صفحه اصلی / اخبار/ صفحه آخر / خود ، کار گشایی

خود ، کار گشایی

خود ، کار گشایی

در تابستان 1378 به دعوت كميسيون كانادايي حقوق بشر در جايگاه رئيس كميته هماهنگي نهادهاي بين المللي مربوط به ترويج و حمايت از حقوق بشر ، رهسپار وين شدم تا به عنوان حقوقداني ايراني در كنفرانسي با نام معيارهاي جهاني و اقدامات منطقه اي به مناسبت شصتمين سالگرد تصويب اعلاميه جهاني و پانزدهمين سالگرد كنفرانس جهاني حقوق بشر (وين) شركت كنم.

محمدعلی دادخواه
حقوقدان

 

كليد قفل تو اندرون خانه توست                                                 

به زور همت خود از جبين گره بگشا

 روز نخست همايش بيشتر به معارفه و بحث هاي كلي متعدد گذشت. در روز دوم كه شركت كنندگان به گروه هاي مختلف تقسيم شده بودند و كار تخصصي خود را آغاز كرده بودند ، در گروهي كه اينجانب عضويت آن را داشتم، استادي هندي تبار به نام برتراند جي رامچاران (سرپرست كميسارياي عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال( 2004-2003) مبادرت به سخنراني كرد. وي ضمن بررسي و تجزيه و تحليل مسائل مختلف، نقبي هم به پيشينه تاريخي و نگرش انسان به حقوق بشر از پيش از ميلاد تا كنون زد و در حال سخنراني، كيف كوچك خود را گشود و كتابي را كه به تازگي نوشته بود، در پيش روي حاضران نگاه داشت و توجه باشندگان را به جلد آن كتاب جلب كرد. براي من بسيار هيجان آور بود كه تصوير روي جلد آخرين تحقيق يكي از برترين پژوهشگران و انديشمندان حقوق بشر را آراسته به منشور كوروش كبير ديدم! او از جمله اعلام داشت كه از خواندن مفاد آن منشور بسيار لذت برده و نگرشي تازه بر او سايه افكنده است. پس از پايان سخنانش، درنگ نكردم و با شوق بسيار رفتم و از تحقيق او پرس و جو داشتم و مبادي و مباني پژوهش اش را جويا شدم و آگاه گشتم كه او ديدي كامل نسبت به ساختار جامعه ايران باستان در زمان كوروش داشت و از بسياري وقايع به صورت پررنگ و پر معنا ياد مي كرد. او ادامه داد كه آرزو دارد ديگر پژوهشگران دنباله كار او را بگيرند و اميد كامل داشت بتواند با همكاري مردان شرقي در اين واقعيت و ايمان علمي و تاريخي بدمد كه مفهوم و معناي بسيار گسترده اي از حقوق بشر در شرق وجود داشته است

وي اظهار داشت من توانسته ام تصوير بسيار كلي و عامي را در اين باره ترسيم كنم و تنها نگرشي سطحي بر مسائل داشته باشم، اما اعتقاد داشت كه بايد در رابطه با سيماي جامع ايران باستان در برخورد با حقوق بشر و نحوه تلقي و برداشت ايرانيان كهن ، آستين معرفت بالازده و غيرتمندانه از حقایقی كه همواره مورد انكار غرب است، به دفاع نشست. ايشان همان كتابي را كه در مقابل ديدگان همه گرفته بود ، پشت نويسي كرده و به من پيش كش نمود.

