شاید باور اینکه "سورا" هنوز ساختمان مخصوصی را برای رتق و فتق امور در اختیار نداشته باشد، برایمان سخت باشد. سازمان مردم نهادی که در استان خراسان رضوی به حمایت از زنان و کودکان بزه دیده می پردازد و تا قبل از به نتیجه رسیدن امور مربوط به افراد، آنها را به دست فراموشی نمی سپارد. خوب است بدانید که این سمن با عضویت 120 عضو که 90 نفر این تعداد وکلایی هستند که در عین داشتن شغل و اعتبار کافی برای در دست داشتن پرونده های کلان، این مسوولیت اجتماعی را در قبال همشهریان و هموطنان خود با جان و دل پذیرفته و در حال تلاش برای رهایی عده ای از چنگال خشونت های خانگی و رفع مشکلات عدیده ای که ساکنان بزه دیده و بزهکار این استان پهناور -از سراسر ایران و کشورهای اطراف- هستند. جزییات فراز و نشیب های این سازمان حامی زنان را از زبان مدیر انجمن وکیل مرضیه محبی بخوانید.
مهلا کاشانی
صوراسرافیل و مجموعههای مرتبط با حقوق زنان و کودکان، آنچنان که باید با سورا آشنایی دارند و میدانند یکی از پروندههای موفق بحث اعظم و کودکانش بود، اما میخواهیم در نشست امروز به ضرورتهای وجود چنین موسساتی بپردازیم. سرکار خانم محبی عزیز، از سورا چه خبر؟
بعد از روی کار آمدن دولت آقای روحانی و بهبود اوضاع سیاسی کشور، گروهی از وکلای زنان کانون وکلای دادگستری خراسان با مشارکت چند تن از وکلای مرکز مشاوران قوه قضاییه، تصمیم گرفتیم که فعالیتی در رابطه با حقوق زنان - باتوجه به مسایلی که پیرامون این مساله شاهدش بودیم- داشته باشیم. بحث قوانین موجود درباره زنان که بیشتر زنان را آسیب پذیر کرده و بیشتر به خشونت و تشدید شکافهای اجتماعی دامن میزند، بنابراین تصمیم گرفتیم که تشکیلاتی به وجود آرویم که در مورد این مسایل فعالیت کنیم. در این پروسه پیگیری این قضیه مدیرکل امور زنان استاندار خراسان – خانم سلجوقی- هم کمک بسیاری به ما داشتند. از همان ابتدای امر جلساتمان در استانداری با حضور ایشان تشکیل میشد.
گرفتن پروانه برای سورا مدتی طول کشید -چیزی حدود شش ماه- و در نهایت کمک استاندار منجر به کسب پروانه شد. محور فعالیتهایمان حقوق زنان است که به چند کارگروه تقسیم میشود. کارگروه زنان زندانی، نوا زن زندانی شخصیت رهاشده و فراموششده، به خاطر اینکه در تصور عامه مجرم، خطاکار و "زن" هستند و زن بودنشان به خاطر اینکه قربانیان مضاعف هستند و میدانیم که هر کس تن به جرم و رفتار ناهنجار اجتماعی میدهد، قربانیان اجتماعی هستند، علاوه بر اینکه قربانی اجتماعی محسوب میشوند، قربانی همسران، پدران و مردان زندگی خود هستند.
رد بسیاری از موراد زنانی که قاچاق مواد مخدر انجام میدهند، به خاطر شریک زندگی یا پدرانشان مجبور به این حمل شدهاند. دختربچهای ده ساله داشتیم که پدر مواد را زیر چادر این کودک پنهان کرده تا کاری که میخواسته انجام شود. اینها دو بار قربانی شدهاند، یک بار قربانی پدر خود و باری دیگر قربانی جامعه، اینها نوعا فقیر هستند و توان مالی برای نجات خود از منجلابی که گرفتارش میشوند را ندارند. یا بستگان اعدام شدند و یا خانواده رهایشان کردهاند، چون زن زندانی هستند.
دختران بسیاری هستند که با اتهامات خیلی کم در زندان مانده بودند. خانوادههایشان حتی حاضر نیستند وثیقهای 5 میلیونی برای فرزندانشان بگذارند، توجهیشان هم این است که دختری که به زندان رفته به درد ما نمیخورد. اما هدف "سورا" بیشتر این است که به افراد فراموششده بپردازد.
