صفحه اصلی / اخبار/ چارسو / دانشجویی که سادیسم داشت!

خاطره ها در گذر زمان (19)

دانشجویی که سادیسم داشت!


دانشجویی که سادیسم داشت!

دراین قسمت ،خاطراتی از دوران تحصیل در دانشکده حقوق وعلوم سیاسی واقامت درکوی دانشگاه واقع درامیر آباد (کارگرشمالی )ویادی از یک قاضی شریف خواهیم داشت.بسیاری ازاین خاطرات ،نه تنها ازذهنم پاک نشده ،بلکه دراوقات فراغت وخلوتگه من صحنه ها وتصاویرآن روزبه روز تداعی وپررنگ ترمی شود.

شاپور اسماعیلیان.حقوقدان         

 

*چگونه همکاسی مهربون شد!

درکنکورسراسری سال تحصیلی 52/51هشت نفر از همکلاسی های ما،دررشته قضائی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شده بودیم.به طورکلی میانگین ورودی ها به رشته حقوق ازترک زبانها بیشتر بودو برخی از آنان جزءنخبگان بودند. برای ما که بچه شهرستانی بودیم تهران آن دوره جذابیت های بیشتری داشت بااین حال دردانشکده محظوراتی هم داشتیم.مثلاچون  کلاسها مختلط بود ما بچه آذریها که اغلب لهجه داشتیم ورسم ورسومات خاص خودمان را،بیشترمان با دخترخانمها گفت وگوومحاوره نداشتیم مگر درموارد استثنایی مانندپرسش کلاسی.البته این راهم بگویم دخترهای ترک زبان نیز زیاد ما را(همشهری های خودشان) تحویل نمی گرفتند!من که جزءنفرات برتر کنکوروبه اصطلاح درسخوان بودم توبهراین قضایا نبودم .یک دخترخانمی ساده پوش ومتین به خاطر وقاربیش ازحدش، درکلاس درس زبان انگلیسی توجه مرا به خودجلب کرده بودزیرا بیچاره  برخلاف من ،درست وحسابی زبان بلد نبود ومن به خاطرتعصب همشهری بودن اودلم برایش سوخت ومی خواستم برای او زبان یاد بدهم ولی این دخترخانم آذری که  کم روونجیب بود،حاضرنبود به عنوان همشهری جواب  سلام مرابدهد! البته شایددلیل رفتاراو موجه بود زیرابچه ها پشت سراین جور مسایل حرف در می آوردند واکثریت با ترک زبانها بود.روزی که من امتحان درس حقوق اسلامی داشتم توکتابخانه جزوه درسی را مرور می کردم که ناگهان آن دختر خانم باحالت اضطراب نزد من آمد وضمن سلام واحوال پرسی گفت درس حقوق اسلامی یک دکترگرجی ،خیلی سخت است ومن نتونستم برای امتحان خودم را آماده کنم اگه ممکنه چندتاسوال انتخابی به من بدهید ومن گفتم بفرمایید بشینید وسپس ازجزوه درسی استادبزرگوارمرحوم دکترگرجی،17 تاسوال مهم  باجوابهایش گلچین کردم وگفتم بخونید اتفاقا سرامتحان دیدم تمام سوالات ازگزینه های من داده شده ومن وایشان دراین درس 3واحدی (الف)شده بودیم واین درحالی بود که خیلی از بچه های زبده،(ه) شده بودند یعنی ردی! این قضیه باعث شد اغلب  موارداواشکالات درسی خودرا ازمن سوال کنداین خانم محترم که الان درتهران وکیل  شناخته شده ای است ودارای همسر وفرزندان بزرگسال ،هرموقع که بنا به مناسبتی مانندنشست فارغ التحصیلان حقوق یا وکلا همدوره مرامی بیند،از تیز فهمی من در انتخاب سوال امتحانی به عنوان خاطره ای یاد می کند وتشکر واین درحالی است که به نظر بنده ،این قضیه برحسب قضا وقدر بوده است تا همزبان من که به من وهیچ کس اعتنایی نداشت درمسایل درسی بامن ارتباط برقرار کند.

*دانشجویی که سادیسم داشت!

