توسعه به زبان ساده یعنی رشد کمی و کیفی که، در تمام ابعاد زندگی بشر رخ دهد و همگام با آن بشر تغییر را احساس و لمس نماید٬ حتی اگر با تاخیر یا به کندی صورت گیرد. در هر صورت زنان در بخشی از این تغییر تعریف میگردند، به همین دلیل امروزه دنیا با این واقعیات مواجه است که زنان دیگر نمیتوانند بهعنوان عامل نامرئی در فرآیند توسعه به حساب بیایند. نقشآفرینی و توانمندیهای زنان در میزان موفقیت جوامع در حال توسعه، سیاستگذاران کلان حکومتها را وامیدارد، تا زنان را از حصار نامرئی بودن خارج و در مدار تصمیمگیریها لحاظ کنند. زنان علاوهبر وظایف شخصی و خانوادگی قادراند در حرکتهای اجتماعی چون کنترل رشد جمعیت، برنامهریزی و سیاستگذاری و حفظ محیط زیست، نقش موثری ایفا نمایند که رویکرد این نقش همان مشارکت در برنامههای توسعه و محیط زیست میباشد.
مشارکت نیاز به شفافیت، باز بودن فضا برای فعالیتهای مدنی، چندصدایی بودن در حوزههای عمومی جامعه دارد و مشارکت این امکان را به همه میدهد تا در سرنوشت خود موثر بوده و همیاری را احساس نمایند. زن در تاریخ هویتی انسانساز و کانونی داشته که از دامانش والاترین انسانها به جامعه انسانی تقدیم میشود. زن با چنین جامعه و الگویی که ابزارش ایمان و آگاهی است در عرصه تلاش برای توسعه همهجانبه ظاهر میشود، در یک عبارت، زن ابزار نیست و این معنای واقعی تحقق عدالت در برابر توسعه است.
نیمی از کل جمعیت جهان را زنان تشکیل میدهند که دوسوم ساعات کار انجام یافته توسط زنان صورت میگیرد، تنها یکدهم درآمد جهان و فقط یکصدم مالکیت اموال و داراییهای جهان به زنان اختصاص یافته است. بنابراین وجود نابرابری در تمام جوامع کموبیش و به ویژه در منطقه خاورمیانه دیده میشود. در چند سال اخیر به این وجه نابرابری بیشتر اهمیت داده شده و در برنامهریزیهای خُرد و کلان اقتصادی و اجتماعی سازمانهای مختلف جهانی و منطقه مورد توجه قرار گرفته است.
توسعه فرهنگی از توسعه سیاسی جداییناپذیر است. فرهنگ در ایران تعیینکننده میزان مشارکت زنان و مردان میباشد. پایین بودن میزان مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی در طی فرآیندی از دوران آموزش شکل میگیرد و این موضوع خود زیر بنای استحکام و ادامه ی تفکر مردسالار در سطوح مختلف جامعه میشود. از گذشتههای دور جامعه ما مردسالار بوده و این امر موانع زیادی را برای شرکت زنان ایجاد نموده و حتی گاهی موجب نهادینه شدن برخی افکار نادرست در ذهن زنان شده است و خود در قوام و دوام آن ناخواسته همیاری میکنند! و در مقابل تغییر مقاومت نشان میدهد چون مردان و زنان میدانند که تغییر محدوده حایل را شکسته و فرو میریزد.
در جوامع درحال توسعه علیرغم برنامهریزیها و حمایتهای انجام یافته هنوز زنان نتوانستهاند در جایگاه انسانی و نقش اصلی خود قرار گیرند و در اداره امور کشور شرکت نمایند و در تصمیمگیریهای کلان مشارکت نمایند.اما از آن طرف، دنیا مفهوم توسعه پایدار را بهعنوان یکی از بسترهای رشد انسان و بقای انسان برای نسلهای آینده به همهی جوامع قبولانده است. قبول این مسئله زمانی با موفقیت مواجه میشود که مشارکت و برابری حاصل گردد.
به هر تقدیر جامعهای که میخواهد به سوی توسعه متوازن حرکت کند، اگر صرفاً به عوامل مادی توجه داشته باشد و تعالی انسانها و کاهش نابرابریها را در نظر نگیرد، به موفقیت دست نخواهد یافت، به عبارت دیگر سواد و تندرستی، تغذیه صحیح٬ تامین مسکن و کار در هرجامعهای جزء نیازهای اساسی محسوب میشود حتی اگر ضریب شاخصهای توسعه آماری بالا رود ولی توزیع آن بین زنان و مردان متعادل نباشد آن جامعه توسعه نیافته است. این جاست که نقش زنان مورد توجه جدی قرار میگیرد و این اتفاق نیاز به حرکت همه جانبه دارد که شامل اصلاحات فرهنگی، اجتماعی٬ ساختار حقوقی و تغییر تدریجی باورها و ارزشها دارد آنها هم با برنامهریزی از پایین به بالا. تغییر نگاه جنسیتگرا و کالاگونه همانطور که در نظام سرمایهداری به زن میشود به نگاهی انسانی میتواند شروعی باشد به دخیل شدن زن در فرآیند توسعهی پایدار، توسعهای که در آن کرامت انسانی هم مورد احترام و توجه قرار میگیرد.
0 نظر برای “ زنان، توسعه و انزوای نقش های تاریخی”