خانم محبی اگر در شهر دیگری غیر از مشهد حضور داشتید، به همین صورت که برای سورا کار میکنید، در تلاش بودید؟ یا اینکه ضرورت ایجاد چنین تشکیلاتی را در شهر مشهد حس کردید؟
مشهد شهر بزرگی است که با حاشیهنشینی بزرگی مواجه شده و تعدد مهاجرت نیز، آمار پناهندگان را افزایش داده، تناقضات اینچنینی در مشهد با همه شهرهای ایران متفاوت است، چون شرایط جغرافیایی و سیاسی خیلی خاصی دارد و بر همین مبنا آسیبهای خودش را هم دارد. هیچ شهری به اندازه مشهد پناهنده ندارد، لب مرز هم هست و علاوه بر اینکه از کشورهای دیگر به مشهد مهاجرت میکنند، از شهرهای دیگر هم به خاطر وجود حرم امام رضا (ع)، به این شهر پناه میآورند.
عدهای هستند که نیاز به کمک دارند، به لحاظ فقر و اعتیاد و بیکاری. عدهای هستند که مصداق حیات برهنهاند، افرادی که هیچی ندارند، ما درواقع گرایشمان به سمت احیای حقوق افرادی است که از حق محروم شدهاند. حقی که میخواهیم نامش را حقوق بشر بگذاریم، این دسته از افراد این حقوق را ندارند. زنان زندانی از خانواده، پول و حمایت برخوردار نیستند. با انگی به آنها وارد شده و به واسطه جرمی که مرتکب شدهاند، به مغاکی پرت شدهاند که در حال از بین رفتن هستند.
به اهمیت پول هم در رفع مشکلات قانونی این افراد اشاره کردید، بنابراین معتقد هستید که پول نقش عظیمی در جلوگیری از اتفاقاتی که برای افراد رخ میدهد هستید.
البته بیپولی در کنار بیفرهنگی، عدم وجود مسایل عاطفی در خانواده و موارد اینچنینی دست به دست هم دادهاند. مسایلی که حق محسوب میشود را در اختیار ندارند، اینها باعث میشود که کانون توجه را روی زنان زندانی بگذاریم. هر هفته دوستان به داخل زندان مشهد مراجعه میکنند و به صورت رایگان مشاور حقوقی میدهند و هرکس که موفق به داشتن وکیل نباشند، در اختیارشان قرار میدهیم. زندان هم خیلی با ما همکاری کرده و مسوولین در زندان را به روی دوستان ما باز کردهاند و این امکان که با زندانی برخورد نزدیک داشته باشند، فراهم شده است. این اعتماد تعامل خیلی خوبی را برای ما رقم زده است.
نیاز به همکاری کدامیک از اماکن برای سورا حس میشود؟ و در صورت یاری کدامیک از امور سورا سهولت پیدا میکند؟
به آموزش و پرورش اعلام آمادگی کردیم که حاضریم برای دانشآموزان، پرسنل و خانوادهها دورههای حقوق خانواده برگزار کنیم. مشاوره قبل از ازدواج ارایه دهیم و اینکه در رابطه با حقوق جنسی کودکان نیز آگاهی ایجاد کنیم.
برنامهریزیهایی انجام دادهایم که هیچ زن زندانی به خاطر بیپولی بدون وکیل نماند. فصل تازهای که در سورا راهاندازی کردهایم این است که وکالت را محدود به رفتن به دادگاه و دادگاهی نکردهایم. همانطور که در رابطه با زنان خشونت و آسیبدیده این کار را نکردیم. دوستان ما اگر وکالت را میپذیرند از با حمایتهای مالی که از بین همکاران جمع میشود، به یاری زنان میپردازند. (این میزان جمعآوری شده صرف خرید هدیه برای کودکان زنان زندانی، پرداخت جزای نقدی و حمایتهایی از افراد حتی پس از آزادی میشود). فکر نمیکنم که هیچکس حتی اینطور به فکر پروندههای خودش هم باشد. اعضا زمان خود را صرف رفع مشکلات افراد تحت حمایت میکنند.
این اتفاقات بسیار خوشحالکننده است، چون در بعضی موارد شاهد این هستیم که برخی از وکلا با اینکه حقالوکاله را بهطور کامل دریافت کردهاند، پرونده را پیگیری نمیکنند.
