صفحه اصلی / اخبار/ صفحه آخر / قضاوت در فضای چپ با افکار و احساسات دانشجویی

قضاوت در فضای چپ با افکار و احساسات دانشجویی


این خاطرات به سبب تشویق و ترغیب دوست فاضل و ارجمندم جناب آقای شاپور اسماعیلیان که خود از قضات معمر و مجرب ومزکی بازنشسته عدلیه می باشد و هم استاد دانشگاه و محقق و نویسنده است و هر هفته مطالب حقوقی از او در روزنامه ها و نشریات حقوقی به چاپ می رسد و همگان از آن بهره مند می باشیم،به رشته نگارش درآمد،تا قضات و وکلای جوان ضمن آشنایی با نهادهای قضایی اول انقلاب اسلامی با تجارب قضات آن دوره آشنا باشند،زیرا که گذشته چراغ آینده است .

کاظم کاظم زاده*قاضی بازنشسته دیوان عالی کشور

این خاطرات به سبب تشویق و ترغیب دوست فاضل و ارجمندم جناب آقای شاپور اسماعیلیان که خود از قضات معمر و مجرب ومزکی بازنشسته عدلیه می باشد و هم استاد دانشگاه و محقق و نویسنده است و هر هفته مطالب حقوقی از او در روزنامه ها و نشریات حقوقی به چاپ می رسد و همگان از آن بهره مند می باشیم،به رشته نگارش درآمد،تا قضات و وکلای جوان ضمن آشنایی با نهادهای قضایی اول انقلاب اسلامی با تجارب قضات آن دوره آشنا باشند،زیرا که گذشته چراغ آینده است .

قضاوت را از خرداد سال 1359 با داشتن لیسانس حقوق از دانشکده حقوق دانشگاه تهران از دادسرای انقلاب اسلامی سمنان شروع کردم. اوایل پیروزی انقلاب اسلامی قضات دادگاه انقلاب متشکل از روحانیون بود که به آنها حاکم شرع می گفتند ودر معیت دادگاه،قضات دادسرا انجام وظیفه می کردند که غالبا دانشجویان حقوق قضایی یا تعدادی دیپلم و غیردیپلم که بازجویی را به طریق عرفی یاد گرفته بودند و امور دادسرا را می چرخاندند ، ابلاغ قضایی قضات دادسرا از طرف دادستان کل انقلاب اسلامی و حکام شرع از سوی ریاست دیوانعالی کشور صادر می شد و قضات اعم از قضات شرع و دادسرا هیچکدام مستخدم رسمی نبودند ، البته تعداد اندک لیسانسیه حقوق فارغ التحصیل از دانشگاه به عنوان دادستان انقلاب در دادسراهای انقلاب اسلامی مشغول بکار بودند و هیچکدام از قضات فوق دوره کارآموزی ندیده بودند از جمله خودم ، کار کردن در دادسرای انقلاب هم آن هم در ابتدای تغییر نظام شاهنشاهی به جمهوری اسلامی کار شاق و دردسرآفرین و پرمسئولیتی بود زیرا اختیارات قضات دادسرا بخصوص حکام شرع برای اعمال مجازات بسیار سنگین بود، در ابتدا هیچ نوع آیین دادرسی وجود نداشت و اگر کسی از قضات هم به آیین دادرسی کیفری آن زمان عمل می کرد سلیقه ای بود نه اجباری، به علاوه اختیارات مالی هم کم نبود،برای نمونه یکی از اطاقهای ساختمان اداری اختصاص به انبار مملو از موادمخدر و سلاح غیرمجاز و زیورآلات و عتیقه جات مکشوفه از منازل ایادی رژیم داده شده بود و درب آن به روی هم کارمندان باز بود . به هر صورت اشتغال در این نهاد محاسن و معایبی فراوان داشت که خارج از بحث این مقال می باشد اگرچه قضات  آن کارکشته و کاردان متخصص نبودند ولی به جرئت می توان گفت مبری از فسادهای مالی و اخلاقی بودند و حقوق مزایای آنان به مراتب کمتر از قضات دادسرای محاکم عمومی بود.

