صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / *اجرای عدالت کیفری یاشائبه اعمال نفوذ؟

خاطره هادرگذرزمان(24)

*اجرای عدالت کیفری یاشائبه اعمال نفوذ؟

            درشماره پیش درباره صفات قاضی خوب وقاضی بد، ویژگیهایی بیان شد وبه مصداقهایی به عنوان خاطره اشاره گردید.یکی ازقضات شریف که سالهاست اورا می شناسم تلفنی بامن تماس گرفت وضمن استقبال ازخاطره هفته قبل اظهارداشت آقای(م) ازدوستان شماست درخواست ملاقات داردومی داند روزنامه نگارید.صوراسرافیل راخوانده ومی گویدچون مدتها درمعرض پرونده سازیها واعمال نفوذ یکی ازقضات قرارگرفته ،ناچاربرای حفظ آبرو،ازمنطقه فراری شده است تااینکه اخیراازدیوانعالی کشوررای به تجویز اعاده دادرسی نسبت به موارد محکومیتش گرفته است خواسته ایشان این است که درصورت امکان، بدون اشاره به مشخصات طرفین پرونده ها ازباب نقد واصلاح خاطره ای بنویسیدتابلکه بدانند برخی ازقضات درفرآیندرسیدگی چه اعمال نفوذهایی که نمی کنند... من آقای(م)را که ازسالهاپیش عضوهیات علمی دانشگاه وهمکارم بودمی شناختم، به دفتر دعوت کردم.کلی کاغذ ومدارک دستش بود وقتی ازدیدقضایی تصویرمدارک اورابررسی کردم واقعاتاسف خوردم ازاینکه چگونه برخی ازقضات نادردراعمال نفوذ ورویکرد جانبدارانه ازطرفین پرونده نمره عالی دارند!واگردستگاه قضایی بااینگونه قضات برخورد نمی کند ،چه بسا، مطلع ازاینهمه قانون شکنی نیست!(می گویم نادر!ازباب رعایت شان قضات شاغل وخوشنام است وچه بسا باتوجه به حمایت دیگرقضات ازاین قاضی طرفدارفامیل وخودی ! اشخاص بی طرف ومنصف برمن خورده گیرندکه چرا محافظه کاری؟زیرا اینگونه قضات کم نیستند!) 

آقا(م) واقعادردمندبود ومن تعجب کردم ازاینکه این قاضی دادسراکه قبلابه او نظر مثبتی داشتم(درصورت صحت انتساب موارد به وی) باچه جراتی به این همه اقدامات غرض ورزانه ومغایر بااصل بی طرفی راضی شده است.آقای(م) مواردی ازنقض بارز مقررات قانونی درتعقیب واعمال دادرسی کیفری وتعیین مجازات راتوضیح دادوافزود که چگونه این اقدامات ناروا موجب هتک حرمت وحیثیت شغلی وباعث متواری شدن اوازمنطقه شده است که تفصیل قضیه درحوصله این خاطره نویسی نیست .ازاین رو، تنها به ذکر خلاصه ای ازموضوع ومواردی از نقض مقررات شکلی وماهوی درفرآینددادرسی کیفری بسنده می نمایدتاانشاالله دراعاده دادرسی ازمظلوم رفع ظلم شود.

اختلاف آقای(م) باهمسرش بوده که سرانجام تصمیم می گیرندباطلاق توافقی وپرداخت مهریه توسط زوج  ازهم جداشوند.حال چه اتفاقاتی درجریان توقیف بخشی ازمهریه رخ داده ازذکرآن خودداری می شود:    1- ازآنجایی که مطابق صورتجلسه مکتوب، مقرربوده درقبال طلاق کلیه پرونده هاودعاوی مطروحه دردادگستری...مختومه شودواین به معنای گذشت زوجه از شکایت کیفری نیز بوده است متاسفانه دادگاه تجدیدنظر بدون ملحوظ داشتن این مهم  ومقررات قانون جدید آیین دادرسی کیفری درباره تعددجرم تعزیری وبه ویژه اینکه قانونا مرجع تجدیدنظرمجازبه تشدیدمجازات تعزیری دادگاه بدوی نیست مجازات آقای (م) راتشدید نموده است!...که این موردازجهات پذیرش تجویزاعاده دادرسی ذکرشده است.            2- پی رنت اوراق ارایه شده ازسوی آقای (م) دلالت دارد درظرف یک ماه به دفعات برگ جلب سیار این استاد دانشگاه (باقیدشماره وتاریخ بلکه ساعات صدورواخذ برگهای  جلب سیار) ازشعبه اجرای احکام دادسرایی که فامیل همسرسابق ایشان به عنوان قاضی سرپرست آن بخش ازدادسرارا عهده داربوده اند،صادرشده است!