برای خود من هم خیلی جالب است که وکلای جوان و پرانرژی که میتوانند با پتانسیلهای موجود درآمدزایی بیشتری داشته باشند و به تفریحات و فراغت خود بپردازند، بیدریغ و بدون هیچ چشمداشتی با عشقی وصفنشدنی حامی میشوند. در حدی که زندانیان هر هفته منتظر وعده دیدار با اعضای سورا هستند. البته اشتیاق داوطلبان برای سرکشی به زندانها هم قابل تحسین است و در حال حاضر به گونهای شده که برای افراد نوبتدهی میشود. تقریبا 150 عضو داریم و حدود 90 تن از اعضا وکیل هستند.
کارگروهی دیگر به نام حمایت از زنان بزهدیده داریم. زنان بزهدیده زنانی هستند که دچار خشونت شدهاند و یا دچار آسیبهای اجتماعی شدهاند، نمونهاش اعظم بود که با چاقو خوردگی، سوزاندن و کتک مواجه شده بود. فقط به وکالت در دادگاه بسنده نکردیم و بسیاری از امور درمانش را خودمان به عهده گرفتیم. همینطور در رابطه با این زنان حمایت عاطفی از اهمیت بالایی برخوردار است که اعظم و دو فرزندش شامل این حمایت شدند، زن و کودکانی که حتی تا به آن ساعت به فروشگاه هم نرفته بودند و خرید کردن هم بلد نبودند و هیچ وقت خرید نکرده بودند. بچه های اعظم مثل آلیس در سرزمین عجایب بودند و به حدی شگفتزده شده بودند که باور کردنی نبود. اعضا برای آنها منزلی رهن و وسایل زندگی را فراهم کردند. به قدری وسیله جمعآوری شد که به دو منزل دیگر هم از آن وسایل اهدا کردیم. در حال حاضر هم جای خوبی مشغول به کار است و امورات زندگی را به نحوی درست میگذراند. گاهی وقتها میگوید این آرامش را باور نمیکنم و بعضی شبها فکر میکنم که خواب میبینم. همه امور اعظم انجام شد و واقعا موضوع قابل تحسینی است که یک وکیل دادگستری تا کجا میتواند وظیفه انسانی خود را ادامه دهد. همیشه هم این طور نیست که وکلا فقط به فکر پروندههایی که وارد دفتر کارشان میشود باشند، هم میتوان وکیل بود و هم انسانهای دیگر را مورد حمایت قرار دهی.
شنیدن در مورد این فعالیت امیدوار کننده است، میشود در مورد پروندههای دیگر سورا برایمان بگویید؟
پروندههای کودکآزاری هم داریم. کودکی 13 ساله که دوست 17 ساله خود را با سیخ کباب کشته بود. کودکان هم زیر حمایت سورا هستند. شکنجههای ویژهای میشود که از مخیله انسان خارج است. به دادگاهها، بهزیستی و اماکن مربوط با این رخدادها ارتباط گرفتهایم، که پروندههایی نیاز به کمک دارند را در اختیارمان قرار دهند. بهزیستی دو ماه خانهای امن را در اختیار اعظم قرار داد.
همینطور کارگروه حمایت از زنان مزدوج با اتباع خارجی را داریم، که فرزندانی تابعیت ایرانی ندارند. اینها هم از فراموششدگان اجتماع هستند. فرزندانشان سایههای بیهویتی هستند. نداشتن شناسنامه باعث شده که به عنوان شهروند هم محسوب نشده و از حقوق شهروندی برخوردار نباشند. برای رفتن به مدرسه و بسیاری از حقوق کودک محروم هستند. پدران این کودکان بیشتر افغانستانی هستند و دولت افغانستان اینها را تابعه خود محسوب نمیکند. با توجه به قوانین خاص کشور افغانستان. این هم تبدیل به تراژدی بزرگی شده است که بیشتر هم در مشهد شاهد آن هستیم. تابعیت از پدر به فرزند میرسد که در مورد این کودکان اعمال نمیشود.
