صفحه اصلی / اخبار/ صفحه اول / دکترمحمد حسن لطفی، وکیل مشهور و مترجم چیره دست (1298 ش-1378ش)

رضا زرعی – وکیل دادگستری

دکترمحمد حسن لطفی، وکیل مشهور و مترجم چیره دست (1298 ش-1378ش)

دکترمحمد حسن لطفی، وکیل مشهور و مترجم چیره دست (1298 ش-1378ش)

 آفاق را گردیده ام ، اشخاص را سنجیده ام           بسیار خوبان دیده ام ، اما تو چیز دیگری!    «جامی» 

لییییییید: دکتر محمد حسن لطفی در سال 1298 خورشیدی در تبریز متولد شد ، تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در همان جا گذراند. در سال 1317 وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1320 از این دانشکده فارغ التحصیل گردید . در کشور تحصیلات خود را تا مدرک دکترای حقوق جزا ادامه داد و در سال 1346 میلادی از دانشگاه گوتینگن آلمان دکترای حقوق جزا گرفت و پس از حدود دو سال اشتغال در تدریس زبان فارسی در آن دانشگاه در 1947م به ایران بازگشت و چون کار وکالت در زمان پس از جنگ دوم جهانی رونق چندانی نداشت ناچار در دانشگاه تبریز ، این بار با سمت دانشیاری به تدریس تاریخ مشغول شد . البته چون این کار با ذوق و روحیات وکیل ما سازگار نبود ، بعد از دو سال در جواب دوستش ، دکتر محمدعلی موحد که چه مباحثی را با دانشجویان در میان می گذاری؟ جواب داد : « درس اول را با ناپلئون شروع کردم و درس آخر را هم با ناپلئون به پایان رسانیدم»...!

با این اوصاف دوباره به وکالت برگشت و این بار تا آخر عمر از طریق این حرفه ارتزاق نمود . در جریان نهضت ملی شدن نفت به فعالیت های سیاسی روی آورد و با همراهی دوستش رضا کاویانی ، پس از حمایت از دکتر مصدق و شکست و محاکمه و زندانی و تبعید شدن وی ، با انکسار روحی ، به عنوان مقابله با حوادث سیاسی مذکور ، آپولوژی افلاطون را با عنوان :« محاکمه و مرگ سقراط» ترجمه کردند و این همکاری تا ترجمه 12 رسالۀ دیگر افلاطون ادامه یافت. در سال 1950م با عزیمت به آلمان با خانم زیگرید ، که قبلاً دانشجوی ادبیات خودش بوده ، پیمان زناشویی بست و با اقامت در ایران در کنار وکالت دادگستری و ترجمه آثار فلسفی - بخصوص آثار افلاطون-  همسرش را نیز در طول فعالیت وکالتی و فرهنگی به عنوان دستیار در کنارش داشته باشد .

 

 

ایام تنگدستی تحصیل و جوانمردی یک حقوقدان!

 لطفی در دو سال آخر جنگ جهانی دوم و سه سال پس از آن را ، که ایام تحصیلات لطفی در آلمان بود ، نهایت عسرت و تنگی روی می نماید تا این که در سال 1326 که حسن شهید نورایی ، که بعد از نزدیک به ده سال تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ، به عنوان وابسته بازرگانی دولت ایران به اروپا رفته بود ، به طور اتفاقی با لطفی آشنا و از تنگدستی مالی وی مطلع شود و متأثر از این تنگدستی ، ساعت مچی طلایی خود را به لطفی بدهد و او بتواند با فروش آن شش ماه دیگر دوام آورده و تحصیلات خود را به اتمام برساند .