در همان زمان با خود گفتم که ما تعهد و تکلیف خویش را نسبت به سرزمین هایی که میتواند فکر دیگران را مایه ور سازد و اندیشه انسان ها را پویا و جستجو گر نماید‌, زمین نهاده ایم و بی تعهد نشسته ایم. تا دیرگاه در مهمانسرای محل اقامت خود به بررسی این سهل انگاری نسل خودم تاسف خوردم که حق آن است ما به دور از خود شیفتگی و خودبرتربینی و یا ترجیهات بلا مرجّح, بایدها و نبایدهای دنیای امروز را با زشت و زیبایی های دنیای خودمان در روزگار کهن به نقد و تحلیل نشینیم. همینجا باید یادآور شوم که در چنین تحلیل و تحقیقی , دفاع بی پایه و مایه نبایدکرد و سخن فارغ از استناد و استدلال نباید گفت و البته, باید آن مواردی که حقیقتا وجود نداشته را به بررسی نشست. البته بسیاری از موارد ضد انسان  و حقوق او نیز در دنیای قدیم مورد نظر ما  بوده است, اما تکلیف روشنفکر ایران امروز آن است که در چهارراه بلاخیز و بلاریزی که هویت او را می ربایند, گذشته باستانی او را تحقیر می کنند و پس از زور و فریب, اندیشه وارداتی را به عنوان بت معبود بر او ارائه می دارند, بداند که خود دارای چه هویت,‌اندیشه و کدامین پایگاه در جهان بوده است. این تفکر باطلی است که ما انتظار داشته باشیم دموکراسی همانند کالایی زینتی بر ما وارد شود. حکومت انسانی بر پایه نگرش انسان بر انسان نزدیک به سه هزار سال پیش در این سرزمین وجود داشته است. تنها خودکامان و زورمداران در پی آنند که به عناوین ظاهری اعلام دارند که دموکراسی تحفه غربی است. ما در ایران کهن حق زندگی, حق آزادی و حق جستجوی خوشبختی و غیر این ها را به عنوان حقوق مسلم و انکار ناپذیر و انتقال ناپذیر داشته ایم. اگر در اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه بی‌خبری از حقوق بشر یا بی اعتنایی بدان, عامل بدبختی همه ملت ها و گمراهی همه دولت ها قلمداد شده است, نباید از یاد ببریم که تا هفتاد سال پیش هم رسم ننگین بردگی در آمریکا وجود داشته است. اما همیشه در ایران کهن, علیرغم همسایگان برده دار و برده خواه و برده فروش, بردگی را زشت و مذموم دانسته‌اند که ما در طی نوشته های دیگر  به آن پرداخته ایم.

در پیشینه تفکر گویندگان ما عدالت و مبارزه با قتل و غارت را در نگرش توازن اقتصادی و رعایت حق حیات توأم با کرامت ذکر کرده‌اند و اختلاف طبقاتی را ناپسند انگاشته اند و مفسده جهانی را در بی‌‌عدالتی و ستم انسان بر انسان یاد کرده اند.

حافظ می گوید:

ساقی به جام عدل بده تا گدا        غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

نمی‌خواهم بلافاصله به تروریسم و علل و عوامل آن و ناامنی جهان از وجود این پدیدار قرن بیست‌و‌یکم بپردازم. اما واقعیت این است که در خمیر مایه اندیشه نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی ما به نحو بسیار در خوری این طعم و مزه آزادی , برابری , ارزش انسانی و حق حیات و توان دستیابی به مراجع برتر به چشم می‌خورده است. آنان به نیکی دریافته بودند که اگر دستگاه قضایی کشور فاسد شود و حقیقت را وارونه انگارد و به جای دادگری در پی تحکیم حکومت ظلم و جور برآید؛ فردای قابل قبولی درخور ترسیم نیست. آنان خوشبختی,‌میانه روی و اعتدال را توأم با مبارزه برای دستیابی به ترقی و تعالی در اندیشه و تفکر خویش را عرضه میداشتند و مبارزه در راه آزادی را در هر حال از یاد نمی برند. 1200 سال پیش حنظله بادقیسی می گوید: 

مهتری گر به کام شیر در است      شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه        یا چو مردانت مرگ رویاروی.

و این تفکر همچنان تاریخ را درنوردیده تا جایی که حافظ 500 سال پس از او می گوید:

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ زبون  چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد.