3-تصویر نامه های نیابت قضایی همان شعبه اجرای احکام،حکایت از اقدامات غیرمتعارف وشتاب زده ای داردکه به منظور جلب شبانه محکوم علیه ازمخفیگاه احتمالی محکوم علیه باتوسل به قوه قاهره صادرشده است. بدون تردید اعطا این نیابتها برخلاف روال عادی موجب این برداشت شده است که درمورد شخص محکوم علیه اعمال روش خاص، باانگیزه جانبدارانه ازشاکی، ضروری تشخیص داده شده است .واین رویکرد درجریان اجرای حکم هرگززیبنده شان برخی قضات درستکار وبی طرف ومنصف نیست!

4- ازهمه جالب ترمتن این نامه است که اجرای حکم قطعی(گذشته ازایرادات آن) به جای الزام قانونی به رعایت حیثیت  محکوم علیه، منجربه ارتکاب جرم ازناحیه قاضی اجرای احکام می شود :فرماندهی محترم انتظامات دادگستری استان...باسلام احتراما به پیوست تصویرمحکوم(!)...فرزند...به حضورتان ارسال می گردددستورفرمایید توجهابه اینکه ایشان به جرم تهدیدوتوهین به حبس وجزای نقدی محکوم شده اندومکررابه به آن ساختمان مراجعه می نماینددستورفرماییدبه محض رویت ایشان را جلب وسریعابه این شعبه بدرقه نمایند.دادیارشعبه...اجرای احکام...

واین هم ضمانت اجرای بیان مفادحکم قطعی ومشخصات محکوم علیه  به ویژه اگرازطریقی درمعرض دیدعموم قرارگیرد«بیان مفادحکم قطعی ومشخصات محکوم علیه فقط درمواردمقرردرقانون [مانندبرخی جرایم اقتصادی]امکان پذیراست.تخلف ازمفاداین ماده درحکم افتراءاست.»- قسمت اخیر ماده 353قانون آیین دادرسی کیفری .

*توصیه پدرمش عبدالله:  حسن یاخس ؟!

