صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / سهروردی؛ شهید« تکفیر»

سهروردی؛ شهید« تکفیر»

سید مصطفی محقق داماد
سهروردی؛ شهید« تکفیر»

اگر گوش شنوا داشته باشیم وبه دقت گوش بدهیم هم اکنون صدای ناله یتیمانی را درمنطقه می شنویم که پدرانشان را به اتهام تکفیر سر بریده اند ، شیون وموری زنانی که  با کشتن شوهرانشان بی سرپرست شده  اند واز آن زشت تر،کریه تروجانسوز ترفریاد استغاثه  زنان  ودختران جوان  بیگناهی که توسط مدعیان ایمان وغلبه بر کفرببردگی درآمده  ومورد تجاوز قرارگرفته انددل هرانسانی را آتش میزند .

دراینکه مسبب اصلی این حوادث تلخ قدرتهای استکباری شرق وغرب هستند وهمگی ساخته دست آنانند، تردیدی وجودندارد .ولی سخن درآن نیست سخن در این است که آنان با چه ابزار فکری وعقیدتی مردمی را وسیله اهداف سوء خویش قرارمی دهند؟ پاسخ این است که آنچه نقش مباشر دراین امور داردونقش انگیزه اصلی را ایفاء می کند  نهاد شوم« تکفیر»  است.

تکفیر یعنی کافر دانستن دیگری . این نهاد در تاریخ ادیان اعم از ادیان الهی وغیر الهی سابقه دارد، واصولا این اتهام متوجه ادیان است که هریک از ادیان موجب می شوندکه  انسانها به دو دسته مومن وکافر تقسیم شوند ؛ پیروان هردین هم مسلکان خود را مومن وجز آنان را کافر واز این رهگذر جامعه بشری را با این معیار به خودی وغیر خودی  تقسیم می کنند . این تقسیم صرفا به حوزه دل وقلب بسنده نمی شود بله به سرعت به  روابط اجتماعی سرایت می کند . تا آنجا که  برای مومنین فقط مومنین حق حیات دارند وغیرمومنین هیچ حقی ندارند، نه حق حیات ،نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی ، حریت وطهارت!. بی حقی که جای خود دارد ، مومنین مکلف به کشتن برخی واسیربرخی و«جزیه» گرفتن از برخی دیگر می شوند.

مشکل این مسأله هنگامی سخت تر می شود که تعیین مومن وکافرهم به دست هرکس وناکسی  قرارمی گیرد ، زیراایمان وکفررا چه کسی تعریف می کند ؟ بالاتر آنکه هرمومنی مکلف به پیدا کردن کافر می شود ودرپی تفحص وجستجومی افتد. وباز هم بالاتر ازآن وقتی که تعریف کفر وایمان بدست قدرت سیاسی  ودرراستای اهداف آن قرارگیرد .

نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته وقربانیان زیادی گرفته است .چهارصد واندی سال پیش از میلاد مسیح سقراط دانای یونان  توسطه هیات منصفه،«تکفیر» می شود .در قرون وسطا چه چهره های درخشان علمی بدست اربابان کلیسا تکفیر وبه مجازات سوزاندن محکوم شدند. جالب آنک بسیاری از قربانیان وجان باختگان مدعی بودند که ما مومن حقیقی هستیم وایمان صحیح را ماتعرفه می کنیم ولی چون تعرفه آنان به نفع قدرت کلیسا نبود تکفیر می شدند.

      در تاریخ اسلام نیز نمونه های بسیاری در این زمینه وجودددارد .وشاید بیشترین مکتبی که شهید تکفیر داشته« مکتب شیعه » می باشد .ولی تکفیر شیعه وسنی نمی شناسد ؛ نهادبی رحمی است که می تواند همه جا نقش خودرا ایفاکندوبا چهره خشمناک وارد گردد. کشتارها، تفتیش عقائد ها ، تجسس ها ، و« ومحنة» ها همه بدست این نهاد صورت گرفته است.