 وقتی من وارد دادسرای انقلاب اسلامی سمنان شدم بدوا دادستان انقلاب اسلامی سمنان جناب آقای حنیف زادگان شخصا مرا با ابلاغ داخلی به عنوان دادیار موقت منصوب نمود واز دادستانی کل انقلاب اسلامی مرکز(تهران) درخواست کرد که برای من ابلاغ دادیاری صادر شود و ابلاغی که به دست من رسید به امضای مرحوم شهید قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی بود .ساختمان اداری در خیابان امام طبقه پایین ساختمان محل کار بود و طبقه بالای آن محل خواب و استراحت بود که با دوستان و همکاران قضایی در یک جا زندگی می کردم ،البته دوستانی که متاهل بودند، اتاق مستقل داشتند و ناهار ما هم از جیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تامین می شد ، البته در آن موقع ساعت کار برای ما معنا و مفهومی نداشت و معمولا تا پاسی از شب بیدار و کار می کردیم ، اولین حقوق دریافتی با لیسانس حقوق قضایی سه هزار تومان و برای متاهلین سه هزار و پانصد تومان بود که خودمان توافق کرده بودیم ، در آن زمان حقوق پرداختی به قضات و پرسنل دادسرا ودادگاههای انقلاب متمرکز نبود و مرکز (تهران) هم در این امور دخالت نمی کرد که البته سالهای بعد نظم و انضباط مالی حاکم شد و میزان دریافتی حقوق ها و مزایاها در دادسراها یکسان شد. ودر آن موقع  یعنی سال 1359 حقوق دادیار دادسرای عمومی پنج الی شش هزار تومان بود.

اتاقی را که من در آن مستقر شدم ، آشپزخانه بود که مختصر تغییراتی در آن داده شد.با توجه به اینکه داوطلبانه این شغل را انتخاب کرده بودم و چون نیتم خدمت به مردم در راستای اهداف عقیدتی بود ، فقدان لوازم ابزار کار نه تنها برای من بلکه برای سایر دوستان هم که صادقانه وارد این عرصه شده بودند ، کمبود احساس نمی شد.

اطاق کارم مزین به عکس امام و دکتر شریعتی و نوشته های از او بود به علاوه روزنامه کیهان در آن موقع عکس یک خان را کشیده و با طناب به دارآویخته بود،من آن عکس را به لحاظ اینکه در نقاشی هم دست داشتم ، بزرگ به تصویر کشیده به دیوار اطاقم آویزان کرده بودم ، در دادسرای ما سه نفر حاکم شرع وجود داشت که از میان آنها مرحوم آیت اله عالمی ماندگار شد و کتابی هم به نام (( یاران پیامبر)) در هفت جلد چاپ کرده بود و خودش می گفت من مجتهد هستم واز کسی هم تقلید نمی کنم. در همان ابتدای کار برای خیرمقدم گفتن وارد اطاق کارم شد ، نگاهی به عکس ها انداخت ، اظهار داشت این عکس ها را دوست داری ، گفتم بله ، حرف دیگری نزد . روحانی فاضل وارسته ای که بعدا در مورد آن مرحوم مطالبی خواهیم نوشت.

بعداز سه الی چهار ماه خدمت ، دادستان انقلاب سمنان آقای حنیف زادگان که از دوستان صمیمی من واز دانشجویان مبارز و فعال دانشکده حقوق و اهل اردکان یزد بود و من به دعوت ایشان وارد دادسرا شده بودم، برای انجام ماموریت در سپاه به صورت داوطلبانه از سمنان رفت و بعد از او در بین دانشجویان حقوق مشغول به خدمت در دادسرا ، تنها کسی که لیسانس داشت ، من بودم. دوستان شور کردند که مرا به عنوان جانشین وی به سمت دادستان انقلاب معرفی کنند، که مورد موافقت من قرار نگرفت . چون دادستان انقلاب نیاز به روحیه انقلابی و ... داشت که من از لحاظ اخلاقی فاقد چنین روحیه ای بودم بنابراین، من شخصا نامه ای به تهران مرقوم داشتم و مرحوم آقای عرب را که اهل مازندران بود و از دانشجویان فعال و انقلابی دانشکده حقوق بود لایق و شایسته این سمت معرفی کردم و همکاران دیگر به این انتخاب صحه گذاشتند که این انتصاب صورت گرفت بعد از مدتی کارکردن با ابلاغ داخلی دادیاری ، ابلاغ دادیاری موقت با امضای دادستان کل انقلاب اسلامی صادر شد و من مشغول به قضاوت بودم که حادثه عجیبی بدین شرح رخ داد.

