صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / نمره 12 در انضباط

خاطره ها در گذر زمان (15)

نمره 12 در انضباط


نمره 12 در انضباط

حال و هوای تهران دهه پنجاه که ما وارددانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران شدیم ازجهات مختلف با تهران امروز متفاوت بود.واقعیت این است که تهران به موازات دیگرپایتخت ها ی کشور های جهان رشد وتوسعه یافته ودگر گون شده است اما ازنظر بافت فرهنگی واجتماعی مشکلات خاص خودرا دارد. دراین قسمت ازخاطره هابدوا یک خاطره ازسال آخردبیرستان وسپس خاطراتی ازمقطع دوره دانشگاه نقل خواهم کرد.

 قضیه چکاب در دانشگاه

شاپور اسماعیلیان حقوقدان 

 *نمره 12 درانضباط!

در کلاس ششم ادبی دبیرستان ما،اغلب دانش آموزان کلاس درس خوان بودند به طوری که درسال تحصیلی51 - 50 مدرسه ما درسطح استان بین دبیرستانهای رشته ادبی رتبه اول رااحراز کرد ومن دربین دیپلمه های ادبی شاگرد اول استان شناخته شدم اما نمره انضباط همه مادرکارنامه 12 بود! چرا؟توضیح می دهم .ازاین کلاس سی وچند نفری نزدیک به 28 نفر دردانشگاهها ومراکزعلمی آن دوره پذیرفته شده بودندکه هشت نفرازآنها رشته قبولی شان ،قضائی دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه تهران بود.

  قضیه نمره انضباط به این قراربود که درابتدای سال تحصیلی کلاس ششم ادبی ،ما مصرا درخواست کردیم که دبیر عربی ما را تغییردهند ودبیر دیگری برایمان درنظربگیرند .بهانه ماالبته  به ناحق این بودکه شیوه تدریس دبیر عربی را  نمی پسندیدیم درحالی او انسانی وارسته وفاضل بود وتنها قدری لهجه قومیتی داشت.خلاصه این درخواست بهانه گیریی بیش نبود. هرصورت  به درخواست های ما دردبیرستان ترتیب اثر داده نمی شد.روزی من وچندنفر ازبچه ها وازجمله مش باقر مبصر کلاس به اتفاق تصمیم گرفتیم همگی بریم آموزش وپرورش ودرخواست مان را آنجا مطرح کنیم وهمین کاررا هم کردیم.همه به صف شدیم درحالی که مش باقرمارا هدایت می کردبه سوی اداره آموزش وپرورش حرکت کردیم. درخیابان امام (پهلوی سابق) ناگهان مشاهده کردیم آقای دیلمقانی معاون دبیرستان با ماشین خود رسید وخطاب به من ودوسه نفرازبچه هاومش باقر گفت بهتره برگردین مدرسه والااسم روتون می گذارند! وماسرمست ازاین که خواسته ما به حق است توصیه اوراقبول نکردیم.وقتی وارد محوطه آموزش وپرورش شدیم کارکنان اداره پنجره هارا بازکرده وباتعجب گفتند چی شده وماقضیه را توضیح دادیم .پاسخ این شدکه برگردید مدرسه، امروز برایتان دبیر جدیدمی فرستیم! وقتی وارد کلاس شدیم ساعت درس انگلیسی بود ودبیر زبان بدون هیچ گونه واکنش به تدریس خود ادامه داد.دوسه روزگذشت  نه ازمعرفی دبیر عربی جدید خبری شد ونه کسی سوال کرد که چکار کردید.تااینکه روزچهارم،مدیر دبیرستان،من ومش باقر، رسول رازی ومحمدعلی افشار فر را به دفتر احضارکرد ودرحالی که ناراحت به نظر می رسید گفت مسبب قضیه ومحرک بچه ها شماهستید ساواک اسامی تان را خواسته وما به شما گواهی حسن اخلاق نخواهیم دادواگرهم تودانشگاه قبول شدید شمارا ثبت نام نمی کنند.بعد حطاب به من گفت آقای اسماعیلیان ! این مصطفی(مستو)که درس نمی خونه دبیررامی خوادچیکار!؟ مش باقر وقتی اسم سواک راشنید رنگش پرید وگفت من پشتم می لرزد!...خلاصه نه تنها دبیرعربی عوض نشد آخرسال دیدیم نمره انضباط همه ما درکارنامه نمره دوازده منظور شده است وبعدازقبولی گواهی حسن اخلاق را به مادادند ولی موقع ثبت نام دردانشگاه گفتند گواهی نیازنیست، ببرید آبش کنید بخورید!...

* قضیه چکاب کامل قبل ازنام نویسی!

