خالد توکلی
دکترای جامعهشناسی
1. سخن گفتن و نوشتن از رویداد و حادثهای چون بمباران شیمیایی، به ویژه برای کسانی که از نزدیک، عمق فاجعه را به چشم دیده و آن را با پوست و گوشت و در یک کلمه با تمام وجود حس کرده و در آن درگیر بودهاند، کار دشواریست. البته این بدان معنا نیست، آنانی که از دور در صدد تحلیل علل و پیامدهای بمباران شیمیایی هستند؛ میتوانند به خوبی از عهدهی توصیف و نوشتن در بارهی این رویداد فاجعهآمیز برآیند و حق مطلب را ادا خواهند کرد. یکی از دلایل این امر آنست که جنگافزارهای شیمیایی – برخلاف دیگر سلاحهای کشتار جمعی که جسم را از سطح و از بیرون زخمی میکند – به طور عمده و عام اندامهای درونی فرد قربانی را دچار آسیب میکند، همچنین، از آنجایی که در بمباران شیمیایی حلبچه و سردشت، مناطق مسکونی و مردم غیر نظامی و به عبارت بهتر جامعه، آماج اصلی بمباران بودند، نه تنها اندامهای درونی فرد، بلکه شیرازه و اساس سازمانها، نهادهای اجتماعی و روابط جمعی شهر نیز دچار ویرانی و آسیب میشود؛ لذا بمباران شیمیایی، وضعیت دشواری را ایجاد میکند و فهم این وضعیت که جامعه و فرد را از درون مجروح و آسیبپذیر خواهد کرد، نیازمند نوعی «دروننگری همدلانه» است تا بتوان درک بهتر و همهجانبهتری از عمق حادثه، مسائل آسیبدیدگان و دلایل عاملان آن داشت. درک و فهم سرفههای کشداری که سالهاست خواب را بر اعضای خانواده حرام میکند، سرفههایی که صدای پای مرگ را همواره در کنارت احساس میکنی و نگرانی مبادا مادر یا پدر پیر روزی بر اثر یکی از این سرفهها با زندگی وداع کند، سرفههایی که تأمین معیشت خانواده را با مشکل مواجه میسازد و ... بسیار دشوار است و باید از نزدیک با آن زندگی کرد تا امکان فهم آن فراهم آید. علاوه بر این، جامعهشناسی پیامدهای فاجعه، خبر از مشکلات و مسائلی میدهد که جامعه و نهادهای آن را گرفتار ساخته است. بمباران شیمیایی و سلاحهای کشتار جمعی، جامعه را نیز دچار جراحت و یا حتی مرگ میکند و روال طبیعی زندگی را با اختلالات مستمر و طولانیمدتی مواجه میسازد.
2. برای بررسی حوادثی از این دست، پرسشهای متعددی را میتوان مطرح ساخت و در پی پاسخ آنها برآمد. آنچه در این نوشتار کوتاه به آن پرداخته میشود این است که نقش گسترش سیاست نوسازی و مدرنیتهی بدقواره و ناساز در وقوع چنین مخاطرات و فاجعههایی چیست؟ به عبارت دیگر، در این نوشتار، به طور خلاصه به سه عامل که در کاربرد سلاحهای شیمیایی تأثیر دارند، اشاره میشود. این سه عامل عبارتند از تکنولوژی ساخت بمبهای شیمیایی، عقلانیت ابزاری و آسیمیلاسیون یا سیاست یکسانسازی که اتفاقاً هر سه خاستگاه و منشاء غربی و مدرن دارند و در فرآیند اجرای هدفمند و ناخواستهی سیاست نوسازی و گسترش ارزشها و دستاوردهای دنیای مدرن به کشورهای غیر غربی وارد شدهاند.
اصولاً تاریخچهی کاربرد و استفاده از این سلاحها نشان میدهد که کشورهایی چون آلمان، انگلستان و آمریکا در این زمینه پیشتاز بودهاند و صدها هزار نفر را بدین وسیله به کام مرگ فرستادهاند. تردیدی نیست تمام لوازم، قطعات و اجزای جنگافزارهایی که در یک بمباران شیمیایی مورد استفاده قرار میگیرند در کشورهای غربی تولید شدهاند و محصول تحقیقات علوم تجربی و کارخانههایی هستند که ریشه در کشورهای مدرن دارند. از این رو ناگفته پیداست سطح علمی و تکنولوژی موجود در کشورهایی چون عراق که از سلاحهای شیمیایی علیه مخالفان خود و مردم غیر نظامی بهره برده است، هرگز بدون کمک مستقیم غرب نمیتوانست چنین جنگافزارهایی را تولید کند و در واقع دستیابی به آن را به طور عام مدیون گسترش و سلطهی علوم تجربی و به طور خاص، سودجویی و صادرات برخی از صنایع و بنگاههای اقتصادی کشورهایی چون هلند، آلمان و ... است.