و این آتش شعله ور که مبارزه با ظلم و ستم و بیداد است, اگر کم سو شده , اما نخفته و در هیچ دورانی نمرده است. 50 سال پیش هم حسن لاهوتی گفته بود:

گر چرخ به کام ما نگردد     کاری بکنیم تا نگردد

ورگشت خوش است ور نه ما           دست از او نکشیم تا نگردد.

هرگز قد مردم توانا      با هیچ فشار تا نگردد

در پنجه اقتدار مردم       نبود گره ای که وا نگردد

این انسان های اندیشمند در پی آن بودن که اگر خود به بالای دار می روند زمین را آبادان سازند, آنان خوشبختی را نه برای شخص خود , بلکه برای جامعه خویش طلب می کردند. مجرای آموزش و تربیت فرهنگ پیشین بر این پایه بود که مشروعیت از آن کسی است که حق گوید و حق جوید. این باور که در دنیای کهن قدرت بسیار داشته و مشروعیت دولت ها را به پیروی آنان از حق و عدل و داد دانسته است, گوهری است که در خمیرمایه اندیشه پیشینیان ما به روشنی به چشم می خورد. در کلیله و دمنه , باب برزویه طبیب هنگامی که نویسنده وضع زمانه را ناگوار می بیند اعلام می دارد که :((اکنون عزیز, ذلیل است و محق , مبطل)).

اکنون نگاه کنیم به نظریه جان لاک متفکر انگلیسی که می گوید اگر دولتی ودیعه اعتمادی را که مردم به او سپرده اند, جز در راه خیر مردم به کار برد و از قلمرو قوانین اساسی و اخلاقی تجاوز کند و به بیدادگری گراید, مردم حق واژگون کردن آن دولت را خواهند داشت. آیا  اعلامیه استقلال آمریکا که در 1776 میلادی به دست توماس جفرسون نوشته شد و نمایندگان سیزده ایالت آمریکا با امضای آن, استقلال کشور خود را از یوغ انگلستان اعلام کردند,‌ جز همین حق حیات, حق آزاد زیستن و حق جست و جوی خوشبختی است؟ جالب است که در اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه که پس از اعلامیه استقلال آمریکا تدوین شد, این حق آزادی و مالکیت ذکر شده و حق دیگری به عنوان حق مقاومت در مقابل ستم نیز به آن افزوده شده است.

شاید موضوع کار که رهیابی به معیارها و موازین حقوق بشر در قبل از میلاد است, در ابتدای امر مشکل و ناشدنی به نظر بیاید و به قول برخی, همانند آن است که انسان نابینایی در شب تاریک در اتاق به دور از  روشنایی, به دنبال یافتن گربه سیاهی باشد که در آن مکان وجود ندارد!

باید توجه داشت که این موارد, موضوع کار تحقیق را دشوار خواهد ساخت زیرا شناختن و جداسازی ارکان تأثیرگذار و پویا از عناصر بی ارتباط و میرا در هر برهه زمانی و کنش و واکنشی که در پی آن به وجود خواهد آمد, نیاز به نگرژرف و دقیق دارد. به ویژه در کار علمی باید از مرده باد و زنده باد ها گسست و هرگز به گفتن متاسفم و خوشبختم روی نیاورد. یک تحقیق روشمند ایجاب می کند که به طور بسیار سخت گیرانه, رازها و رمزها و کنایه ها و فرمان ها و احکام را بررسی کنیم و حتی آداب و رسوم و سنن را از یاد نبریم.150 سال پیش عباس میرزا از ژنرال فرانسوی پرسید, شما چگونه وارد دنیای تجدد شدید؟ و چرا امروز ما به شما محتاج هستیم؟ بی گمان یکی از علل این عقب ماندگی این است که ما به زانو های خود تکیه نکرده ایم و باور داشته ایم که به دیگران محتاجیم و آنچه خود داشته ایم ز بیگانه تمنا کرده ایم! به تاریخ گذشته و ذخیره ارزشمند میراث کهن خود بی توجه بوده ایم و تا این مقدار دقت نکردیم که عامل ترقی آنان توجه به فلسفو تاریخ پیشین خودشان بئده است و زایش و بالش جدید تمدن آن ها نیز بر مبنای جدابندی و رد و پذیرش معیارهای پیشین است. بیکن و دکارت برای آنان اندیشه چگونه اندیشیدن را پیشکش کردند و از آن بستر, علم و صنعت و فناوری و شکوفایی اندیشه ها حاصل آمد.