دوستان و همکاران ما که در این کارگروه کار میکنند هر هفته به اطراف شهر مشهد و مناطق حاشیه شهر سرکشی میکنند تا افرادی که با این مشکل روبهرو هستند را شناسایی کرده و با برگزاری کارگاههای آموزشی و مشاوره دادن این افراد را با حقوق خانواده آشنا میکنند. همه این امور توسط خانمهایی انجام میشود که ممکن است هیچگاه در طول عمرشان گذرشان به این محلها هم نیفتاده باشد و گاهی در حالت عادی ممکن است حتی در منزل امور شخصی خود را انجام ندهند.
کارگروه آموزش، حقوق تابعیت، حقوق خانواده و همایش را برگزار میکنیم. این مسایل را با در نظر داشتن شاغل بودن این افراد در نظر بگیرید.
همایشهای بزرگی توسط سورا برگزار میشود که روز جهانی منع خشونت با زنان همایشی را با حضور خانم مولاوردی برگزار کردیم که تاکنون شاهد آن نبودهایم. این تحرکی تازه و جالبی در مشهد بوده که شاید در کل ایران هم برگزار نشده بود. تاثیر خیلی خوبی گذاشته و نشستی بین نمایندگان مجلس و وکلای استان برگزار کردیم که در رابطه با طرح جامع وکالت بوده که دستاوردهای خیلی خوبی داشت. در بحث برنامه ششم هم فعالیت اصلی ما تعامل با نمایندگان مجلس و دولت است و با نمایندگان در ارتباطیم و قرار بر این است که پروژههایی را به دستور آنها راهاندازی کنیم. سه سال است که فعالیت داریم اما از صدور پروانه رسمی چند ماهی میگذرد.
تا به حال در رابطه با حقوق جنسی کودکان هم فعالیتی داشتهاید؟ همانطور که خودتان مستحضر هستید بسیاری از اتفاقات ناخوشایند که حقوق کودکان را زیر سوال میبرد، ریشه در مسایل جنسی دارد و اگر کودکان - اعم از دختر و پسر- از حقوق خود آگاه باشند، بسیاری از بزهکاریها و خشونتها کاهش پیدا میکند، میخواهیم بدانیم که از نظر شما چگونه میشود از راه صحیح شرعی و عرفی، تابوی مسایل جنسی کودکان شکسته شود؟ البته سابق بر این کتابهایی با هدف آموزش مسایل جنسی به کودکان وجود داشته است. ضرورت وجود این دسته از آموزشها را با توجه به شرایطی که عدموجود آنها باعث شده، چه قدر احساس میکنید؟
این قضیه در حال حاضر جایگاه خاصی ندارد و تابوی بزرگی از آن ساخته شده است. همه کودکان در سراسر دنیا در معرض آزار جنسی قرار دارند و اینها را نمیتوانیم منحصر به ایران و مشهد کنیم. باید زمینههای برخورد با این مساله را فراهم کنیم و به کودکان در این راستا آموزشهای لازم را بدهیم. بسیاری از کودکانی که مورد آسیب قرار میگیرند، به خاطر ترس و واهمه و یا نوع رابطهشان با والدین است. این برای کودکان به مثابه یک مشکل روانی خاص سرکوب شده باقی میماند و زمانی که سر باز میکندريال دیگر هیچکس توان کنترل نتایج منفی این قضیه را ندارد. از طرف دیگر این قضیه برای دختر و پسر به یک اندازه وجود دارد و بای کنترل شود. لازم به توضیح است که هر وقت دچار این آسیب میشوند آن را بیان کنند تا برخوردهای لازم با آن انجام شود. این حجب و حیا نیست که جامعه ما دارد، این سرکوب حق است که اتفاق میافتد. نباید هنگام اعمال جرم جنسی سکوت کرد و روی آن سرپوش گذاشته شود. در حالی که اصل و اساس دستگاه قضا برای مراجعه به منظور حقخواهی است. رسانهها و آموز و پرورش – دو قطب آگاهی رسانی کشور ما- باید این قضیه را حل کنند. دادگستری نیز باید شرایطی را ایجاد کند که اینها در محیطی امن به آگاه کردن بپردازند و از قسمت آسیبی که نوع برخورد با این اتفاقات را شامل میشود همراهی شده تا خانوادهها به راحتی برای رسیدگی به این مساله اقدام کنند، وگرنه که مجرمان به خاطر ترس موجود در افراد بزهدیده در امان میمانند و بحث تجری پیش میآید و ذهن بزهدیده تخریب میشود و به آسیبهای اجتماعی جدیتری میانجامد. آموزش و پرورش و رسانه باید از حالت مخفیکاری بیرون بیایند، چون این موضوعی نیست که وجود نداشته باشد و باید آن را پذیرفت. به لحاظ اخلاقی هم باید فردی که در این زمینه مرتکب جرمی میشود، مورد مجازات قرار گیرد. کسی که چنین بزهی را دیده باید مورد حمایت قرار گیرد. اجتماع، مذهب و هنجارهای اجتماعی هم حکم می کند که این رخدادها باید افشا شوند و حق طرفین نیز ادا شود.
