صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / خاطره هادرگذرزمان - به بهانه یاد آیت اله موسوی اردبیلی (ره)

کاظم کاظم زاده قاضی بازنشسته دیوانعالی کشور

خاطره هادرگذرزمان - به بهانه یاد آیت اله موسوی اردبیلی (ره)


این خاطره راجع به سال 1355(یا احتمالاسال 1356) مربوط به چهل سال پیش در زمان دوران دانشجویی است و مرتبط با مسجد امیر المومنین(ع) به امام جماعت مرحوم آیت اله اردبیلی است که پس از انقلاب اسلامی رئیس شورایعالی قضایی شد که قسمتی از آن خاطرات راشخصا ناظر بوده و مابقی به روایت از دوستان و همکاران قضایی است البته رمز ماندگاری خاطرات، تلخی و شیرینی آن است و بدیهی است در نقل روایت قصداسائه ادب و بداخلاقی ندارم. زیرااینجانب از نظر سنی و علمی در مقامی نیستم که بخواهم یا بتوانم به جایگاه فقهی و علمی و قضایی آن عزیزازدست رفته خدشه ای وارد کنم.در عین حال براین باورم که مشارالیه در سخت ترین شرایط کشور رئیس دستگاه قضایی ایران بود.روانش شاد باد.

اوج خودبزرگ بینی محمدرضا پهلوی (شاه ایران)، تاسیس حزب رستاخیز در سال 1353 و تداوم آن در سال 1355 بود که سرمست از دلارهای حاصل از فروش نفت که خودش را شاه شاهان می دانست دیکتاتوری که در اثر خودخواهی و غرور و تکبر و جهالت مرتکب بزرگترین اشتباه تاریخی خود شد و آن تغییر تقویم هجری به تاریخ شاهنشاهی بود و افزون براین ،سرکوب سازمانهای چریکی ایران و دستگیری فعالان سیاسی ،ملی، مذهبی و مدنی و ایجاد فضای خفقان در بین جنبش دانشجویی و بستن فضای سیاسی کشور و کنترل شدید هرگونه تحرکات آزادی خواهانه ازجمله عملکردهای وی بودکه پیروزی انقلاب اسلامی را سرعت بخشید.

در آن سالها دانشجوی سال دوم حقوق قضایی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم و محل سکونتم خوابگاه کوی امیرآباد بود.دانشجویان اعم از دختر و پسر ناهار را در رستوان دانشگاه واقع در خیابان 16 آذر صرف می کردند و شام را هم دانشجویان پسر در انتهای رستوران کوی امیرآباد می خوردند، اگرچه در کوی دانشگاه دختر و پسر در یک خوابگاه بودند و لی منطقه دختران جدا از پسران بود و دختران دانشجو هم شام خود را در داخل ساختمانهای مسکونی میل می کردند و هیچ گونه مشکلی برای دانشجویان مستقر در کوی وجودنداشت.

مقاصد تعلیمی و تربیتی نظام شاهنشاهی و مسئولان وقت دانشگاه، تحریف و وارونه جلوه دادن فرهنگ و تاریخ و مذهب و سایر سنن جامعه بود و بیشتر از هرجا در دانشگاه و در بین دانشجویان به شدت ترویج می شد، در راستای این سیاست، روزی مسئولین کوی امیرآباد اطلاعیه دادند که دختران دانشجویان مقیم کوی امیر آباد هم می توانند شام را در داخل رستوران پسران که در جنب اتوبان پارک وی و در داخل فضای سبز و درختان آن قرار داشت ، به صورت مخلوط استفاده کنند.. اطلاعیه فوق نگرانی هایی در داخل تشکل های دانشجویی از هر گروه به خصوص اعضای انجمن های اسلامی دانشکده ها فراهم آورد و  عموم دانشجویان به ویژه مذهبی ها بر این باور بودند که رژیم حاکم می خواهد ، با این ترفند و شگرد در محل کوی دانشگاه بی بند و باری را تبلیغ کند، در جهت رفع نگرانی جلساتی بین دوستان انجمن اسلامی دانشگاهها برقرار شد و مقرر شد که فعالان انجمن اسلامی علاوه بر توجیه دختران مذهبی و خودداری آنها از ورود شبانه به رستوران اعلامیه بدهند و از بقیه دختران دانشجو هم تقاضا کنند، که توطئه رژیم را در ایجاد ناهنجارهای اخلاقی درک و آن  را خنثی کنند و کماکان شام را در داخل ساختمان خودشان بخورند ، اگرچه دختران مذهبی و طیف زیادی از دختران غیرمذهبی با مفاد اعلامیه موافق بودند امااقلیتی هم از دختران این توصیه را نادیده گرفتند و برای صرف شام به رستوران به پسران می آمدند . برای پیدایش راه حل برخی از نمایندگان انجمن اسلامی با مسئولان خوابگاه امیرآباد وارد مذاکره شدند و لی مسئولان خوابگاه به اعتراض انجمن های اسلامی وقعی ننهادند. مدتی این روند ادامه داشت و بعضا هم مشاهده شد که اقلیتی از پسران و دختران مقیم کوی خوابگاه شبانه در اطراف خیابانهای کوی پسران باهم پرسه می زدند که مطلقا مسبوق به سابقه نبود . بی اعتنایی مسئولان خوابگاه به خواسته انجمن اسلامی و ورود اقلیتی از دختران دانشجو به محوطه کوی پسران در وقت شب سبب شد که هسته مرکزی انجمن اسلامی تصمیم گیرندکه با بسیج فعالان انجمن اسلامی شیشه های رستوران را شکسته و به علاوه یکی از اتوبوسهای اختصاصی کوی دانشگاه را هم به صورت نمادین آتش را بزنند تازهرچشمی هم از دختران نادری که وارد حریم خصوصی پسران می شدند، گرفته شود.