                                انگیزه لطفی در تداوم ترجمۀ آثار افلاطون

جاذبه افکار افلاطون تا آخر عمر لطفی را به دنبال خود کشید . به نظر لطفی هر یک از آثار افلاطون (به استثنای آپولوژی) تصویری است از مجلس بحثی که در آن دو یا چند نفر شرکت دارند و دربارۀ موضوع مشخص و معلومی مکالمه و تحقیق می کنند . یکی می پرسد و دیگری پاسخ می دهد تا به این ترتیب مجلس بحث سال ها ادامه یابد و متأثر از این لحن کلامی و جریان گفتگو ها در آثار لطفی در زندگانی و ترجمه آثار لطفی نیز نمایان شود و دوام یابد .

افلاطون از سقراط آموخته بود که چگونه دست بر رگ اشخاص بگذارد و آنان را به تفکر وادارد و یاد دهد که حتی یک لحظه هم از یاد گرفتن و حرکت باز نمانند و هیچ چیزی را ساده و کوچک تلقی نکنند تا بعد از مدتی تفکر و جستجو بدانند که چیزی نمی دانند . با این تأثیر و تأثرها افلاطون توانست به عنوان «دوستدار حقیقت» بشریت را اندک اندک و غیر مستقیم با فلسفه آشنا سازد و از مقابله با حقایق کلی و مجرد هیچ هیجان و دگرگونی و حرکتی ایجاد نمی کنند ، دور سازد و پرهیز دهد .

تعقّل فلسفی ، تنها راه رهایی از اوهام

لطفی در مصاحبه با مجله کلک (شماره 60 ) تنها راه اصلاح جامعه ایرانی و تغییر طرز فکر ایرانی و نجات از اوهام و خیالات را استقبال از تعقل عمیق و تلاش در عرصه فلسفه می داند و توسل به بزرگانی چون سقراط ، افلاطون ، کانت ، ژان ژاک روسو و دیگر بزرگان اندیشه ورز فرهنگی و اجتماعی را – منصرف از شخصیت تأثیرگذار آنان در اندیشه و حیات بشری آنان - دعوت مردم به دیالوگ و گفتگو می داند تا ابنای بشر از خواب غفلت برخیزند و برای اصلاح جامعه بشری و از جمله کشور ایران اندیشه ورزی و تعقل و فعالیت های اجتماعی مشترک همراه با مبنای اساسی « گفتگو» خود را از صغیری و محجوری خود خواسته نجات دهند .

در جستجوی دائم بودن و همواره یاد گرفتن و به یک نظر قطعی نرسیدن است که انسان می تواند به دنبال راه حل تازه برود و با اندیشه ورزی تربیت شود آن چنان تربیتی که خود را به قول «یاسپرس» با استفاده از ابزار فلسفه به «در راه بودن» عادت دهد و به آنچه می داند راضی نشود و هیچ گاه به اسارت آنچه از دیگران شنیده یا خود از راه تفکر به دست آورده و یا از راه سنت به او رسیده تن در ندهد بلکه بجوید ، بکوشد و بیندیشد و به قول اقبال لاهوری – آن وکیل بزرگ – با خود نجوا کند که :

                        دویدن و نرسیدن چه عالمی دارد                خوشا دلی که به دنبال محفل است هنوز...!

 

«اهل اصطلاح» نباید جای «اهل علم» را بگیرد!

وکیل ما ، که از همان دوران دبیرستان گرایش به مباحث و اندیشه فلسفی داشت ، با این همه با حیرت با خود می گفت : چرا برای فهمیدن هر جمله کتاب فلسفی باید زجر دید و ریاضت ها کشید؟ بعد ها با آشنایی بیشتر با فلسفه جواب خود را یافت و متوجه شد که در کشور ما ، خواسته و یا ناخواسته برای فلسفه زبان خاصی ابداع شده تا این علم مخصوص عده ای خاص باشد! او در رد این شیوه و هنجار به پا می خیزد و می گوید: اگر درس فلسفه نیز مثل رشته های دیگر علمی اصطلاحات خاص خود را دارد ، باید این اصطلاحات به طور معتدل به کار برده شود تا فهمیدن مباحث آن دشوار نباشد وگرنه بازار «اهل اصطلاح» داغ خواهد شد و جای «اهل علم » را خواهد گرفت . او اصطلاحات فلسفی را به منزلۀ دستۀ کوزه تلقی کرده ، می گوید : ما به جای این که از دسته کوزه صرفاً برای حمل و نقل آن استفاده کنیم ، کوزه را شکسته ایم و فقط دسته اش را نگه داشته ایم!