کم و کسریهایی که سورا دارد چه چیزهایی را شامل میشود و همکاری کدام اماکن به امور سورا سهولت میبخشد؟
احتیاج داریم که بهزیستی پروندههای در دسترس خود را به ما معرفی کند تا بتوانیم کمکهای لازم را به افرادی نیازمند حمایت داشته باشیم و البته حمایت های بهزیستی را نیز در دوره انجام حمایت ها توسط سورا نیازمندیم. از آنجا که زنان آسیب دیده اجتماعی به نوعی نیازمند حمایت های مادی و معنوی بسیار برای ادامه یک زندگی سالم و به دور از کنش های مختلف دارند. ما در زمینه حمایت از زنان آسیب دیده همیشه این سوال برایمان ایجاد می شود که چه باید بکنیم؟ تا کی می توانیم از طریق فراخوان های داخلی کمک های مالی را برای سر و سامان دادن زنانی که به طور کامل اعتماد خود را به جامعه از دست داده اند و با فداکاری ها و حمایت های وکلا برای آزادی وی به لحاظ روحی درک خوبی از همنوع به دست آورده، چه امکاناتی داریم که به وی کمک کنیم؟ باید این افراد کار داشته باشند، در مورد اعطم شب در گروه تلگرامی اعلام کردیم و همه حق مشاوره های روز بعد را به اعظم اهدا کردند. مادری با فرزند زیر یک سال به خاطر یک میلیون و 500 هزار تومان در زندان بود و سورا به طور خودکفا، حمایت های لازم را انجام داد. اما تا کی می توانیم این گونه از افراد زیر حمایت سورا، پشتیبانی مالی هم داشته باشیم؟
به نهادی نیاز داریم که به ما کمک کند تا طرحی که در ذهنمان است، سر و سامان دهیم. دختری 20 ساله از زندان آزاد شده و آمادگی بازگشت به یک زندگی سالم را هم دارد، اما با سپردن وی به بهزیستی جز داشتن یک سرپناه چه تحولاتی در زندگی اش رخ می دهد؟
درباره طرحی که سورا مد نظر دارد، لطفا توضیحاتی ارایه می فرمایید؟
طرحمان این است که بتوانیم مجموعه ای بسازیم که در واقع هم شروع پژوهشی برای محققان باشد و هم راهی برای جلوگیری از ورود مجدد زنانی باشد که از اجتماع دور مانده اند. این گونه می توان امیدوار بود که این زنان شروعی دوباره داشته باشند. کارگاهی برای اشتغال زایی این زنان وجود داشته باشد که توان ایستادن روی پای خود را داشته باشند. این زنان در صورت داشتن شغل به اجتماع بر می گردند، دست و مغز در صورت داشتن فعالیت مفید به گذشته باز نمیگردد. محل و مجموعه ای داشته باشیم که در آن مشاوران روان شناس، روان پزشک، آموزش دهندگانی در زمینه سواد و مواردی که باعث شده با چنین شرایطی رو به رو شوند داشته باشیم.
پیام این زنان را از طریق صوراسرافیل به جامعه می رسانم که در صورت داشتن شغل و پناهگاه به زندگی بر میگردیم. علت اینکه پس از آزادی از زندان مجبور می شوم خرید و فروش مواد انجام دهم و سراغ ناهنجاری های دیگر بروم این است که چاره دیگری ندارم.
دقیقا درست می فرمایید، شما متصور شوید زنی را که سواد، مهارت، پناهگاه، اعتماد اجتماعی و بسیاری از مواردی که ابتداییات یک زندگی است را نداشته باشد، به یکباره در اجتماع رها شود. در حقیقت هم نمی توان بدون حمایت از این زنان انتظار داشت که یک زندگی سالم و طبیعی را از نو بسازند.
