صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / آقای بازپرس شما درجوانی عاشق نشده اید؟!

خاطرات قضایی خوی (2)

آقای بازپرس شما درجوانی عاشق نشده اید؟!


کاظم کاظم زاده قاضی بازنشسته دیوانعالی کشور
آقای بازپرس شما درجوانی عاشق نشده اید؟!

روزی مامورین کمیته انقلاب اسلامی خوی دختر 14 الی 15ساله ای  را زمانی که با پسر 19 ساله ای در مقابل دبیرستان دخترانه با هم در حال صحبت بوده انددستگیر کرده بودند از منزل دختر تعداد زیادی نامه به اصطلاح عاشقانه کشف شده بودکه پرونده به اینجانب ارجاع شدبه منظور تشخیذ ذهن قضات و وکلای محترم جوان لازم به ذکر است ، در دهه شصت (1365) صحبت کردن دختر جوان با پسر جوان به شدت مذموم و از خطوط قرمز نظام بود و کمیته های انقلاب اسلامی با گشت های ویژه مراقب اوضاع بودند .هنوز فضای جامعه مثل امروز نبود که دختران و پسران جوان دوشادوش هم در خیابان ها یا پارک ها قدم بزنند. در تهران هم بارها و به کرات از این صحنه ها دیده شده بود ولیکن شدت عمل در شهرستان ها به خصوص شهرهای مذهبی بالا بود . به هر صورت دخترخانم را برای اخذ توضیحات و تفهیم اتهام به اطاق دعوت نمودم، از نظر جثه و هیکل هم لاغر اندام و ریزه بود.همراه ایشان کسی نبود.بدوا از وضعیت تحصیل و سن و سال وی بطور شفاهی سوال کردم و اضافه نمودم چنانچه مایل به ازدواج باشند، حاضرم در این باره کمک نموده و پرونده را مختومه اعلام کنم. چون در آن مقطع زمانی در صورت رغبت پسر و دختر و موافقت والدین به ازدواج ، دررویه معمول قضایی استدلال به مختومه کردن پرونده ها بود، اگرچه اکثریت قضات مخالف این نظریه بودند.برای کمک به دخترخانم جوان، در حین تفهیم اتهام به مشارالیه یادآور شدم اگر قصد ازدواج دارید من می توانم به شما ارفاق و مساعدت کنم، دختر خانم تا مطلب را شنید با صراحت و جدیت گقت نه خیر! قصد ازدواج ندارم ضمن نوشتن اظهارات وی بلافاصله اضافه نمودم  خانم اگر قصد ازدواج نداشتید این همه نامه چرا بین شما رد و بدل شده است (نامه های عاشقانه ضمیمه پرونده بود) ، جواب داد آقای بازپرس! گفتم بله. گفت از شما یک سوال دارم. گفتم بفرمایید. جواب داد آقای بازپرس شما در دوران جوانی و در زمان شاه از این کارها نکرده ای. قلم در دستم خشکید. خودم شوکه شدم و از نوشتن بازایستادم چند ثانیه سکوت کرده به فکر عمیق فرو رفتم. دختر 15 ساله ای که باید صدایش لرزان و شکسته باشد و معمولا باید در مقابل بازپرس عجز و ناله و التماس کند که اشتباه کرده ام و برای بار اولم بود ، حالا دیگر بازپرس را به چالش می کشد. واقع مطلب این است در باطن از اظهارات دخترخانم خوشم آمد.