سهرودری یکی از شهیدان تکفیر است . او مردی است فقیه ، متکلم ، ادیب ، منجم ، عارف وبالاخره فیلسوف اشراقی وبنیان گذار حکمت اشراقی  . من درمقاله «سهرودری در دادگاه جهل مقدس » مفصلا جزئیات دادگاه وی رانوشته ام . فقط یک قطعه را برای شما می آورم تا بدانید وقتی تعیین کفر وایمان بدست هرکس بیفتد وبخواهدبه درون وقلب این وآن برود و ازظن خود قضاوت کند چه می شود.

 چنین منقول است که قاضی دادگاه حلب ازوی می پرسد :

« تو در برخی از تصانیف خود نوشته ای که خداوند قادر است که پیامبر دیگری بیافریند، صحیح است؟

گفت :

آری نوشته ام .

قاضی گفت:

 این امری محال است.

سهروردی پرسید:

 دلیل بر محالیت آن چیست؟مگر نه این است که خداوند قادر است بر تمام امور ممکن واین امری ممکن است؟

قاضی ساکت شد وپاسخ نداد.

ولی برغم این استدلال محکم عقلی وکلامی که قاضی را اسکات کرد ، قاضی حکم به کفر و قتل وی صادر کرد».

استدلال فوق کاملا عقلی ومحکم است .ولی علاوه برآن استدلالهای روشنی نیز می توانست مطرح شود زیرا جمله ای که قاضی حلب به وی منتسب کرده چه دلیلی بر الحاد وکفر است؟ قاضی چرا اورا کافر ومرتد دانسته است؟ انکارکدامیک از ضروریات دین است؟ لابد قاضی این جمله رامخالف  با خاتمیت پیامبرحضرت خاتم النبین (ص) دانسته است .درحالی که ناگفته پیداست امکان عقلی آفریدن پیامبری دیگر غیر از وقوع آن است .قاضی نادان چنین می اندیشیده که قول به ممکن بالذات بودن پیامبری دیگر همانند قول به ممکن بالذات بودن شریک الباری است .او نمی فهمد که ممکن بالذات منافات با ممتنع بالعرض ندارد.

    حال بپرسید پس چاره چیست ؟  چگونه می توان این نهاد را نا توان کرد ؟ ویا لا اقل سروسامان داد؟

به نظر من ایمان وکفر امری است قلبی ونباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی ویا همزیستی تاثیری بگذارد . تقسیم انسانها به مومن وکافر در روابط اجتماعی بایستی جای خودرا به «مسالم ومحارب » بدهد. منظورم از مسالم یعنی کسی  که جنگ طلب نیست وسلاح در دست ندارد ونظم اجتماعی واسایش دیگران را تهدید نمی کند ومنظورم از محارب کسی است که به هر انگیزه ای به جنگ با ما برخاسته وحیات وآسایش ما را هدف گرفته است . با این دسته دوم تا حد توان وبقول قرآن محید ماستطعتم من قوه بایدجنگید .این جنگ نامش  دفاع است.

این نظرمن استنباطی است  که شخصا از قرآن مجید دارم . درست است که قرآن مجید فرموده هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ‏ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (2تغابن)ولی ناگفته روشن است که این ایه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است . یعنی خدا شمارا افریده وباازادی برخی مومن وبرخی کافر شدید . او می توانست به نحو جیر شما رامومن بیافریندولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هرحال این گونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد. آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن می گوید  این ایه است:

قالَتِ الْأَعْرابُ‏ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (14)

اعراب باديه‏نشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياورده‏ايد ، بگوييد داخل در اسلام شدیم  چون هنوز ايمان در دلهاى شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد خدا از پاداش اعمالتان{ یعنی از حقوق اجتماعیتان} چيزى كم نمى‏كند كه خدا آمرزگار رحيم است (حجرات/14)