بعد از اینکه آقای بنی صدر به ریاست جمهوری رسید، ریاست جمهوری ایشان غالبا حادثه آفرین و تشنج زا بود ، اختلافاتی که بین او و سایر مقامات ذیربط جمهوری اسلامی در اداره امور وجود داشت ، سبب شد تظاهراتی در چندین شهر به طرفداری از آقای بنی صدر صورت پذیرد و یکی از آن شهرها هم شهرستان سمنان بود که طرفداران وی در چند نقطه از شهر تظاهرات نموده با تندرویهاآسایش و آرامش را از مردم سلب می کردند. در آن موقع مقامات قضایی دادسرای انقلاب اسلامی به مامورین انتظامی دستور دادند با طرفداران بنی صدر مدارا شود و از درگیری پرهیز شود. به لحاظ اینکه تظاهرات و غوغاسالاری آنان در چندین روز پشت سر هم ادامه یافت ، دادستان انقلاب اسلامی بدوا دستور متفرق کردن آنها را صادر نمود ، چون متفرق نشدند ،ناچارا دستور بازداشت نامبردگان صادر گردید.

پس از بازداشت تعدادی از طرفداران بنی صدر که غالبا با طرفداران مجاهدین استراتژی مشترک و مشابه هم داشتند ،یک روز حدود ساعت ده صبح تعدادی از هواداران این دو گروه به دادسرای انقلاب اسلامی مراجعه و وارد سالن شدند و به شدت به دستگیری دوستان شان اعتراض می کردند که دادستان وقت انقلاب آقای (ح) با آنان بحث و مناظره پرداخت  و سعی کرد نامبردگان را قانع کند که آنها نظم شهر را چندین روز بهم زدند نه تنها قانع نشدند ، یک مرتبه متوجه شدم هواداران به اطاق دادستان حمله کردند و شیشه های اطاق را شکستند و انواع فحاشی ها و هتاکی ها را نمودند ، من شخصا ناظر حرکات زشت و غیرقانونی و غیراخلاقی انبوه الفاظ ویران کننده ... آنان بودم،شان و جایگاه(دادستان)را نشانه گرفته بودند،دوازده الی پانزده نفر در این رابطه مجددا دستگیر شدند،دادستان وقت به اتفاق سایر همکاران قضایی و اداری اقدامات خلاف قانون آنها را صورتجلسه و امضا کردند ، از من هم خواسته شد آن صورتجلسه امضا کنم ، بدون اینکه توضیح بدهم مخالفت کردم . آقای دادستان گفتند شما که خود ناظر بودی ،چرا امضاء نمی کنی ؟ مگر موضوع صورتجلسه واقعیت ندارد . گفتم چرا ولی امضا نمی کنم. چون ما شب در یک اطاق جمع شده و می خوابیدیم ، دوستان از من سوال کردند ، چرا صورتجلسه را امضا نکردی در پاسخ گفتم همه ما در دوران دانشجویی قبل از انقلاب خیلی شیشه شکسته و تظاهرات کرده بودیم،قاضی که خود شیشه شکسته و شعار مرگ بر .... داده و فرار کرده ، نمی تواند اکنون شعاردهندگان و شیشه شکنی ها را محاکمه و مجازات و زندان کند، بنابراین در آن لحظه به یاد آن ایام افتادم ، گفتند پس چرا در همان موقع نگفتی جواب دادم وقتی به دادستان توهین می شود و تخریب صورت می پذیرد ، چگونه می توانستم از موضع فکری دفاع کنم. متهمان بنا به جهاتی برای ادامه بازداشت به زندان اوین تهران منتقل شدند ، دویا سه روز بعد،زندانیان مجددا به سمنان برگشت داده شدند . چون تمام همکاران صورتجلسه را امضاء کرده بودند ، پرونده را جهت رسیدگی به من ارجاع دادند، من از نامبردگان استنطاق کردم و در حین استنطاق چندین نفر از آنان، مرا همکار ساواک معرفی کردند و می گفتند شما ساواکی هستید و می خواهید نیروهای انقلاب را سرکوب کنید که اعتنایی به تهمت های آنان ننمودم،ولی به آنها یادآوری کردم این ره که شما می روید به ترکستان است،پس از تحقیقات مقتضی درباره کلیه متهمان قرار منع پیگرد صادر کردم  ودادستان نجیب و متین وقت که دوست صمیمی ام هم بود ،هیچ اعتراضی به قرار صادر نهایی نکرد ، مرحوم آیت اله عالمی که حاکم شرع ما بود،وقتی قرار منع تعقیب را مطالعه کرد اظهار داشت آقای دادیار شما وکیل مدافع متهمان بودی یا دادیار تحقیق و یا نماینده مدعی العموم .. به هر صورت کلیه متهمان را آزاد کردم ،بدون اینکه احدی به من بی احترامی یا اعتراض کند.

