صفحه اصلی / اخبار/ حقوق شهروندی / شغل شریف وکالت

شغل شریف وکالت

بهروز تقی‌خانی حقوقدان
شغل شریف وکالت

 

وکیل دادگستری، قبل از این که پروانه وکالت‌اش را از کانون وکلا بگیرد، در حضور رئیس و لااقل دو نفر از اعضاء هیات مدیره کانون، متن قسم‌نامه‌ای را می‌خواند و امضاء می‌کند که می‌دانید: «در این موقع که می‌خواهم به شغل شریف وکالت نائل شوم ...» تا آخرش. اما در گذشته‌های دور، وکالت « شغل شریف» نبود. فقهاء مکروه می‌دانستند که افراد با شرف وکیل دعاوی بشوند و به وکالت از دیگران در محاکمات یا به قول خودشان در منازعات و مخاصمات شرکت بکنند.

برای مثال: شیخ طوسی – از فقهای بزرگ شیعه – در کتاب مشهورش «النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی» عبارتی دارد که من ترجمه فارسی‌اش را نقل می‌کنم. می‌گوید: «شایسته است مردم صاحب مروت، در مطالبه حقوقشان، برای خود وکیل داشته باشند و شخصا در دعاوی شرکت نکنند».

در قرن ششم هجری مترجمی ناشناخته، «نهایه» را به فارسی برگردانده و آن را سید محمدباقر سبزواری تصحیح کرده و دانشگاه تهران در سال 1362 به چاپ رسانده است. این مترجم ناشناخته عبارت شیخ طوسی را این طور به فارسی برگردانده است: «و خداوندان مُروّت را باید که وکیلی فرا دارند از بهر خویش در مطالبه حق‌ها و به نفس خویش مباشرت خصومت نکنند».

محقق حلی در کتاب « شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام» می‌گوید (با توجه به ترجمه فارسی‌اش البته): «کراهت دارد که صاحبان مروت شخصاً در محاکمات شرکت کنند».

شهید ثانی زین‌الدین عاملی – که می‌دانید یکی از شارحان شرایع است.

درجلد پنجم «مسالک الافهام الی تنقیح الشرایع الاسلام» در شرح عبارت شرایع می‌گوید مقصود از «ذوی المروات»، «اهل شرف و مناصب جلیله‌اند».

سید صادق شیرازی هم در تعلیقات‌اش بر «شرایع» نوشته است: مناصب جلیله یا دنیوی است. مثل تجار بزرگ و وزراء و پادشاهان و روسای عشایر، یا الهی مثل قضات و علماء و وعاظ و مراجع تقلید».

همه این‌ها را گفتم که بگویم دردورانی از تاریخ ما، وکیل دعاوی هیچ ارج و قربی نداشت و اینقدر بی‌اعتبار بود که مردم به او «شاگرد محکمه» می‌گفتند. مولف کتاب «نظام قضائی عصر قاجار و پهلوی» ترجمه و تحقیق حسن زندیه، و در صفحه 24 کتاب‌اش می‌نویسد «قضات محکمه شرع، همه‌شان مجتهد بودند»، بعد می‌گوید، «این مجتهدان (یعنی این قضات محکمه شرع) همانند شیخ الاسلام.

از سوی طلاب و ملاها احاطه شده بودند که عموماً «محکمه شاگرد» یا «شاگرد محکمه» خوانده می‌شدند. آن‌ها نزد مجتهد، همچون سخنگوی طرفین دعوی عمل می‌کردند...» منظور این است که مردم به دسته‌ای از طلاب که در محاکم شرع «همچون سخنگوی طرفین دعوی عمل می‌کردند» «شاگرد محکمه» یا «محکمه شاگرد» می‌گفتند.

سید احمد کسروی در کتاب «ده سال در عدلیه» داستانی نقل می‌کند که آن را از پیرمردان دوره نوجوانی‌اش شنیده بود، می‌گوید: «در تبریز روزی بازرگانی سوار اسب شده و می‌خواسته به سفربرود. در خیابان یکی از نیرنگ بازان جلوش را گرفته می‌گوید: اکنون که به سفر می‌روی پس آن وام خود را بپرداز و برو. خواست‌اش این می‌بوده که به آن بهانه پولی بگیرد.

بازرگان یکه می‌خورد و می‌گوید: من هیچ شما را نمی‌شناسم. چه وامی به شما می‌دارم؟ بازرگان چون مرد ساده‌ای می‌بوده ایستادگی می‌کند و در میانه ‌های و هوی بر می‌خیزد و مردم گرد آمده آن‌ها را می‌برند به محکمه یکی ازمجتهدان . همان که از در ، در ‌می‌آیند یکی از «محکمه شاگردان‌ی که به جای وکلای امروز می‌بودند، خود را به بازرگان رسانیده می‌گوید:« می‌خواهی من وکیل شما باشم و دفاع کنم» می‌گوید: «می‌خواهم»...

ادامه داستان بماند برای فرصتی دیگر و مناسبت دیگر. عجالتاً قصدم این بود که بگویم: اقلاً در عصر قاجار مردم کوچه و بازار به «وکیل دعاوی» می‌گقته اند «محکمه شاگرد» یا «شاگرد محکمه». اما – البته – در ادبیات کلاسیک ما به «شاگرد محکمه» که در دادگاه شرع «همچون سخنگوی طرفین دعوی عمل می‌کرد» می‌گفته‌اند « وکیل قاضی».