دختر نترس و شجاع و حراف و .... خلاصه کلام دفاعیات مشارالیهارا نوشتم و متعاقبا پسر جوان را خواستم همانطوری که گفتم 19 ساله بود. علت و انگیزه این عمل را خواستم تا توضیحات بیشتری دهد، در دفاع از خود، اعلام نمود که با دختر خانم فامیل هستیم یعنی دخترخاله و پسرخاله هستیم. من می خواستم به سربازی بروم و به دخترخاله ام علاقه دارم. بنابراین برای خداحافظی از او به مقابل دبیرستان دخترانه آمدم تا با او وداع کنم که مامورین ما را دستگیر کردند و اهل خوی هم نیستیم. پس از استماع و نوشتن اظهارات متهمان، با توجه به اینکه از جسارت و صداقت و صراحت کلام دختر خوشم آمده بود در مورد اتهام دخترخانم قرار تعلیق تعقیب و در خصوص پسر قرار مجرمیت صادر نمودم چون بازپرس بودم برای موافقت نزد دادستان فرستادم، مرحوم عاقلی دادستان وقت قاضی کهنه کار و معمر و مجرب و معتدل بود. پس از چند دقیقه از طریق تلفن داخلی اعلام نمود، آقای بازپرس این دخترخانم در کمیته اقرار و اعتراف دارد و خودش هم توسط کمیته در حین صحبت دستگیر شده، از همه مهمتر چندین فقره نامه عاشقانه بین آنان وجود دارد. در صورت موافقت به فرمانده کمیته چه جوابی بدهم. اجازه خواستم به طریق تلفنی موضوع مطروحه فیمابین خود و متهمه را برای او توضیح دهم. ضمن بیان مطالب دخترخانم به آقای دادستان عرض کردم این دختر باهوش و سخنور می باشد. لازم است به او مساعدت شود. به علاوه من هنوز مات و حیران مانده ام که دختر روستایی چگونه در این سن و سال به این روابط رسیده است و اضافه کردم دوست دارم علت بزهکاری ریشه یابی شود.مکالمه ما به پایان رسید.علت احتیاط دادستان بدین سبب بود فرماندهان کمیته انقلاب اسلامی و سایر نهادهای فرهنگی در جلساتی که با امام جمعه و فرمانداری و سایر مسئولان تصمیم گیر تشکیل می شد، مقامات قضایی را متهم به عدم همکاری با مامورین امر به معروف و نهی از منکر می کردند و اضافه می نمودند که سخت گیری و جدیت لازم را ندارند. بعد از نیم ساعت آقای دادستان به من زنگ زد و اعلام کرد علت را پیدا کردم و توضیح داد دختر خانم در روستایی زندگی می کند که از توابع شهر فعلی پلدشت است که همجوار و همسایه ولایت نخجوان از شهرهای آذربایجان (شوروی سابق) می باشد و روستاهای همجوار آنتن باکو دارند (آن موقع ها ماهواره نبود) و معمولا مردم برنامه های تلویزین باکو را تماشا می کنند و دختر خانم یاد شده هم با دیدن برنامه های فرهنگی و تفریحی تلویزیون تقلید فرهنگی نموده است، توضیحا دادستان خوی قبلا رئیس دادگستری شهرستان ماکو بود که بخش های شوط و پلدشت زیرمجموعه ماکو محسوب می شد و تجارب قضایی و فرهنگی زیادی در این باره داشت.

پرونده از نزد دادستان برگشت متوجه شدم با قرار تعلیق خانم موصوف موافقت کرده است، مراتب را به دختر خانم ابلاغ کردم و به علاوه به او گفتم ، درست است که در زمان شاه (رژیم پهلوی) فرهنگ دوست یابی (دوست دخترو پسر) رایج بوده ولی عمل یاد شده در آن زمان جرم نبوده و با توجه به اینکه الان جمهوری اسلامی است و قانونگذار عمل مذکور را جرم دانسته و برای آن مجازات تعیین کرده است بنابراین بر شهروندان تکلیف است که ضمن احترام گذاشتن به قانون و عرف ، سنت های جامعه اسلامی را هم مدنظر قرار دهند ، بدین طریق دخترخانم را آزاد کردم و برای پسر هم دادگاه کیفری دو هزار تومان جزای نقدی تعیین کرد، رویه قضایی که در حال حاضر هم در بعضی از شهرهای کوچک و گاهی بزرگ اجرا می شود آیا می توان امیدوار شد که در آینده به جای تعیین کیفر به اینگونه جرائم، با اصلاحات تدریجی کارهای فرهنگی مناسب انجام شود.

 

 

 

0 نظر برای “ آقای بازپرس شما درجوانی عاشق نشده اید؟!

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.