لطفی برای رفع این عارضه در حد توان و مقدورات راهی دیگر در پیش می گیرد و با ترجمه آثار فلسفی به زبان هر چه ساده تر و سلیس تر موفق می شود علاقه مندان به دانایی و گفتگو را با فلسفه حقیقی آشتی دهد . شاهد این مثال رونق بازار چاپ های مکرر ترجمه ای آثار فلسفی توسط این وکیل مشهور و انسان متعهد و آگاه است .

ارزش نقد علمی از دید لطفی

وکیل ما تحت تأثیر اعتقاد افلاطون در «جمهوری» تربیت را فقط نشاندن بینایی ظاهری در چشم نمی داند ، بلکه تربیت را این می داند که چشم ها را بشوید تا بیننده بتواند «جور دیگر» ببیند تا همین نکته ظریف مورد توجه سهراب سپهری باشد و مضمون آن را به شعر درآورد .

در نتیجه این تحلیل ها و تفکرات بود که ، وکیل ما به عارضه دیگری ، که همان «فقد نقد علمی» در جامعه ماست ، پی برد و گفت :

«نقد کردن ، هم سواد لازم دارد و هم حوصله و ما فاقد این هر دو هستیم و این خود یکی از مظاهر و زمینه های نازل بودن سطح فرهنگ در کشور ماست . محیط فرهنگی ما برای نقد و ناقد ارزشی قائل نیست و اگر هم ناقدی این جا و آن جا پیدا شود حیثیت و اعتباری به آن نمی دهند! ولی درمحیط هایی که سطح فرهنگی بلندتری دارند اعتبار ناقد به هیچ وجه کمتر از اعتبار نویسنده و مترجم و شاعر نیست ؛ بلکه در این جوامع ناقد بر فراز همه این ها قرار دارد . همین که کتاب مهمی منتشر می شود یا حتی تئاتری به روی صحنه می آید ، نوبت ناقد است که به تحلیل و نقد آن بپردازد و همه چشم به دهان ناقدان می دوزند تا ارزش نوشته ، شعر ، ترجمه ، تئاتر و هر تحقیق اجتماعی و صنفی دیگر را این ناقد معین کند و حکم ناقد دربارۀ این آثار به منزلۀ نمره ای است که معلم به شاگرد می دهد» .

ناقد در این جوامع در نقش آموزگار و راهنمای اصلی کتاب خوانان و نویسندگان ظاهر می شود چون با روی خوش از هر اثر و کتاب معتبر چاپ شده ، پیش از انتشار ، نسخه ای در اختیار این ناقدان قرار می گیرد تا بعد از ملاحظۀ ارزیابی های ناقد ، نویسنده و محقق به ارزش واقعی کار خود پی ببرد و بتواند نقاط قوت را تقویت و نقاط ضعف را از بین ببرد .