انگ یک جرم به پیشانی اش چسبیده، جامعه دید خوبی به او ندارد، چه می تواند بکند. جامعه به ما کمک کند که به این سوال پاسخ دهیم. این همه نذورات در سراسر کشور انجام می شود، این همه خیر داریم که به امور خیر می پردازند، یا طبق شنیده ها می گویند که کشور از وجود مدرسه اشباع شده است و مسایل دیگر.
اتفاقا کشور از مدسه اشباع نشده و هنوز هستند کودکانی که سقف کلاس هایشان آسمان است. شهرهای مرزی و مناطق محروم هنوز با کمبود مدرسه و معلم رو به رو هستند. سورا ساختمانی هم دارد، که بتواند چند شبی میزبان زنان آزاد شده از زندان باشد یا نه؟
ما هیچ ساختمانی نداریم و همه کارهایمان در دفتر کار خودم انجام می شود. ما حتی پول نداریم، همکاران سورا از هزینه شخصی خود مالیات پرونده هایی را که به عهده می گیرند را پرداخت می کنند.
تا حالا درخواستی هم برای در اختیار داشتن ساختمان برای سورا داشته اید؟ پیگیری هم کرده اید؟
خیر نداشته ایم، اما درخواستم این است که خیرینی که یک شب به هزار نفر در ایام مذهبی کشور غذا می دهند - و درست است که یک شب شکم سیر سر بر بالشت می گذارند و خوشحال می خوابند- می توانند که این هزینه ها را صرف عملیات عمرانی و فعالیت های بنیادی کنند و به سمن هایی مانند سورا که هیچ امکاناتی را در اختیار ندارند بکنند. این نوع فعالیت ها است که می تواند جامعه را از آسیب ها نجات دهد. شاید جامعه هنوز نپذیرفتهه که این هم می تواند کار خیر محسوب شود.
اتفاقا نزدیک ماه های محرم و صفر هم هستیم، کاش بتوان دید جامعه را به سمت و سو سوق داد که با وجود نیازهای جامعه، می توان نذورات را به نذورات فرهنگی و اجتماعی تغییر داد و هزینه هایی را که صرف تهیه غذا برای چند شب سیر شدن عده ای افراد جامعه در نظر میگیریم را صرف اصلاح اجتماع کنیم، تا شاهد رشد اجتماعی و فرهنگی کشور باشیم.
آسیب های زنان باعث می شود اجتماع آسیب ریشه ای را شاهد باشد، این حرف زنان روسپی هم هست که اگر ما کار داشته باشیم به زندگی عادی برمی گردیم. حداقل کمی از هزینه های خوش گذرانی هایمان را برای این امور قرار دهیم، خیلی از مسایل قابل حل خواهد بود. دایم منتظر نشسته ایم که دولت کاری انجام دهد، در صورتی که خودمان هم می توانیم اقداماتی انجام دهیم که موفقیت آمیز باشد. این فرهنگ از همیشه در کل تاریخ کشور ما به طور مطالبه محور وجود داشته است. یک بار نگفتیم که مردم چه کار باید بکنیم. مسوولیت من در قبال این زن که به خاطر گرسنگی و سیر کردن شکم فرزندانش تن فروشی می کند، چیست؟ اصلا دولت اعتقادی به این قضیه ندارد، جیبش خالی است – البته ناگفته نماند که خانم مولاوردی باب تازه ای گشوده اند و در این زمینه فعالیت های چشم گیری داشته اند- اما فرض بر اینکه دولت بودجه ندارد. مردم رفتارشان بر این است که وقتی شخص وارد پروسه ای شد که مجرم تلقی شد، به طور کامل طرد می شود. اتفاقا تکلیف ما نسبت به آدم ها از آنجایی شروع می شود که وارد این چرخه می شوند. به بخشی از مسوولیت اینکه افراد وارد این چرخه می شوند به عهده تک تک ما است. ما چه کردیم که همسایه ما، همشهری ما، هموطن ما در شرایطی قرار گرفت که به جای داشتن شرافت و آبرومندانه زندگی کردن، تبدیل به یک قاتل، قاچاقچی و بزه کار شده است؟
می توان ریشه بسیاری از این مسایل را در بیکاری جست و جو کرد. وقتی افراد کار نداشته باشند و حتی توان برآورده کردن نیازها اولیه خود (خوراک، پوشاک و مسکن) را آن طور که دلخواهشان است را نداشته باشند، چگونه می توانند به زندگی امید داشته باشند.