بنابراین،در شب و ساعت معین هماهنگی و سازماندهی لازم انجام شد و وظایف هر گروه تعیین گردید. تظاهرات و عملیات شبانه دانشجویان باپوشیدن کفشهای کتانی (که از ابزار مهم تظاهرات دانشجویی بود) و بستن سر با پارچه و کلاه برای عدم شناسایی ، شروع گردید،گروهی به صورت نمادین اتوبوس را به آتش کشیدند و گروهی هم شیشه های رستوران را شکستند. تظاهرات و عملیات شبانه با موفقیت کامل انجام شد و با حمله گارد دانشگاه دانشجویان متفرق و تعدادی هم دستگیر شدند. تنها ایراد به این اقدام شبانه، پرتاب چند عدد سنگ به خوابگاه دانشجویی دختران بود که در اثر این حمله اتفاقی (سنگ پرانی به شیشه های ساختمان) تعدادی از دانشجویان دختر ترسیده بودند ، اگرچه برخی از دختران دانشجو از این ماجرا با خبر بودند. به هر صورت در جمع بندی نهایی آن زمان، این حرکت احساسی و ناشیانه مقبول و خوشایند دانشجویان واقع نشد ومورد مذمت و تقبیح قرارگرفت.همان طوری که دانشجویان انجمن اسلامی آن مقطع اطلاع دادند این اقدام دانشجویان باعث عکس العمل شدید حاکمیت و به خصوص شخص شاه گردید.

اگر اشتباه نکنم مامورین ، گارد خوابگاه ، غروب فردای آن روز به داخل ساختمان دانشجویان یورش برده و به طور وحشیانه دانشجویان پسر را مورد ضرب و شتم قرار دادندو لوازم خانگی و کتابهای آنان  را غارت و اطاقها را تخریب کردند و بعضی از دانشجویان و دوستان را از طبقات بالا به پایین پرت کردند(از جمله آقای موهبتی) گذشته ازاین، تعدادی از دانشجویان رادستگیرکردند. آقای سعید اصلانی مدیر حقوقی فعلی روزنامه کیهان ازجمله دستگیرشدگان بود. برخی از دانشجویان که به مدت 48 ساعت زیرتخت خوابیده بودند، از دست گارد در امان ماندندوبالاخره اکثریت دانشجویان هم فرار کردند.واقعا صحنه تکان دهنده ای بود. وقتی ما به اتفاق دوستان از کوی فرار کردیم اهالی امیرآباد در خیابان و کوچه ها به تماشا ایستاده بودند و از این حرکات رژیم پهلوی بسیار ناراحت بوده و به دانشجویان کمک و دلداری می دادند.

در نهایت دانشجویان از خوابگاه اخراج شدندو سرویس اتوبوس کوی هم متوقف شد. این واقعه در خرداد ماه که وقت امتحانات بود، اتفاق افتاد.  دانشجویان ساکن کوی امیرآباد که اکثریت شهرستانی و فاقد جا ومکان بودند . در پارکها و خیابانها سرگردان شدند و شب برای بیتوته کردن جایی نداشتند.  بعضی در خانه های اقوام یادر مسافرخانه ها اقامت داشتندو تعدادی هم آس و پاس مانده بودند.به هر صورت ایام سختی بود.

