایری از چادر خود بیرون نیامد. شیخ در آفتاب همچنان نشسته بود و منتظر توجه شیخ حسن جلایری. تا اینکه صدرالدین فرزند شیخ صفی از او می‌خواهد اجازه دهد تا مردم را علیه او بشوراند! شیخ صفی قبول نمی‌کند. تا اینکه شیخ حسن جلایری را در اوجان می‌گیرند و مرد مسیحی و مأمورانش نیز فراری می‌شود و رستم نیز( که موقتاً با وساطت مردم برای سه روز آزاد شده بود تا دو هزار دینار بدهد) دیگر راحت شد و هیچ دیناری هم داده نشد. پس از ختم ماجرا شیخ صفی خطاب به فرزندش شیخ صدرالدین می‌فرماید: کدام بهتر بود؟ جنگ شما و میانجیگری من! آب به سراب باید بستن و کار چنین باید کردن..

2- ، میان دو روستای آلارق و کرگان که هر دو از ولایات اردبیل بودند قضیه خونی واقع بود. جماعت آلارق ارادت شیخ صفی را داشتند و واسطه شده بودند که شیخ آنان را به صلح برساند. رئیس کرگان هم که محمود نالمی بود به حضور شیخ رسید، شیخ صفی از او خواست کار صلح را تمام کن! محمود قبول کرد و گفت :« هر چه تو فرمایی». بعد از چندی شیخ صفی از وابستگان خود را پیش محمود فرستاد تا آن قضیه خون را اصلاح آورد ولی او پنهان شد و خود را نشان نداد. شیخ صفی از این دورویی مکدّر و ناراحت شد تا این که پس از چندی زبان محمود از دهانش بیرون آمده بود تا بعد از چندی مُرد.

ب- حسن خُلق شیخ صفی نسبت به مخالفان و لجوجان

1- شمس الدین نامی در اردبیل زندگی می‌کرد ولی مطلق العنان رفتار می‌کرد.  لذا شیخ صفی و اطرافیان، در سر راه مأموریت محول شده توسط شیخ زاهد تا مراغه، شیخ به همراه اطرافیان در اردبیل اسکان نمود و اراده کرد که با شمس الدین ملاقات کند، ولی اطرافیان به دلیل رفتار خاص شمس‌الدین، شیخ صفی را از ملاقات با وی پرهیز داده و گفته بودند:« صواب آن است که آن کس را نباید دیدن و سخن او شنیدن که مؤدی با گفتگو گردد». شیخ در جواب آن ها فرمود:« اگر به منزل او راه نگشایم، باقی منازل چون گشایم؟» شیخ صفی در مسجد روستای «پرنیق» اردبیل، که محل استقرار و تعلیم مولانا شمس الدین بود، رفت. « بعد از ساعتی، مولانا شمس الدین درآمد و سلام نکرد و در محراب رفت و دو رکعت نماز گزارد و بنشست و روی بر پیچید و به هیچ گونه سخن او [ شیخ صفی ] التفات نکرد. بعد از طول مجلس سؤالات امتحانات آغاز کرد و شیخ جواب به صواب می‌فرمود و او به هر جوابی که بشنیدی قدری به ادب باز پس خزیدی تا چنانک از آن بالا نشینی به نشیب تواضع رسید ... شیخ [ صفی ] فرمود: مولانا! خلوتی کن تا سخنی چند که به خلوت توان گفتن و شنیدن ، بشنوی . مولانا شیخ شمس الدّین خلوتی بساخت و شیخ را به خانه برد... و توبه کرد ... »!

2- صدرالدین [پسر شیخ صفی] می گوید مولانا نصیرالدین اردبیلی که منصب قضا نیز داشت، از سر انکار شیخ و مریدان سخن می‌گفت تا اینکه در یک مجمعی وابستگان شیخ با وی بحث و عربده و نزاع می‌کنند. بعداً به خدمت شیخ می‌رسند و به شیخ می‌گویند: «مولانا نصیر را ضَجری می باید کردن وغلبه بر سر بردن تا ترک سخن خشن کند ولی او جواب می دهد:« خَلق را به خُلق گرفته‌ام و احرار را به خُلق بنده گردانیده و او مرد دانشمندی است. من او را به دست خُلق به شست آرم! برخیزید تا برویم پیش وی و برخاست و میان مبارک در بست . اخی علی دلوزی مانع می شد ، فایده نداشت . تنها روان شد و در عقب مردم بسیار برفتند . خبر به مولانا نصیر رسید که شیخ آمد. از خانه سراسیمه بیرون دوید و به حضور شیخ و از شیخ عذرها می‌خواست تا آن عداوت به صداقت مبدل شد. شیخ صفی بعد از مراجعت، خطاب به اخی علی دلوزی، که مخالف رفتن به خانه مولانا نصیر بود، گفت: «هان! این چنین بهتر بود یا آنچنانک شما گفتید. آزاد را به خُلق بنده توان کرد که گفت:«به حسن الخُلق یَستَبعد الخَلق»