چندسال قبل که آقامش عبدالله در 85 سالگی درگذشت ،مسجدترحیم آن مرحوم پرازجمعیت بود به طوری که خیلی از مردم باوجودبزرگی مسجد سرپا ماندند.تاجهای گل وتابلوها وپلاکاردها به قدری زیادبود که ناچارتعدادکثیری ازآنها درمحوطه بیرونی مسجد گذاشته شد.افزون براین اغلب شرکت کنندگان درمجلس ترحیم، ازقضات وکلا،پزشکان،مهندسین وبه هرحال ازاقشارفرهیخته وتحصیلکرده شهربودندواین درحالی بودکه مش عبدالله خود سواددرست وحسابی نداشت اما بسیارروشن بین وبه اصطلاح امروزیها مردمی بود.ازاقلیتهای مذهبی گرفته تاکسبه بازارواقشارمحروم نیز درمجلس ترحیم زیاد بودند به ویژه قشری که به روایتی، آن مرحوم درخفا به آنان یاری می کرد.ومن اذعان می کنم هیچ مجلسی راتااین حد پرشکوه وپرازدهام ندیده بودم.مش عبدالله همیشه کت وشلوار تازه وتمیز واطوکرده باپیراهن سفید به تن داشت خیلی اورا طارق عزیز(وزیرامورخارجه صدام) می خواندند زیراشباهت عجیبی به اوداشت. خلق وخوی اوعجیب وهمواره مورد وثوق واحترام مردم بود.بابرخی ازقضات خوشنام ومعمربازنشسته دادگستری ترددداشت وحتی برخی بعدازقضات قدیم درزمان انتقال به مرکزیاشهردیگر وکالت فروش منزل خودرا به او واگذارکرده بودند.آقامش عبدالله بسیارخوش صحبت وانسانی واقع بین ووفادار به دوست بودوحتی شنیدم منزل مسکونی خودرا درقبال پرداخت تسهیلات بانکی یکی ازدوستان قدیمی اش به رهن گذاشته بود که بعد ازفوت اوی به علت عدم ایفای تعهدات ازسوی گیرنده تسهیلات ،موردرهن به تملیک بانک درآمد.سینه مش عبدالله مالامال از سخنان نغز،ضرب المثل وخاطره بود.دراین سخنان وخاطره هاهمواره حکمت وپند نهفته بود.اوخاطرات زیادی ازقضات وعدلیه داشت وبیش ازحدبه قضات عادل ودرستکاراحترام قائل می شد.دراینجا دوخاطره کوتاه ازاورا که درارتباط با عدلیه است نقل می کنم.آقامش عبدالله تعریف می کرد درزمانهای دور، فردی ازروستای شان به شهر آمده وبه اوفهمانده بودکه پدرش درحال نزع وترک دنیاست وانتظار می کشد تاوصیت خودرارا به عبدالله بگویدواین درحالی بود که سه پسرش سربالین او بودند وپیرمردبالکنت زبان عبدالله رامی خواست .او میگوید وقتی وارداتاق روستایی شدم چشمان پژمرده پدرم برقی زدوگفت عبدالله !چهل سال آزگار باعدلیه درافتادم وبه این نتیجه رسیدم اگر کاری توعدلیه داشته باشی سعی کن قاضی وکیل توباشد! وسپس جان به جان آفرین تسلیم کردومن که جوان بودم وفرق بین قاضی وکیل را نمی دانستم بعدا فهمیدم آن خدابیامرزمنظورش چی بود!

دومین خاطره ازمش عبدالله این بودکه می گفت پدرم توصیه کرده بودتوکارعدلیه باید(خس)رابه جای(حسن)به کاربردوبعدداستان آن را به یکی ازهمکاران قدیمی تعریف کرده بود.آن همکار نقل می کردگویا پدرعبدالله روزی دربازار سرپوشیده شهر داشت خرید می کرد که یکی ازهم ولایتی هایش را می بیندکه  پریشان حال بود وچون قضیه را می پرسد درپاسخ می شنود که یارواز مهرساز بغل مسجدجامع شهر، خواسته بودمهری ازبرنز به نام خود(حسن)بکند(آن روزگارمهرکندن اصطلاح رایج بود) که مهرسازبرای هرحرف یک عباسی(معادل چهارشاهی)وجمعا سه عباسی ازاو مطالبه کرده ولی طرف تنها دوعباسی به همراه داشت ومهرساز خواسته وی رااجابت نکرده بود که پدرمش عبدالله دوعباسی را گرفته وگفته بود که توبایستی می گفتی برایم (خس)بنویس! وبعدخودش به تنهایی نزد مهرساز رفته وسفارش خس داده بودکه مهرساز دوعباسی گرفته ووقتی واژه (خس)راباکندن روفلز تمام کره بودتانقطه (خ)رابگذاردپدرمش عبدالله گفته بود کبلایی(کربلایی) دستتت دردنکند این نقطه را بگذاراینجا(داخل دایره س)ومهرسازپاسخش این بودکه من یک نقطه به تو بدهکارم هرکجای کلمه می خواهی بگذارم! وبه این ترتیب مهر حسن را بدون اینکه مهرساز چیزی بفهمد ازاو گرفته وبه پیرمرد روستایی داده بودومش عبدالله می گفت پدرم عقیده داشت توعدلیه شرط این است که از(خس)،(حسن) بسازی! ومن بیشترازاین چیزی نفهمیدم!