عقلانیت ابزاری نیز که یکی دیگر از مبانی ذهنی انگیزه برای استفاده از سلاحهای شیمیایی است، آن چنان که «ماکس وبر» ابراز داشته، پدیدهای است که در غرب رشد و نمو یافته و به تدریج به دیگر مناطق جهان گسترانیده شده است. در عقلانیت ابزاری، با نادیده گرفتن ارزشهای جامعه، وسایلی و ابزارهایی انتخاب و مورد بهرهبرداری قرار میگیرند که به بهترین شیوه، امکان رسیدن به هدف را محقق سازند. بمباران شیمیایی به طور خاص و جنگافزارهای مدرن به طور عام، همه بر اساس این نوع از عقلانیت شکل گرفته و عمل میکنند. اگر هدف سرکوب مخالفین باشد چه جنگافزاری بهتر از بمبهای شیمیایی میتواند این هدف را محقق سازد که هم فرد و هم جامعه را از درون و بیرون دچار فروپاشی میسازد؟ این عقلانیت ریشه در کشورهای غیر غربی ندارد و در دنیای مدرن رشد و نمو یافته و به کشورهای دیگر منتقل شده است.
آسیمیلاسیون یا شبیهسازی فرهنگی نیز همچون عقلانیت ابزاری و تکنولوژی در غرب پدیدار گشته است. بدین ترتیب که به تدریج با عمومیت یافتن شکل دولت – ملت به عنوان سازمان اجتماعی نوین در جهان، شبیهسازی فرهنگی، یکسانسازی هویتی و نسلکشی مخالفان به یکی از روشهای اصلی آن در مقابله با تنوع و تکثر تبدیل شد. با توجه به این که دولت – ملتها بر هویت ملی واحد تأکید میکردند، لذا برای دسترسی به این خواسته، سیاست یکسانسازی فرهنگی و هویتی را در مورد اقلیتها به کار بردند تا در نهایت بتوانند هویتهای قدیمی و سنتی را بزدایند، هویت اجتماعی واحدی را در درون آحاد ملت حاکم سازند و همه را شبیه آنچه سازند که خود میخواهند و پایههای دولت – ملت را بر آن بنیان نهند. نباید فراموش کنیم که صدام از بمبهای شیمیایی فقط علیه دشمن خارجی خود یعنی ایران استفاده نکرد بلکه از آن برای سرکوب مخالفان نیز بهره برد و فاجعهای چون حلبچه را خلق کرد که هزاران نفر از مردم عادی و شهروندان عراق را به کام مرگ فرستاد و شهری را با تمام ساختارهای اجتماعیاش نابود ساخت. در سردشت نیز وضعیت بر همین منوال بود، در حقیقت هدف اصلی از بمباران شیمیایی مردم غیر نظامی، ایجاد رعب و وحشت در میان مخالفان داخلی و خاموش کردن صدای اعتراض آنها بود.
3. نظریهپردازان نوسازی و انتقال تمدن و ابزارهای توسعه از جوامع عقبمانده به جوامع پیشرفته، غافل از این نکته بودند که ممکن است بخشی از تجربهی مدرنیته به کشورهای سنتی منتقل و در نتیجه فاجعهآفرین شود. در واقع یک حکومت خودکامه در یک کشور غیر غربی و نامدرن به آسانی میتواند با عناصر مادی و فرهنگی فوق (تکنولوژی ساخت جنگافزار شیمیایی، عقلانیت ابزاری و سیاست یکسانسازی) خود را سازگار نماید و در راستای اهداف خود از آنها بهره ببرد. این حکومتها مشتاقانه به دنبال موارد فوق میروند و برای دستیابی به آنها هزینههای هنگفتی را بر جامعهی خود تحمیل میکنند. اما آنچه در این میان میتواند مانع از بروز فاجعه و بحران شود برگرفتن و باور به «حقوق بشر»، «دموکراسی»، توزیع و اوراق قدرت به عنوان بخشی دیگر از تجربهی دنیای مدرن است که به هیچ وجه در کشورهایی چون عراق دوران صدام – حتی اکنون نیز – پذیرفتنی نبوده و نیست.