در تأثیر شیخ صفی الدین در رفتار و سکنات مردم و بارآوری فرهنگ و تاریخ کشورمان بسیار می توان نوشت و بحث و گفت‌وگو کرد ، چیزی که متأسفانه غالباً با تغافل مواجه گشته و شایسته جبران و اهتمام جدی است؛ تا آن جا که حتی در همان زمان خود شیخ صفی، شهر باستانی اردبیل القابی مانند: «دارالارشاد»، «دارالامان» و «امّ القُری» یافت و سال های متمادی و حتی قرن‌ها، این القاب فرهنگی و اجتماعی در حق شهر اردبیل بر زبان ها جاری و ساری شد که همچنان کم و بیش ادامه دارد ولی چه می‌توان کرد وقتی که کتب و آثار غارت شده بقعه متبرکه شیخ از مراکز شرق شناسی اروپا و روسیه و کشورهای اقماری وابسته سربرآورده و زیور و زینت فرهنگی و تاریخی موزه های بزرگ دیگر کشورهای پیشرفته گردیده، محققین خودمان دسترسی مطلوب را در طول دهه‌های گذشته بر این آثار گران‌بها نداشته‌اند ...؟  

آری! حرکت پویا و مثبت اجتماعی شیخ و صدق و صفای معنوی شیخ صفی‌الدین اردبیلی و همقطارانش، بخصوص در آن زمان بحرانی بود که در قبال چپاول تاتارها و مغول‌ها باعث شور و حماسه و عرفان در میان مردمان تشنه به حقیقت شد و خیل عظیمی را به سوی قُبّه و خانگاه این صوفیان صافی و عارفان پاکباخته روان ساخت و فی المثل دیار اردبیل و بارگاه عرفانی شیخ صفی را چون آهن ربایی جلوه داد که مردم را جذب می نمود تا همگی؛ اعم از صغیر و کبیر و حتی پادشاهان، از کرامت ها و بزرگواری های اخلاقی و معنوی شیخ بهره مند شوند؛ که البته همه این موارد و مصادیق دیگر فرهنگی و اجتماعی، شایستۀ همه گونه تحقیق و بررسی و دقت بیشتر است که با مراجعه به این منابع و آثار می‌توانیم به سرچشمه های اصلی ایجاد مودت، محبت و مهربانی و صلح و صفا و آشتی در بین مردم از یک طرف و حاکمان قدرتمند و شهروندان از طرف دیگر دست یابیم و از همۀ این منابع غنی و پرمحتوا بهره‌برداری کنیم .

اینک با گزیده ای از قصیده «مرد راه» مربوط به وکیل مشهور، صادق سرمد، که در حین زیارت قبر شیخ صفی در سال 1335 سروده است، به این بحث خاتمه می‌دهیم :

ای سر  و  سرمایۀ   ایران   و   استقلال    مُلک          ای که هر کس بر مزار  تو  ز  راهی  آمده    است،

نور   ایمان    در    دل   اهل    صفا     انداختی          نور    ایمانی  که   از   سوزنده   آهی  آمده   است

ولوله      انداختی     از     نالۀ    عشق    وطن           نالۀ  عشقی   که   هر  آهش  سپاهی  آمده   است

وحدت  ایران   زمین   را  نقش   پرچم  ساختی           پرچمی   کز    وحدت  ایمان   گواهی  آمده  است

با  نگاهی  تیر  حق   بر   ترکش   لشگر   زدی           ای خوش آن ترکش کز  آن تیر  نگاهی آمده است

صُفّۀ     شیخ صفی     در      اردبیلِ   با  صفا            اهل     معنی     را    دلیل    انتباهی   آمده   است

لیکن این کاخ صفا  زایمان  صافی  ایمن است            مرحبا  کاخی   که   از   ایمان   شاهی  آمده   است

0 نظر برای “ مبانی حُسن خُلق و آشتی در رفتار شیخ صفی اردبیلی

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.