صدالبته این نقادی و ارزیابی های تحلیلی با تعبیر منفور «خود سانسوری» فاصله بسیاری دارد که ما ، خواسته یا ناخواسته در محیط فرهنگی و اجتماعی کشورمان حاکم شده و ما نیز به ناچار از ده ها بلکه صدها سال پیش بر آن گردن نهاده ایم و با فقدان این گونه نقدها هر از راه رسیده ای ادعای علم و فعالیت های اجتماعی و فرهنگی کرده و خود را در آن قالب ها جا زده است! نویسنده و مترجم هرطور که دلش خواسته نوشته و ترجمه کرده و کسی به صورت علمی و منطقی به او نگفته : «بالای چشمت ابروست!»... بلکه برعکس گاه گاهی از دوستان و اطرافیانشان تمجیدهایی را نیز شنیده و باد به غبغب انداخته اند! پیگیری منافع شخصی و مادی برای فرصت طلبان مهیاتر شده ، محافل خانوادگی و روابط اقتصادی پنهان به نام های مختلف از قبیل « نهادهای اصیل اعتقادی و صنفی» رونق بیشتری یافته و امتیازات حاکمیتی در معاملات تجاری آنچنانی به صورت رانت خواری عده ای را به سر و سامان رسانده و اگر کسی هم حرکتی کرده ، «نفوذی» و یا « ستون پنجم» و ملهم از « «تحریک» و «توطئه دشمن» تلقی شده است ...! مگر این که حضرت حافظ از گلگشت مصلی با ارزیابی این گونه اعمال و رفتارها ملاک و عیاری برای اعمال ارائه دهد و «صومعه داران» را پی کار خود بفرستد:

                         نقدها را بود آیا که عیاری گیرند            تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

وکیل ما با شیوه های تلاشگری و ترجمه های جاندار فلسفی این پیام اساسی را به ما می دهد که : تعلیم و تعلم فلسفه ، آداب درست نوشتن و درست اندیشیدن و خردورزی از مبانی اساسی فرهنگ سازی ها و نقادی ها است و با بهره مندی از این شیوه ها هر شخص و یا گروه صنفی ، اعم از وکلای دادگستری و دیگران خواهند توانست در امور خطیر مدیریت و آموزش های مدنی و صنفی و نیز در تعامل با سازمان های درونی و نهادهای بیرونی ذیربط موفق شوند و از عهده مسئولیت ها به نحو مطلوب برآیند . محیطی برای شهروندان و فعالین جامعه فراهم شود که مستعدان اندیشه ورزی و مبارزین اجتماعی احساس نیاز و تشنگی درونی کنند و با داشتن انگیزه و سوز لازم به نحو احسن عمل کنند و امور به تدریج و در طی زمان سامان یابد و عرصه بر ریاکارن و زر و زور و تزویرگران تنگ تر شود .

دفاع دیگری از سقراط در«خاطرات سقراطی»

لطفی اگر با سی سال سابقه وکالت در این اواخر به ترجمه کتاب «خاطرات سقراطی» نوشته کِسِنُوفُون(گِزِنُفُون) پرداخته ، شاید به دلیل ارائه قیافه بشری سقراط بوده که در این کتاب پرداخته شده و با عمق تفکرات فلسفی وی کاری نداشته است! در این کتاب کسنوفون در ، قیافۀ یک وکیل مدافع دلسوز ظاهر شده و توانسته است در محضر قضات عالی مقام و تماشاگران بی شمار ، در یک جلسه علنی ، وکیلانه از سقراط دفاع کند و بگوید: سقراط مردی متدین و شهروندی درستکار و خیرخواه هموطنانش بوده و به جای محاکمۀ او ، لازم بود همه به او با احترام نگریسته ، درخور شأن سقراط با او رفتار کنند و او را بزرگ بدارند ؛ به عبارت دیگر حداقل انتظار - به قول امروزی ها - این بود که با او مانند یک انسان عادی و شهروندی آتنی رفتار کنند و حداقل او را «متهم سیاسی» تلقی و محترمانه دفاعیاتش را بشنوند و بعد از تجزیه و تحلیل آن دفاعیات حکم شایسته صادر شود . ولی آیا از افراد عامی و پرتعداد ، آن هم با آن همه جوسازی ها و غرض ورزی ها ، این انتظار بیهوده ای نیست؟ جوابش با خوانندگان فهیم و علاقه مند است که با مراجعه به چگونگی این گونه محاکمات و تفحص در احوال بزرگان فلسفه ، دین و سیاست ، از عصر حجر تا عصر قجر و از زمان سقراط تا حال حاضر ، تحلیل های لازم را ارائه دهند و این شیوه رفتاری در جوامع عینیت یابد ...