صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / قاضی خوب وقاضی بد شاپوراسماعیلیان حقوقدان

قاضی خوب وقاضی بد شاپوراسماعیلیان حقوقدان

قاضی خوب وقاضی بد شاپوراسماعیلیان حقوقدان

استادبزرگوار جناب دکترطیرانیان،مقالات ونوشتاروکتابهای متعدد وارزشمندی درزمینه مسائل قضایی وحرفه وکالت به رشته تحریروتالیف  درآورده است که برای قضات ،وکلا،کارآموزان گرامی قضایی وووکالت؛در این دو حوزه مشاغل حقوقی، ازجهات مختلف قابل استفاده است. یکی ازمقالات ارزنده استاد ارجمند،نوشتار«بهترین وبدترین»است که درشماره49 مدرسه حقوق(خبرنامه سابق کانون وکلادادگستری اصفهان) به چاپ رسیده است که مطالعه آن رابه همکاران محترم وکیل وقاضی وبه طورکلی کارآموران مربوط توصیه می نمایم.دراین مقاله ،نویسنده فاضل ومجرب با بصیرت کامل ومهارت قلمی خوددونوع سازمان قضایی راباکارکردهای متفاوت دردوکشورفرضی وویژگیهاوجایگاه متصدیان وعهده داران امرقضا ووکالت رادراین دونوع سازمان به خوبی توصیف می کندکه مخاطب یاخواننده درعالم تصوروشرایط کنونی جامعه ،نمونه ومصداق هایی از بهترینهاوبدترینهارادرذهن خود تداعی وتجسم می نمایدبه طوری که دردرون خودضمن تحسین نویسنده ،نداسرمی دهد:جاناسخن اززبان مامی گویی !

واقعیت این است که درتشکیلات قضایی ما ودرعرصه وکالت نیزهماننداغلب مشاغل وحرف، بهترینها وبدترینهایافت می شوندولی نسبت کسانی که حدوسط هستند یعنی ازجهاتی خوب وازجهات دیگرجزوبدهامحسوب می شوند،اغلب بیشتراست که بدون تردیداین برداشت ونگرش ناشی ازتجارب شخصی راقم این سطوراست وچه بسانظریه ای است نسبی وبه هرحال نگارنده خودراهمواره شخصی نسبی گرامی داندونه مطلق گرا.البته تاقضاوت دیگران چه باشد!

جناب دکترطیرانیان درصدراین مقاله اشاره می کند:«جامعه شناسان وتحلیلگران ارزیابی متفاوت دارند:

1-نسبت به کشوری که سازمان قضایی آن به عنوان آخرین مرجع وملجا،به ستمدیدگان پناه می دهد،حقوق ازدست رفته مراجعین رااحیامی کند،به قوانین عینیت می بخشد...

2-ونسبت به کشوری که سازمان قضایی خودرا،مامن متجاوزین وستمکاران قرارداده،رشاء وارتشاءرابرروابط وتبعیض وملاحظات ناروارابرامورخودحاکم ساخته وبرچهره بی پناهان خط یاس ترسیم نموده است...»