اقدام حاکمیت در تعطیلی کوی دانشگاه و حمله به دانشجویان ، مصدوم و زخمی نمودن آنها باعث شد که احزاب و جمعیت ها و افراد آزادمنش نسبت به حرکات خشن و بیرحمانه رژیم عکس العمل نشان دهند.ازآنجاکه مسجد امیرالمومنین یکی از مساجد روشنفکری و پاتوق دانشجویان و نزدیک دانشگاه تهران بودو بچه های مسلمان معمولا برای خواندن نماز شب و استماع سخنرانی به آنجا می رفتند و با تعطیلی کوی دانشگاه ، تعداددانشجویان برای نماز خواندن دراین مسجد که امام جماعت آن رامرحوم آیت اله اردبیلی از روحانیون مبارز و فاضل آن زمان عهده داربود، فزونی یافت . آیت اله بعد از خواندن نماز و در حین سخنرانی اقدامات رژیم را در رابطه با حادثه کوی دانشگاه را محکوم و مسئولان نظام شاهنشاهی را موعظه و بازخواست کرد. من یک الی دو شب را در منزل دوستان سپری کردم.ادامه این وضع به لحاظ فصل امتحانات واقعاسخت بود. یک روز غروب هم به اتفاق آقای عیسی نظری (که از دانشجویان مبارز و سیاسی و سردمداران انجمن اسلامی دانشکده بود و قبل از انقلاب به سبب مبارزات از دانشگاه اخراج شد) به منزل استیجاری آقای سیدمحمد اصغری که در جوار همان مسجد بود رفتیم (که اوایل انقلاب وزیر دادگستری شد ) و چون جناب اصغری دو اتاق بیشتر نداشت ازاین رو،من آنجا را ترک کرده و در بین راه که به مسجد می آمدم،یکی از دوستان به نام آقای یوسفی (که بعدا سفیر شد) مرا دید و اظهارداشت نهضت آزادی باانتشاراعلامیه ای، ضمن ابراز انزجاراز نحوه رفتاررژیم با دانشجویان و محکوم کردن آن، اعلام آمادگی نموده اند که منازلی را در اختیاردانشجویان قرار دهند ، و اضافه نمود که اعلامیه را در ساک خود قرار داده است. اوسپس اعلامیه ها را تحویل من داد و خودش از محل دور شد و من اعلامیه ها را قبل ازاتمام نماز عشاء در داخل جای مهر قرار دادم. دانشجویان بعد از اتمام نماز و هنگام گذاشتن مهر به جای مهر هر کدام از اعلامیه ها را برداشتند و خودم هم شخصا یکی از اعلامیه ها را برداشته به اتفاق دوست عزیزم آقای فضلی (که قبل از انقلاب زندانی سیاسی بود) خواندیم و آدرس منزل در اعلامیه، سلطنت آباد تهران ذکرشده بودکه پرسان پرسان،خوشحال و خندان به محل رفتیم زنگ در را به صدا در آوردیم ،خانم جوان و موقر و عفیفه ای در را باز کرد و گفتیم دانشجو هستیم و به آدرس اعلامی نهضت آزادی آمده ایم ،خوشامد گفت، بدون اینکه سوال و جوابی کند،مارا به طبقه دوم ساختمان ویلایی هدایت کردکه این رفتاردرآن مقطع، ناشی ازاعتماد به قشرجوان ودانشجوبود.