درشهریور 1351که مادردانشکده حقوق دانشگاه تهران ثبت نام می کردیم گفتند ابتدابایددر مرکز بهداشت دانشگاه واقع در خیابان 16 آذرازهرجهت تست ومعاینه شویدوبرایتان پرونده پزشکی تشکیل دهیم.ورودی های جدیددانشگاه صف کشیده بودندودرمرحله تست ادرار هرکدام لیوانی دردستشان  بود.رضا لللو یواشکی به دوست مان حسن گفت:« بیا پشت دیوار قدری به من ادرارقرض بده! می دونی که من مشکل شب ادراری وعفونت دارم می ترسم بفهمندوثبت نام نکنند ! یا بگویند بروترم دیگر بیا !» برخی از بچه شهرستانی های ساده ،حول وهراس داشتندکه نکنه قضیه درست باشه وتردید زمانی بیشترشد که گفتند باید چکاب کامل بشویدباید ازرادیوگرافی گرفته تا آزمایش خون ومعاینات جسمی وروانی صورت بگیرد.                                                                                                           صمدآقاهم که به پدرش گفته بود اگر چهارسال رشته حقوق به خواند استاندار می شود،اظهارداشت:« اینجا عینهومدرسه نظام است ردشدی کارت تمامه ! یارو داشت ازمن تست روانشناسی می کرد ببیند دیوانه ام یانه  وماپرسیدیم صمد آقا تست روانشناسی چی بود گفت خانم روانشناس به من میگه اگه توخیابان ببینی یکی تصادف کرده وخونش میره  وباتو ازنظر گروه خونی یکی است چیکار می کنی ؟ جواب دادم بستگی داره چقدر پول بده! ونوشت توپرونده ام!»و بالاخره فهمیدیم که حسن مخفیانه به اندازه نیم استکان به رضا ادرار داده است ولی صمدآقامی گفت مگه آدم سالم قحطی بود که ازاین حسن آلوده ادرار گرفتی !ورضا نگران بود تابعدچندساعت معطلی برحسب اتفاق یکی از دانشجویان سال دوم رشته حقوق را دیدیم وجریان راازاو پرسیدیم اوجواب دادخنگی ها این معاینات به خاطره اینه که دانشگاه می خواد درصورتی که بیماری ویامشکل جسمی وروحی داشته باشید برایتان خدمات پزشکی رایگان ارایه بده! دووسه روز بعد که رضا وحسن جهت گرفتن نتیجه آزمایش ادرار به مرکز بهداشت مراجعه کرده بودند نتیجه آزمایش ادرارهر دو یکی بود یعنی تست نشان می داد آنها عفونت ادراری داشتند! ورضاسراین قضیه باحسن دعوا می کردومی گفت به من هم آنتی بیوتیک تجویز کرده اند !...  

*یادی ازیک دوست وپیرزن مهربان

درسال اول دانشجویی من به اتفاق وآقای (ع)ومرحوم محمدررضا قره باغی دوست نازنینم که حدود 18 سال قبل زمانی که دادستان مهاباد بوددراثرصانحه رانندگی درگذشت(روانش شادباد) درخیابان گرگان دربهارخواب یک پیرزن کاشانی مستاجربودیم. البته قسمتی ازساختمان حیاط کلنگی پیرزن بیوه  را که خودش نیزدرقسمت دیگرآن به اتفاق دوپسرخود درآنجا سکونت داشت یکی از احزاب قانونی آن دوره اجاره کرده بود ویک اتاق را باآشپزخانه وحیاط خلوت پشت بام به ماسه نفر به عنوان مستاجر جزء اجاره داده بودند وقراربود ماهم فعالیت حزبی را در دانشگاه شروع کنیم ولی من بنا به جهاتی که دلایل آن برای خودم موجه بود، ازاین امر سرباززدم .مستاجر کل که ازفعالان حزب بود وقتی ازقضیه اطلاع پیداکردازمن خواست اتاق راتخلیه کنم. مرحوم قره باغی که  ازدوستان خوب دبیرستانی من بود، گفت من هم نمی تونم توحزب تان فعالیت کنم وقتی علت راپرسیدند جواب دادمن از اسماعیلیان تقلید می کنم(!)به اوهم گفتندباید تخلیه کنید .من وقره باغی چندروزی دنبال اتاق کرایه ای این وروآنور را پایین شهر تهران راگشتیم ولی اتاق گیر نمی آمد یعنی اغلب  به دانشجوی مجرداتاق اجاره نمی دادند.ازطرفی چون مدتی از سال تحصیلی گذشته بود درکوی دانشگاه نیز جای خالی گیر نمی آمد.روزی ما مایوس ازاین جاوآنجا به خانه برمی گشتیم که دیدیم یکی از سینما ها فیلم مشهور( ده فرمان)رانمایش رواکران گذاشته است که فیلمی 4ساعته بود مشتاق شدیم فیلم راببینیم ولی  قره باغی گفت آقای لطیفی ازدانشجویان حقوق همشهری ما،شب مهمان ماست شام چی میشه ؟ من پیشنهادکردم توقابلمه برنج وروغن وآب کافی بریزیم روی علاالدین نفتی گذاشته وفتیله آن راروی آتش کم قرار دهیم تا برنج نسوزد وبعداز 4 ساعت که ماازسینمابرگشتیم دیدیم برنج که چه عرض کنم !آش شله ای رقیق ترازسوپ جوشده و داره غل غل می زنه! گفتیم چکارکنیم که زنگ در به صدا درآمد وآقای لطیفی واردشد ومن ازآشپزیم خجل بودم که ناگهان صدای پیرزن کاشی را شنیدم که له له زنان ازپله ها بالا می آمد.اودرحالی که یک ظرف بزرگ پرازآش رشته دستش بود دادزد بیایید براتون آش نذری کاشان آورده ام! اینها بی خود به شما بچه های گلم  گفته اند خونه را تخلیه کنید اگه این حرف درسته خودشان بایدبروندو نفهمیدیم پیرزن موضوع تخلیه راازکی شنیده است.بااین حساب هم قضیه تخلیه منتفی شد وهم شام میهمان رسید!وهردوشکر خداکردیم.  

0 نظر برای “ نمره 12 در انضباط

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.