استاد عزیزسپس درفرازهایی ازنوشته خود می آورد:«...درسازمانی ازنوع اول که عدالت جاری است،مراجعین به روانی،دادخواهی وازخوددفاع می کنندوآن کس که بی گناه است ازقاضی وقانون خوفی ندارد...قاضی خودرامنصوب ازجانب قانون ومردم کشوروبرخوردارازمصونیت می داند...ورفتارقاضی ضمن حفظ صلابت مقام قضایی ،بامراجعین بسیارانسانی ومحترمانه است... درسازمانی ازنوع دوم که فسادبرآن حاکم است،قدرت وثروت مراجعین، نقش سازنده واصلی راایفا می کند...قاضی بی اعتنا به قانون،خودرابرمسندقدرت وقدرت شخص خودرابرسرنوشت دعاوی وزندگی مراجعین حاکم می بیند...ورای رامستندبه اراده شخصی خود[تفسیربه رای] صادرمی کند...درسازمانی ازنوع اول،همه امور،تصمیمات وآرادرمجرای قانون حرکت می کند...قاضی نه تنهاتحصیلات حقوقی دارد،بلکه ازبین نجیب ترین واصیل ترین انسانها...برگزیده می شود...درسازمانی ازنوع دوم،باهیچ ضابطه ومنطقی نمی توان تصمیم قاضی وسرنوشت دعاوی راپیش بینی کرد...هرکس که چنددوره ای درس خوانده وازتحصیلات حقوقی[آنهم ازدانشکده های قارچ گونه وپولی] برخورداراست به قضاوت برگزیده می شود[نخبه بودن شرط نیست]...درسازمانی ازنوع اول،قاضی به همکاران سالخورده خود[به دیده احترام]می نگرد ونیازی نمی بیندازطریق جذب منابع مالی ناصواب وانحراف ازحق وعدالت،آینده خانواده خویش راتامین کند...درسازمانی ازنوع دوم،قاضی دراندیشه تامین آینده خویش است وبه خودحق می دهدازهرطریق ناصواب ،اندوخته ای فراهم سازد...درسازمانی ازنوع اول،قاضی ازحضوروکیل دعاوی دردادرسی احساس آرامش می کندواوراازاحترامات وتامینات شاغلین قضابرخوردارمی سازد...وسخت مراقب است که افراد طماع یاقدرت طلب ازاقتدارکیفری اوبرای سرکوب بی گناهان بهره نگیرند...درسازمانی ازنوع دوم قاضی ناصالح وکیل ناصالح می پروردوازحضور وکیل ناصالح وهمراه خشنودمی شود.وکیل قاضی رادرحق الوکاله خودسهیم می کند...قاضی بی توجه به حرمت و امنیت وآرامش[افراد]قبل ازدستیابی به دلایل اتهام...اشخاص رابااعلام جرم وتهدیدبه جلب به مراجع انتظامی فرامی خواند...»درخاتمه استادگرانقدرتاکید می کند که کمترکشوری ازنوع سازمان قضایی نوع اول است ویابه طورکامل به سازمانی ازنوع دوم مبتلا می باشدوتوصیه می کند که مدیران کشورهابایدموقعیت کشورهای خودرابین این دوقطب غیرمتجانس ومتفاوت قضایی بسنجندوبرای سلامت وتعالی قضاوت کوشش کنند...واینک بعدازاین مقدمه طولانی ولی ضروری،دوخاطره ازدوقاضی خوب وبد(ونه الزاما خوب ترین وبدترین)ذکرمی شود:

یکم-قاضی خوب

اوازنظردانش قضایی وفضائل اخلاقی نمونه بود.اگرچه ازنظرسوابق قضایی نسبت به من دادیار،دایارارشد،شناخته می شدولی انسانی وارسته ومتواضع شمرده می شدکه اغلب غم دیگران رادر دل داشت. دردورانی که شاغلان مسندقضا، قریب به اتفاق ،تحصیلات علمی خودرا دردانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران می گذراندند،تحصیل راتامقطع فوق لیسانس حفوق حصوصی به پایان رسانده بود.دراتخاذتصمیمات قضایی مستقل و سرآمدبودوبه سرعت مراحل ارتقا شغلی راطی کرد وبه درخواست خودبه شهرستان دیگری انتقال یافت.قاضی فاضل ما ازخانواده ای نسبتامحروم ولی اصیل بود وهرماه بخشی ازمواجب دریافتی خودرابرای گذران مادر، خواهروبرادرخودحواله می کرد .فوق العاده پاک نظرومنصف وعاری ازهرگونه تنگ نظری،حسادت وبخل بود.بدون اطلاع ما به منظورتقلیل هزینه های زندگی درمسافرخانه ای اقامت گزیده بود.شنیدم به خاطر خدمت به خانواده نیازمندش هرگزازدواج نکردومادردوران خدمت قضایی که بااوهمکاربودیم جزصمیمیت ووفاداری ازاوکه اهل مطالعه وتحقیق وتلاش بود،چیزی ندیدیم. وقتی یکی ازهمدوره های مادراوائل انقلاب که فارغ التحصیل رتبه اول دانشکده حقوق بودوبه خاطر جفای برخی مدیران آموزشی به نخبه ها(که مانیاز به تحصیلات خارجی نداریم) باقطع بورسیه اش ازادامه تحصیلات دکترای حقوق درخارج،خودکشی کرده بود،اوسرجسددرپزشکی قانونی حاضرشد وسیل اشک ازچشمانش جاری گشت که ماسرمایه علمی ارزشمندی را ازدست دادیم...چندروزقبل که همدم دوستی دیرین درتهران بودم ازاحوالات این قاضی خوشنام که سالهابااوهمکارشده بودپرس وجوکردم .گفت بنابه معضلات وچالشهای خاص وکیل ووکالت که طی آنشان وکالت رعایت نمی شود،حاضر نشدبعدازبازنشستگی وارداین حرفه شود ودردیارمحروم خوددوچرخه ای داردکه باآن درتکه زمین کوچک یادگارپدری به کشت سبزیجات وقت سپری کند!             دوم-قاضی بد:                                          