منزلی که رفته بودیم بزرگ و چهار الی پنج اتاق داشت و فردای آن روز چهار الی پنج نفر از سایر دوستان را نیزبه محل آوردم و تمام امکانات منزل اعم از حمام و دستشویی فرنگی و لحاف و غیره فراهم بود.بی مناسبت نیست برای خوانندگان گرامی خاطره ای نیزدر ارتباط با این موضوع نقل شود. امتحان درس حقوق اسلامی داشتیم واستاداین درس، جناب آقای دکتر گرجی از بزرگان فقه و حقوق بود که دوستان حقوقدان همه او را به خوبی می شناسندومی دانندکه استادی بسیار سختگیر و منضبط بود. استادعقیده داشت که دانشگاه محل کسب علم است نه سیاست.چون با اخراج از کوی دانشگاه و نداشتن جا و مکان و غذای مناسب، تمرکزفکری لازم را نداشتیم ، چند تا از دوستان پیشنهاد دادند یک نفر نماینده از جانب بقیه به خدمت جناب دکتر گرجی برسد و از او خواهش کند ، امتحان را با لحاظ شرایط دانشجویان آسان برگزارکند. قرعه این کاربه نام من افتاد ومن به میدان انقلاب که مقر موسسه حقوق تطبیقی و دفترجناب گرجی بود مراجعه کردم. بعدازکسب اجازه ملاقات ،وارد اطاق ایشان شدم وبا آب و تاب عرض کردم استاد همانطوریکه استحضار دارید رژیم کوی دانشگاه را تعطیل و دانشجویان را اخراج کرده است آنان مجبورند شبها در پارک و خیابانها بخوابند چون شرایط مطالعه برای دانشجویان سخت و دشوار شده است، از محضر عالی استدعا دارند که در صورت امکان امتحان آسان برگزارشود تا بتوانند نمره قبولی بگیرند ، آن مرحوم از زیرعینک نگاهی به من انداخت و یک کلام ،کوتاه و روشن فرمود : آقا بروید درستان را بخوانید ، این مسائل به من مربوط نیست ، دانشجو باید درس بخواند  ولاغیر. ایام سپری شد تا اینکه انقلاب به نتیجه رسید ، مرحوم آیت اله اردبیلی دادستان کل کشور شد و جناب آقای سیداصغری وزیر دادگستری وماهم فارغ التحصیل. خیلی خوشحال بودیم که دادستان کل کشور از خودمان است وبرای تعدادی از دوستان حقوقدان درخواست همکاری در دادسرای انقلاب شد و من برای همکاری به نزد آقای علی مکرم (که دادستان انقلاب همدان بود)رفتم، دو روز ماندم چون خوشم نیامد و برگشتم . در کوی دانشگاه آقای عیسی نظری را دیدم که ایشان پیشنهاد داد با او به دادسرای انقلاب ارومیه بروم در حال اخذ ابلاغ قضایی دادیاری برای دادسرای عمومی ارومیه بود که به عنوان دادستان انقلاب اسلامی ارومیه مامور به خدمت شود ، منتظر شدم تا تکلیف وی مشخص گردد شب همدیگر را ملاقات کردیم و اظهار داشت ابلاغ دادیاری را گرفتم، ولی حاضر به همکاری در پست دادستانی نیستم علت را جویا شدم بیان داشت خدمت مرحوم دکتر بهشتی رفتم ضمن استقبال و احترام دستور داد برای من ابلاغ دادیاری بدون گذراندن دوره کارآموزی قضایی صادر شود، وقتی ابلاغ برای امضاحاضر شد به نزد دکتر بهشتی رفتم اظهار داشت آقای نظری بین ما تقسیم کار شده ابلاغ دادسراها را آقای اردبیلی و محاکم را من امضا می کنم،می گفت وقتی نام آیت اله اردبیلی به میان آمد خیلی خوشحال شدم زیرا که سالها در کنار ایشان مبارزه کرده ومدتها با او آشنا ودر پای منبر ایشان بودیم. شادان و خندان و دوان دوان به اتاق آیت اله اردبیلی مراجعه و اجازه خواسته وارد شدم و چون خودمانی می دانستم به زبان آذری گفتم حاج آقا سلام علیکم ، حال شما خوب است ؟ جواب داد ، بله عرض کردم حاج آقا نظری هستم، عیسی . عینکش را برداشت ، با جدیت گفت بله ، چه کار داری ، سکوت اختیار کرده به حالت خبردار ایستادم.ورقه ابلاغ را دادم ، امضا کرد و بدون اینکه حالی از من بپرسد یا تشویقم کند،وقتی از اتاق بیرون آمدم ،آزرده خاطر شدم احساس خوبی به من دست نداد انگارکه زیر آوار مانده و خفه می شدم .

آقای نظری به من گفت دیگر حاضر به ماموربه خدمت در پست دادستانی انقلاب نیستم و ابلاغ دادیاری عمومی در ارومیه برایم زیاد است. تو هم خود دانی،او به ارومیه رفت من هم از همدان منصرف شده به دادسری انقلاب اسلامی سمنان رفتم و بعداز دوسال و اندی کار در دادسرای انقلاب به همان راهی رفتم که آقای نظری رفت بلکه بدتر از آن، از دادسرای عمومی ایرانشهر سر درآوردم.

غرض از بیان این خاطره ، خواستم درباره شکافی صحبت کنم که برساخته خودمان است و متاسفانه این خطا از اوایل انقلاب شروع و دامنگیر مبارزان و دوستان شد و هر روز هم ابعاد بزرگتری پیدا کرد.شکافی که میان ما دوستان و یاران فاصله انداخته است و اگر به دنبال چاره ای بر آن نباشیم و تدابیری نیاندیشیم ،روزی خواهد رسید که کار از کار گذشته است.

 

0 نظر برای “ خاطره هادرگذرزمان - به بهانه یاد آیت اله موسوی اردبیلی (ره)

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.