بی گمان سیاستمدار و حقوقدانی که نداند در کجای تاریخ سرزمین اش ایستاده است و توسعه پایدار را چگونه و از کجا باید آغاز کند, در این پرسش مقدرکه {چه باید کرد؟} در خواهد ماند. قاعدتا سیاستمدار و روشنفکر مصلح کسی است که از میان مقدورات و ممکنات, برترین را برگزیند؛ اما برای یافتن این بهترین باید به زوایا و خفایا و کوله بارهای تجربه و راه های رفته و نرفته آشنا باشد. بی تردید اسطوره و تاریخ در بسیاری از جهات می تواند راهنمای عمل ما باشد.اسطوره ها, مشعل های فروزانی هستند که پیکرهایی را از ورای سده های گذشته برای ما ترسیم میدارند. هرگاه که تاریخ نگاران در کار خود فرو می‌مانند و باستان شناسان ناتوان می‌شوند,  اسطوره ها سخن خویش را آغاز می کنند و از فرهنگ آدمی در زمانه های بسیار دور و دیر , لب می گشایند و اندک اندک زمان را سپری میکنند تا به تاریخ امروز می رسند و تحفه های بسیار برای اندیشمند امروزی هدیه می‌آورند. این تحفه ها در عین حالی که می تواند دیروز را در دسترس داشته باشد, امروز و فردای خود را نیز بر آن پایه می‌تواند تدوین و تنظیم کند. اسطوره های ایران, بستان پر رمز و رازی است که شناخت آن ها بسیار ارزشمند و گرانبها است. دستیابی به فرهنگ پربار دیروز این سرزمین عامل آن خواهد بود که به خودآگاهی, خودکفایی, خودمختاری و این اندیشه موثر که ما خود بنیانگذار بسیاری از مبانی تمدن دیروز و امروز جهان بوده ایم برسیم و این, چیز کمی نیست. اگر قهرمان اسطوره ای ما در هنگام نبرد , سخن چنین آغاز می کرد که معیار عمل او هیچ بستگی و وابستگی با ثروت و قدرت ندارد,‌ بلکه تنها ارزش و ارزش تنها برای او عدالت است؛ پس این بالاترین ارزش ها برای او تعیین کننده و اساسی در پایه و پی ساختمان فرهنگی این تمدن دارد. این دریافتی است طبیعی که به وسیله انسان اندیشمند وضع نمی گردد, بلکه کشف می گردد و بنیان نهاده نمی شود , بلکه به کار گرفته می شود؛ یعنی فرد هنگامی که زیر ستم است از حقیقت حقوق خودش دور است و هرگز احساس خوشبختی نمی کند. تنها در اجرای عدالت است که خوشبختی کوبه خانه او را به صدا در می آورد و ترجمان این اندیشه را بارها دیده ایم؛ چه در تاریخ و چه در اسطوره. آن جا که تهمتن سرفرازانه در شاهنامه می گوید:

که گیتی سراسر همی گشته ام   بسی شاه بیدادگر کشته ام

این رعایت عدالت که فرمانروا باید نمونه و سرمشق و الگوی برتر آن باشد, ریشه در تعالیم زرتشت و تمدن و آیین اندیشیدگی پیشین ما دارد. هر چند در برهه های بسیاری از تاریخ امکان حق گفتن و حق جستن ناممکن بوده است , به گونه ای که خون خوردن و خاموش شدن زبانزد شده است و به کنایه گفتن رایج که:‌ حق نشاید گفت جز زیر لحاف! ریشه های تفکر عدالت محور مردم قدیم در سخن سخن سرایان برجسته این فرهنگ همواره بازتاب یافته است که:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی   برآورند غلامان او درخت از بیخ