مفاد ایه فوق چند مطلب است اول اینکه جای ایمان قلب است ونه ظاهر ومطلب دیگر اینکه تشخیص دهنده وجودوعدم ایمان در قلب افراد هیچکس جز خدا نیست واگر پیامبر می گوید با اعلان وامر واخبارالهی است ، ویالاخره مطلب دیگر اینکه  به موجب ایه فوق قرآن افرادی راکه به یقین قلبا مومن نبودند به عضویت جامعه اسلامی وزندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است .منافقین ودر راس همه ،شخصی مانند ابوسفیان راکه همه یقین داشتند که در قلب مومن نیست ،از همه حقوق شهروندی برخورداردنموده است   تا آنکه به سرعت خود وفرزندانش وارد قدرت شدند. ایه دیگر :

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ‏ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (94انعام/)

اى كسانى كه ايمان آورديد چون در راه خدا سفر مى‏كنيد و به افراد ناشناس بر مى‏خوريد {به زودی قضاوت نکنید}درباره آنان {درنگ کنید } تا وضعیتشان روشن شود – همینکه كسى  سلام به شما مى‏كند دیگر نگوئيد مؤمن نيستى- مبادا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد ، بدانيد كه نزد خدا غنيمت‏هاى بسيار هست، خود شما نيز قبل از اين، چنين بوديد و خدا (با نعمت ايمان) بر شما منت نهاد، پس به تامل ودرنگ بپردازيد كه خدا به آنچه مى‏كنيد با خبر است (94)

به موجب ایه فوق در زندگی جمعی معیار پذیرش همزیستی مسالمت امیز است .همینکه کسی در ظاهر وصرفا باشعار سلام  اعلان صلح ،دوستی وآشتی  کند، عضو جامعه محسوب است وهیچکس  مجاز به تفحص وتفتیش قلبی او نیست .

از همه بالاتر به این آیه توجه کیند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ‏ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (208)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بدون هيچ اختلافى همگى تسليم خدا شويد و زنهار گامهاى شيطان را پيروى مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است (208بقره/).

ملاحظه می کنید که مخاطب ایه فوق مومنانند نه کافران .یعنی مومنان هم می توانند کسانی باشند که داخل در« سلم» نباشند .  بنابراین قرآن همه انسانها اعم از مومن وکافر قلبی را در زیست اجتماعی به طرف «سِلم» دعوت کرده . سلم همان  کلمه ایست که من اسم فاعلش را استعمال کردم .شخص داخل در سلم را «مسالم» ویا مسلم گویند . مسالم یعنی کسی که  برغم آنجه در قلب دارد در زندگی روزمره به همزیستی مسالمت آمیز ، همراه با اشتی گرویده است .  مقابل او «محارب» است . محارب کسی است با انسانها سرجنگ دارد، او بایددفع شود.

خلاصه آنکه من در لحظه ای که سخن می گویم وارد در هفتاد ودوسالگی شده ام . به عنوان یک طلبه هفتادودوساله ای که اکثر بلکه تمام عمرش را دراین عرصه مشغول بوده وبه مطالعه دین شناسی  گذارنده ،برای حل مشکل اجتماعی جهان اسلام پیشنهاد میکنم که تقسیم  بندی انسانها به مومن وکافرراکه مرتبط با قلوب است  کنار بگذاریم ودر روابط اجتماعی به جای آن تقسیم انسانها به «مسالم ومحارب »را قراردهیم. بدین معنا که هرکس که اظهار دوستی می کند دست اورا بفشاریم وآغوش خودرا بسوی او بگشاییم . چون قرآن گفته است وقاتلواالذین یقاتلونکم ولا تعتدوا این الله لا یحب المعتدین( بقره/190).

اینجا{موسسه حکمت وفلسفه} خانه فلسفه ومنطق وحکمت است ، مگر نه این است که عکس نقیض این آیه چنین است که ولا تقاتلوا الذین لا یقاتلونکم  ؟ اگر چنین است پس جنگ با غیر محارب تجاوز و تعدی محسوب است .

پیشنهاد من به دولت  جمهوری اسلامی اسلامی ایران این است که برای تبیین خط مشی سیاست خارجی خود وجدا کردن راه خود با تفکر داعشی که امروز چهره اسلام را کریه کرده  ، رسما با گرفتن الهام از تعالیم اهل بیت عصمت (ع) وعقل گرائی شیعی برهمین نقطه نظر پای فشارد  وبصراحت اعلام دارد. والسلام