همه اینها مربوط به مسایل اقتصادی است، اما مشارکت مردم با سازمان های مردم نهاد است که تا حدودی می تواند امور را بهبود دهد. یک زن جوان کارگری بود که کارهای چند خانواده را انجام می داد. همسرش هم به خاطر قاچاق مواد مخدر 20 سال زندانی داشت و امید آزاد شدن هم نداشت. این زن جوان بی سواد هم با داشتن 4 فرزند، تنها کاری که از عهده انجامش برمی آمد، انجام امور منزل همان چند خانواده بود، این زن برای اجاره خانه نیاز به چند میلیون پول نقد داشت. این زن از منزل یکی از ما کارت بانکی را سرقت کرد و کارت را تخلیه کرد. برخورد خانواده ها با این زن طرد بود. نتیجه اش چه می شود؟ یکی از ما که حقوقی بود گفت از همین ساعت ارتباط من با او شروع می شود، از اینجا که او یک بزهکار شده، این فرهنگ باید برای مردم ما به وجود بیاید که این زن که دست بر قضا زن شریف و زحمت کشی هم بود، چرا وارد این عمل شده است. می توان به او انگ سرقت را زد و طردش کرد. باز هم برای ادامه زندگی باید به یک سارق حرفه ای تبدیل شود. فرهنگ مردم ما بایستی تغییر کند.
شاید در گفتار راحت باشد اما واقعا سخت است، متاسفانه ما در عین مدرنیته عمل کردن، برخی تفکرات موجود را داریم که تناقضاتی را ایجاد می کند.
قسمتی از فعالیت هر سازمان مردم نهاد تغییر نگرش مردم نسبت به بزهکاران و بزه دیددگان است. بحثی در حقوق به نام عدالت ترمیمی یا بزه دیده شناسی داریم که در چرخه جرم باید بیشتر از آنکه تمایل به کیفر بزهکار داشته باشیم و به جبران آسیب ها توجه داشته باشیم. علاوه بر مجازاتی که دستگاه قضا برای افراد بزهکار در نظر می گیرد، جامعه هم با طرد و فراموش کردن، به مجازاتشان دامن می زند. تلاشی هم برای بزه دیدگان باید داشته باشیم که اثرات اتفاقات گذشته را بر روان و جسم فرد از بین ببریم. یک تکلیف دیگر این است که مجرم را به مسیر عادی زندگی بازگرداند. این جز با تحول در فکر، رفتار و زبان ما میسر نخواهد بود. دریچه ای که ما را به این روشنایی در جامعه می رساند، جز با کمک سازمان های مردم نهاد ممکن نخواهد بود و دولت هم باید از این سازمان ها حمایت کند، بودجه ای را اختصاص دهد حتی به صورت وام و هر نوع دیگر که صلاح می داند داشته باشد. مردم هم باید باور کنند که خودشان هم مسوولیت خود را به این موضوعات بپذیرند.
خود من بارها در پی فعالیت های اجتماعی به نفع افراد مختلف، این را شنیده ام که اطراف خودت را ببین، می توانی به هر کدام از آنها کمک کنی، نیازی نیست که به مکان های ناشناخته بروی و دنبال افراد نیازمند به کمک باشی.
بله فکر مردم این است که به شوهر و خانواده خودت رسیدگی من و نیازی نیست وقتت را برای امور شخصی دیگران صرف کنی. در شرایط فعلی بهتر است که سازمان های مردم نهاد منتظر حمایت های دولت نباشند، جامعه ما باید اینها را تامین کند، من نوعی باید نگاه کنم که اگر این زن وارد زندان شده و مرتکب انواع جرم ها شده، من به سهم خودم چه چیزی کم گذاشته ام؟ باید این را پذیرفت. دولت، من نوعی، جامعه مدنی، افراد عادی؛ هر کدام وظیفه خاص خود را داریم. دولت یعنی همین مردم. نمی توانم بگویم که قوانین و بودجه ای برای حمایت از این سازمان ها وجود داشته باشد، اما همه ما مسوولیت هایی در این زمینه داریم که نباید نادیده گرفته شوند.
0 نظر برای “ اصلا جیب دولت خالی است”