صفحه اصلی / اخبار/ صفحه آخر / ریش باد آن دل که از زخم تو خواهد مرهمی

ریش باد آن دل که از زخم تو خواهد مرهمی


مینا مجدزاده وکیل دادگستری
ریش باد آن دل که از زخم تو خواهد مرهمی

 

در شماره 87 صور اسرافیل مطلبی پیرامون وقایع سال 1332 و عزل و محاکمه دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر ایران درج شده بود. بدین جهت ذکر نکته­هایی در شرح وقایع آن دوران مرتبط با مجلس هفدهم و محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی و یادی از یار و یاور و وکیل وی مرحوم بهرام مجدزاده خاندانی را خالی از لطف ندانستم. بهرام مجدزاده سومین پسر مرحوم احمد مجدالاسلام کرمانی در سال 1284 در کرمان متولد شد. مجدالاسلام صاحب و مدیر روزنامه­های ندای وطن، کشکول، الجمال، محاکمات و مؤلف کتاب‌های سفرنامه کلات و تاریخ انحطاط مجلس است.

بهرام مجدزاده جزو اولین فارغ­التحصیلان مدرسه قضایی مرحوم داور بود و پس از فراغت از تحصیل به وکالت دادگستری پرداخت وی دارای خطی خوش و حافظه­ای پرقدرت و در شعر و ادب متبحر بود. در مسائل حقوقی دارای شم و و استدلال بی­مانندی بود و در پذیرش وکالت دعاوی با نهایت احتیاط و وسواس عمل می‌کرد و بدین لحاظ تقریباً در هیچ محکمه­ای محکوم نمی­شد. در انتخابات دوره 17 به نمایندگی از مردم رفسنجان و زرند به مجلس شورای ملی راه یافت و در مجلس عضو فراکسیون نهضت ملی و در جریان تحدید اختیارات سلطنت عضو هیأت 8 نفر منتخب مجلس و از عوامل تصویب آن بود.

وی با تعطیلی مجلس و استعفای نمایندگان به شدت مخالف بود و مجلس را پشتوانه دولت مصدق می‌دانست. امّا مرحوم مصدق این توصیه مشفقانه را نپذیرفت و کودتای نافرجام سرگرد نصیری در 25 مرداد روی داد. و بهرام خان این شعر را به مصدق تلگرام نمود.

بـاش تـا صبــح دولتـت بدمـد                                  کاین هنوز از نتایج سحر است

وی اشتباه نکرده بود. چراکه فرمان عزل مصدق و نخست­وزیری زاهدی صادر شد
و کودتای 28 مرداد پیش آمد. زمانیکه مصدق زندانی شد سه وکیل برگزید. مرحوم حسن صدر، شهیدزاده و بهرام مجدزاده که هر سه از حضور در دادگاه نظامی منع شدند بدین بهانه که چون دادگاه نظامی است وکیل هم باید نظامی باشد.

 

بهرام خان که در جوانی به دانشکده افسری رفته و تا درجه ستوانی را کسب کرده بود استدلال نمود که هم‌اکنون افسر احتیاط محسوب می­شوم امّا دادگاه نپذیرفت و مرحوم بزرگمهر را بعنوان وکیل تسخیری برگزید و مصدق در مرحله بعد این مرد وطن­پرست را بعنوان وکیل انتخابی خود معرفی نمود و وی بعداً در شرح محاکمات مصدق کتابی نوشته است. علی­ایحال وکلا تحت فشار دربار و تیمور بختیارزاده لایحه دفاعیه ننوشتند و تنها دفاعیه مفصل و مدلل بهرام مجدزاده تقدیم دادگاه تجدیدنظر شد.

دادگاه تجدیدنظر را توان برخورد و رد لایحه دفاعیه نبود به ناچار به یک جمله بسنده کرد.
(بنا به صالح وقت حکم تأئید می­شود.) و پس از محکومیت دکتر مصدق بهرام­خان نیز بطور ضمنی به یکی از املاک خود در زرند تبعید شد و هیچگاه اجازه نیافت که مدت طولانی در شهر اقامت نماید، و هرگاه حضور وی در کرمان از بیست روز افزون می­شد شهربانی فردی را مؤدبانه اعزام و این نکته را تذکر می­داد. اما وی که متولی موقوفه آباء و اجدادی خود (موقوفه مدرسه خاندانقلی بیگ افشار) بود. به اداره امورموقوفه پرداخته و املاک و مدرسه را اداره میکرد.

این مدرسه چند حجره در مسجد بزرگ و اصلی شهر (مسجد جامع کرمان) دارد که در آنزمان بخشی از اداره­کنندگان مسجد قصد تخریب و افزودن فضا را به صحن مسجد داشتند که وی سر می­رسد و کلنگ را از دست کارگران می­گیرد و یکی از مسئولین مسجد فریاد سر می­دهد که تو همانی که به شاه فحش می­دادی و حالا اجازه کار به مسجد را نمی­دهی؟ بهرام خان داد می­زند من به شاه فحش دادم و نترسیدم؟ گفتند بله گفت من از شاه نترسیدم از تو بترسم؟ چنین برخوردی در دوران اختناق و استبداد شاهی بسی شجاعانه بود و نشان از روحیه حق­طلبی وی دارد. هر چند او از اقامت در شهر ممنوع بود و رسماً وکالت نمیکرد امّا در دعاوی و اختلافات مهم منطقه اغلب نقش داوری و حکمیت داشت و گره­گشای مشکلات مردم بود. در روستای ملکی خود اولین مدرسه و درمانگاه و حمام عمومی را تأسیس کرد و محل اقامت و حتی هزینه معلم و پزشک را تأمین می­نمود.

خانه­اش ملجأ و پناهگاه مظلومان و نیازمندان بود و در پایان عمر مایملک خود را وقف مدرسه موقوفه خاندانقلی بیگ افشار نمود. نام نیک و خاطره منش و رفتار او با گذشت پنجاه سال از مرگ وی در ذهن قضات و حقوقدانان و مردم حق­شناس کرمان میزان و معیار سنجش شخصیت و رفتار وکلاء دادگستری است.

و نکته پایانی ماجرای چک بانکی دکتر مصدق بعنوان حق­الوکاله است که به ضمیمه نامه­ای برای بهرام­خان فرستاده و نوشته بود از اینکه محاکمه فرمایشی من برای شما زحمات و مخاطراتی داشت متأسفم. بهرام خان با احترام چک را برگردانده و در پشت آن این شعر حافظ را می­نویسد:

در طریق عشقبـازی امن و آسایـش بلاسـت    ریش­باد آن دل که با درد تو خواهد مرحمی

روحش شاد و راهش پررهرو باد

0 نظر برای “ ریش باد آن دل که از زخم تو خواهد مرهمی

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.