خصوصیات اخلاقی وفضائل علمی قاضی بد،درست برعکس قاضی خوب بود.آرا وتصمیمات کیشه ای وتوام باسوءنظربود.دراوایل انقلاب (سالهای نخستین دهه60)به رئیس کل بی کفایت تکیه داده بودوچه کارهاکه نمی کرد.سوادقضایی درحدصفر، ولی چاپلوسی وتملق درحدبالابود. منافع فردی قاضی بدبرمنافع جمعی وارباب رجوع ارجح بود.قضاوت راممر درآمدومنبع تامین آتی خود می پنداشت .باوجوداینکه ازطبقه فقیر بودازظلم به فقرای مظلوم نیزابایی نداشت.به زودی به داشتن فضائل اخلاقی ومزایای مالی شهره یافت(!!) ودستگاه مجبوربه تعلیق اوشد اما باوساطت ازمابهتران، دوباره به کاراعاده شد.شوخیهای بی مزه وغیراخلاقی همواره ورد زبان اوبود. نسبت به نخبه ها وشایستگان حسودبودوکینه ورز.ازمنظر او عدل وانصاف معنا ومفهومی نداشت .متکبربودوتشنه احترام ظاهری دیگران.رشوه وسوءاستفاده ازموقعیت برایش امری عادی تلقی می شد.

.وقتی دوران کمای دهساله دادگستری بابی کفایتی هاوسوءمدیریت رئیس کل به پایان مقطعی رسیدقاضی بد،تزل رتبه یافت ،بنحوی که مجبوربه برکناری ازخدمت قضایی شد.دووسه سال پیش که مهمان دوستی بودم وازاینوروآنوربحث می کردیم ناگهان حال دوستم منقلب وپریشان شد.علت راپرسیدم گفت وجدان من درعذاب است زیراکه گنه کارم!ودرپرداخت رشوه به قاضی بد معاونت کرده ام.وسپس شرح دادکه فرزند شخصی باتهیه اسلحه ضمن جروبحث درداخل خودرویی دیگری را بااصابت گلوله به قتل رسانده بود.پدرقاتل نزد من آمد وگفت فلان قاضی این قدرپول می خواهدتاباتبانی کارشناس اسلحه شلیک گلوله ازاسلحه را باتوصیف غیرواقع صحنه، ناشی ازخطا قلمدادکندتاپسرم درنهایت ازقصاص رهایی یابدومن مجبوربودم این پول راقرض بدهم چون رئیس من بود.این کارراکردم وقتل عمدی شناخته نشد!سالهاست وجدانم ناراحت است.من به خاطرکاهش عذاب روحی اوگفتم آن قاضی بدترازکارچاق کن بودومطمئن باش اگرهم توپول قرض نمی دادی یاروازکانال دیگر مشکل خودرا حل می کرد!