وکیل به معنی پیشکار و مباشر و کارگزار ، نه به معنی نایب یا معانی دیگری که حالا و این جا، مورد بحث نیست. استاد محیط طباطبائی در مقاله «دادگستری» در ایران از صدر اسلام تا آغاز مشروطیت» مامورین دستگاه قضا را به ترتیب معرفی می‌کند تا می‌رسد به جائی که می‌گوید: «افرادی که در عرض و اقامه شهود و ارائه بینه دخالت داشتند «وکیل قاضی» خوانده می‌شوند»، و من احتمال می‌دهم «وکیل قاضی» علاوه بر «عرض و اقامه شهود و ارائه بینه» در دادگاه، کارهای دیگری که با «محکمه شرع» یا با «قاضی محکمه شرع» مربوط می‌شده، انجام می‌داد، و به سبب همان کارها بوده که مردم او را شاگرد محکمه می‌پنداشته‌اند.

در کتاب «کلیله و دمنه» به یکی از این کارها اشاره شد. آن را نقل می‌کنم تا ببینید قضیه از چه قرارر بوده. می‌گوید:

«ملک، قضات را تعجیل فرمود در گزارد کار دمنه و روشن گردانیدن خیانت او در مجمع خاص و محفل عام و مثال داد که هر روز آنچه رود باز نمایند و قضات فراهم آمدند و خاص و عام را جمع کردند و وکیل قاضی آواز داد و روی به حاضران آورد و گفت: ملک در معنی دمنه و باز جست کار او و تفتیش حوالی که بدو افتاده است احتیاط تمام فرموده است تا...»

غرض آن که در آن زمان «وکیل قاضی» ، مباشر و کارگزار قاضی بوده و برای «محکمه شرع» یا «قاضی محکمه شرع» کارهائی انجام می‌داده ، و به سبب همان کارها، مردم او را «شاگرد محکمه» می‌نامیده‌اند.

مولوی هم در جائی می‌گوید:

با وکیل قاضی ادراک مند                        اهل زندان در شکایت آمدند

که سلام ما به قاضی برکنون                     بازگو، آراء ما زین مرد دون

سوی قاضی شد وکیل با نمک                  گفت با قاضی شکایت یک به یک

در بیت اول «وکیل قاضی» همان کارگزار و پیشکار قاضی یا آن چنان که در بین مردم شهرت داشته «شاگرد محکمه» است و در بیت سوم منظور از «وکیل با نمک» وکیل است که حق نان و نمک قاضی را به جا می‌آورد و به او وفادار است.

در این جا باید پرانتزی باز بکنم و برای رفع و دفع هر شبهه‌ای بگویم: در ادبیات کلاسیک ما «وکیل قاضی» غیر از «نایب قاضی» است. وکیل قاضی همان شاگرد محکمه است. ولی، نایب قاضی به کسی گفته می‌شده که به جای قاضی در دارالقضاء می‌نشست و کارهای او را انجام می‌داده.

از فصل سوم رساله تعریفات عبید زاکانی هم، که عنوان‌اش« قاضی و مشتقات آن» است به خوبی می‌شود فهمید که «نایب قاضی » در محکمه شرع، غیر از «وکیل قاضی» بوده.

عبید می‌گوید:

القاضی: آن که همه او را نفرین کنند

نایب القاضی: آن که ایمان ندارد

دارالقضا: بیت النار

الوکیل: آن که حق را باطل گرداند

خلاصه در آن زمان‌ها، شاگردان محکمه یا وکلای دارالقضا. از اعوان حاکم شرع بودند نه از اعیان مردم شهر. از اینرو «وکالت» جزء مشاغل آبرومند به حساب نمی‌آمد، اما. پس از استقرار حاکمیت ملی و تفکیک قوا، و پس از تاسیس دادگستری جدید، ناگهان «وکیل دادگستری» مورد توجه و احترام قرار گرفت و شد هم ردیف دارندگان شغل قضا. بعدش هم قانون گذراندند که «وزارت دادگستری می‌تواند با تصویب شورای عالی قضائی» وکلای پایه یک را برای خدمت قضائی انتخاب و تعیین نماید. در این صورت سنین وکالت درجه یک در حکم سابقه قضائیمنظور و بر طبق آن رتبه قضائی شخصی که انتخاب می‌شود، معین خواهد شد».

آئین نامه همان قانون هم می‌گفت:«رئیس کانون وکلای مرکز، از حیث شؤون و تشریفات رسمی در ردیف دادستان کل کشور و رؤسای سایر کانون‌ها در ردیف دادستان استان هستند».

حالا، سؤالی که اذهان بسیاری را به خود مشغول کرده است و می‌کند این است: تاسیس دادگستری جدید چه اتفاقی افتاد که «وکالت» شد «شغل شریف وکالت» و «وکیل دادگستری» شد جزء افراد با شرف و مایه مباهات قوم و خویش‌ها؟

آیا شما می‌دانید؟ اگر آری ، بردارید و بنویسید و آنانی را که نمی‌دانند مدیون خود کنید.