در حقیقت علت اصلی استفاده از بمبهای شیمیایی علیه کردها در عراق، وجود استبداد و خودکامگی یا به عبارت بهتر فقدان دموکراسی بود که سیاستها و مطالبات تمرکززدایانهی کردها را برنمیتابیدند و تنوعهای فرهنگی ایشان را به رسمیت نمیشناختند. خودکامگی و ناسیونالیسم عربی – عراقی صدام به هیچ وجه نمیتوانست دموکراسی و لوازم آن را پذیرا باشد اما به سادگی میتوانست تکنولوژی، عقلانیت ابزاری و سیاست یکسانسازی را در خود هضم نماید. برخورد گزینشی با فرهنگ غرب و برگرفتن بخشی از آن، در اکثر کشورهای دنیا منجر به تقویت استبداد داخلی و در نتیجه خلق فاجعه شده است. نکتهی قابل توجه این است که در دو قرن اخیر این گونه از حکومتها به شیوههای مختلف مورد حمایت کشورهای غربی نیز بوده و سرکوب و نقض حقوق مردم را نادیده گرفتهاند. پادزهر این وضعیت، تأکید و تلاش برای گسترش ارزشهای دموکراتیک و احترام به حقوق بشر است که میتواند پایههای حکومتهای استبدادی را سست نماید و نهایتاً استفاده از بمبهای شیمیایی علیه مخالفان را غیر ممکن سازد.
کردها که در سالهای اخیر بیشترین قربانیان بمبارانهای شیمیایی بودهاند و حتی هم اکنون نیز داعش علیه کردها از آن استفاده میکنند همواره به این دلیل مورد خشم و غضب واقع شدهاند که تلاش کردهاند قدرت متمرکز و مطلقه را توزیع و بر تنوع فرهنگی و سیاسی تأکید کنند. از یک سو «اوراقسازی» قدرت و به رسمیت شناختن تنوع و دیگری، بدون برگرفتن ارزشهای دموکراتیک ممکن و میسر نخواهد بود و از سوی دیگر، برقراری بنیادهای دموکراسی نیز بدون اوراقسازی قدرت پایا و ماندگار نمیماند. در واقع میتوان گفت که اگر چه ممکن است که کردها به طور مستقیم بر گسترش دموکراسی و فعالیت نهادهای داوطلبانه و مدنی به عنوان مطالبهی اصلی خویش صحه نگذاشته باشند اما در واقع نتیجهی ناخواستهی فعالیتها و مبارزات سیاسی کردها – اگر مجال تحقق مییافت – چیزی جز دموکراسی نمیبود. نهادهای مدنی از آن جهت از اهمیت برخوردارند که هم مبنای دموکراسی هستند و هم در هنگام روی دادن فاجعه، میتوانند در برقراری مجدد آرامش و کاهش خطرات و پیامدهای فاجعه نقش قابل توجهی داشته باشند.
به طور خلاصه میتوان گفت، در دوران کنونی که بخشی از مدرنیته در جهان بال و پر گشوده است، آنچه احتمال تولید و کاربرد جنگافزار شیمیایی را در یک کشور کاهش میدهد تا حد زیادی باور به حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک و تأسیس ساختارهای سیاسی مبتنی بر آن است. کردها همواره از این جهت که خواهان توزیع قدرت – در شکل خودمختاری یا حکومت فدرال – بودهاند، مورد خشم و غضب خودکامگان بوده و به همین دلیل است که حاکمان عراق برای اجرایی کردن سیاست ادغام و یکسانسازی فرهنگی حتی از جنایت و نسلکشی نیز ابایی نداشته و تاریخ معاصر کردها به خوبی نمایانگر این وضعیت است. لذا برای کاهش این گونه جنایتها و فجایع باید مراقب بود که برگرفتن گزینشی عناصر خاصی از فرهنگ و تمدن غربی میتواند فاجعهآفرین باشد و اگر با دموکراسی، فراهم آمدن امکان فعالیت نهادهای مدنی و توجه به فرهنگ سنتی و بومی همراه نباشد حاکمان فاسد را فاسدتر خواهد ساخت و جهان در آینده، شاهد فجایع بیشتری خواهد بود.