مدتی در سمنان مشغول بودم که دوره 26 کارآموزی در سال 60 شروع شد.چون اعتقاد به علم آموزی و تجربه تئوری و عملی داشتم،پس از قبولی داوطلبانه به این دوره عازم تهران شدم،با توجه به اینکه در ایران انقلاب اسلامی شده بود،هنوز ثبات و امنیت نه تنها در جامعه حاکم نبود بلکه جامعه ایران آبستن حوادث بود، متاسفانه تندروی و کج اندیشی مجاهدین به اوج خود رسید و فاز مسلحانه را شروع کردند.جنگ شهری راه افتاد و خونها ریخته شد از طرفی دوره 26 کارآموزی با کمال تاسف منحل شد که از دلایل انحلال صرفنظر می کنم ،تعدادی از کارآموزان قضایی عضو انجمن اسلامی و دارای سابقه اشتغال در دادسرا انقلاب اسامی برای تداوم کارآموزی به دادستانی کل انقلاب اسلامی در چهار قصر سابق رفتیم ، در همان ایام جنگ شهری چون از شهرستان سمنان قطع رابطه نکرده بودم به سمنان رفتم مرحوم آقای عرب به دادستان وقت انقلاب برای بازدید به زندان می رفت که از من هم دعوت کرد، به اتفاق به زندان سمنان رفتیم با کمال تاسف متوجه شدم متهمانی را آن موقع به دادسرا و دادستان حمله کرده بودند و من آنها را با قرار منع پیگرد آزاد کرده بودم ، همه در زندان می باشند ، تعدادی از آنان که جوان بودند تا مرا دیدند به دورم جمع شدند ، تقاضا می کردند که آزادشان کنم ،می گفتند اشتباه کرده ، قربانی سیاست و خط مشی غلط مجاهدین شده اند،عرض کردم نه من سمتی دارم و نه می توان شما را به این سادگی در این جو جامعه آزاد کرد و اضافه کردم که حیف قدر آزادی را ندانستید و این همان راه ترکستان است آن موقع به شما تذکر دادم .

وقتی بعدا (در مقام قضایی) و بخصوص درحال حاضر به این تصمیم فکر می کنم به سعه صدر، صفا و صمیمت و یکرنگی و آزاداندیشی دوستان و قضات آن موقع ادای احترام می کنم و متحیر ....

انسانهای خلیق و وارسته ، از جمله دادستان انقلاب جناب آقای حنیف زادگان که خود تحصلیکرده حقوق بود،هرگز آلوده به قدرت و مقام نشد و ابهت و شکوه وعظمت دادستانی را به راحتی ترک کرد به بیان دیگر عطایش را به لقایش بخشید به جرگه سپاه پاسداران پیوست و بعدا هم جز دیپلمات های وزارت خارجه شد یا حاکم شرع فاضل مرحوم آقای عالمی که درسهای اخلاقی زیادی از صبوری و بردباری گرفته تا مروت و آزاداندیشی ... از او به ذهن دارم که ابدا تحت تاثیر فضای شور و و شوق افکار جوانان آن روز و قضات انقلابی و احساسی،قرار نگرفت تمام اتهامات و ناملایمات گروه های چپ آن موقع را به جان خرید و دم نزد و تا چند سالی که حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی سمنان بود ، هرگز حکم اعدام و مصادره صادر نکرد وقتی سوال کردم ، اظهار داشت : من بر پایه شور و احساسات انقلاب رای صادر نمی کنم زیرا محکومیت باید متکی به دلایل و مستند به قانون و اقناع کننده وجدان باشد و تا زمانی که سمت داشت ترمز قضات دادسرا و دادستان انقلاب هم بود حتی بی مهری و نامهربانی در این باره از طرف همکاران قضایی نصیب او شد و خیلی مقاوم و مستحکم ایستاد و بعدا به سمت ریاست کل دادگستری استان سمنان منصوب گردید و سرانجام هم به لقاءاله پیوست روحش شاد باد . 

0 نظر برای “ قضاوت در فضای چپ با افکار و احساسات دانشجویی

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.