یکی ازهم اتاقی های ما،درساختمان350 نفری ،همشهری مان جعفر بودکه سادیسم داشت و اغلب شوخی های ناجور می کرد. یک شب که شب امتحان بودومن درسالن ساختمان ،شبانه درس می خواندم سردرد شدیدی داشتم. جعفر گفت این قرص مسکن آسپرین است باآب بخور! حدود نیم ساعت بعد من دیدم خوابم گرفت ووقتی چشمهایم رابازکردم دیدم صبح شده ومن توگوشه سالن روصندلی راحتی افتاده ام!به سرعت از جایم بلند شدم وخودم را آماده کردم تا به دانشکده برسم وازامتحان عقب نمانم وچون آمادگی قبلی داشتم باز درهمان درس (الف)شدم!فقط چون  شبش خوب خوابده بودم ،جعفر دهن سوخته شده بودولی اوراحت نماندو شب دیگری برنامه جدیدی اجرا کرد که نزدیک بود بمیرم واوهم سکته کند!  شبی که من احساس کردم خوابم میاد ازبچه ها جداشدم ورفتم تواتاق خوابیدم.بعدنیمه شب یک دفعه احساس کردم آب یخی ازناحیه گوش وگیجگاه روسرم ریخته شد وتوتاریکی اتاق سایه ای دررفت!آب یخ آنچنان مرا شوکه کرد که باصدای بلند نعرعه ای کشیدم وطنین این فریاد باعث شد اغلب دانشجویان اتاقهای دیگرساختمان 350 نفری بیدارشده وبیرون بریزند.وقتی  که فهمیدم کار، کارجعفر است ،خودم را زدم به موش مردگی وبچه ها دوربرم جمع شدندشنیدم یکی می گفت کارش تمامه!آن یکی دادمی زدبابااین حعفر بدجنس سادیسم داره ببینید کجا فرار کرده! البته بعدا فهمیدم که جعفر رفته تواتاق دوستای اصفهانی خود مخفی شده آنها هم به سربه سرش گذاشته اندکه به اسماعیلیان شوک وارد شده وکارش تمامه! حتی یکی تعریف می کرد که جعفر ازترس گریه می کرد وخدا خدا که من نمیرم.بالاخره درحالی که خودم رابیهوش نشان می دادم ،بچه ها چند نفری مرابلند کردندتاببرند مرکز بهداشت وبه جعفر بدوبیرا می گفتند توراه جعفر هم به آنها پیوست ودرحالی که گریه می کرد گفت یاابوالفضل  خودت کمک کن ! یواشکی دیدم یکی از همشهریها که ورزشکارتنومندی بود یک پس گردنی به جعفرزدوجعفر افتاد رو زمین ومن احساس کردم که دیگهبراش بسه ویواش یواش به خودم آمدم وگفتم حالم زیادبدنیست وبرایم آب میوه دادند وکم کم وانمود کردم که حالم خوبه! وبعدازاین قصیه دیگر جعفرشوخی های خطرناک را کنارگذاشت.

*یادی ازیک قاضی شریف

روانشاد داریوش مهردارکه ازهمکاران قضایی مابود وقریب به ده سال است دراثر سانحه تصادف به رحمت ایزدی پیوسته است،انسانی والامقام ،خونگرم ،مهربان ،صادق ووفادار بود گذشته ازاین ازحیث معلومات قضایی به نظرمن ازبرترینهامحسوب می شد.فقط قدری حساس بود.اوابدا تسلیم خواسته ناحق نمی شد.داریوش یک سال زودتر ازما وارددانشگاه شده بود ومن سال اول متوجه شدم که اوهمیشه درکوی می ماندواغلب درکلاسها شرکت نمی کندتااینکه شنیدم خواستگار دخترخانمی درارومیه شده ولی جواب با اما واگر مواجه شده بود تااینکه روزی اطلاع پیداکردم خانواده دخترخانم جواب مثبت داده اند وآقاداریوش سرحال بود وشیرینی  داد. بامن خیلی رفیق بودیم حتی در دوران کارقضایی نیزاغلب با همدیگردرددل می کردیم. دردانشگاه تعصب خاصی به دوستان خودداشت وازدست این وآن می گرفت دردوره قضاوت هم چندین بارشاهد بودم که به خاطر بی اعتنایی به فرمایشات رئیس کل باوی درگیر شده بوددرست مانندمن.ولی متاسفانه درگذشت نابهنگام دختر اولش زندگی اورا درهم ریخت دختری نازین ودرحدود 17 یا18 ساله.غم جانکاه این مصیبت بزرگ مانند خوره ای وجودش راخورد.اوبعدازاین قضیه تلخ با همسر ودوفرزندش که جزءنوابغ بودند به دادگستری تهران منتقل شدولی به نظرمن این اندوه جانکاه آخر کارش راکرد وداریوش درراه قزوین زنجان دراثرواژگونی خودرو جان به جان آفرین تسلیم کرد.خاطره مهمی که ازآن مرحوم دارم این است که دراثرتوطئه وپرونده سازی رئیس کل دادگستری وقت که دوران کاری این رئیس را سابقا در خاطره قسمت دهم،   دوران سیاه داگستری آذربایجان غربی نامیده ام،هیئت بازرسی از قوه قضاییه جهت بررسی عملکرد برخی قضات ازجمله حقیر که به استقلال نظرواجتناب از پذیرش توصیه شهره داشتم به ارومیه آمدند که بعدها فهمیدم بیان حقایق ازسوی آن مرحوم وتنی چند ازفضات باوجدان وتشریح سوءمدیریت رئیس کل ونیز دفاع جانانه من سبب شد،نهایتا جناب رئیس از ریاست کنار گذاشته شده وبعد روانه زندان شودامابرخی قضات نان به نرخ روزخور وبوقلمون صفت وچاپلوس که درشرایط کنونی تعداد آنها فزونی یافته،دستشان روشد ومن ومهردار از دادیاری به ریاست دادگاه عمومی مرکز استان ارتقا یافتیم.جنت مکان بادداریوش  که مردانگی داشت ومانند برخی به خاطرمیز مقام دنیوی چند روزه،خودش را آلوده نکرد.

0 نظر برای “ دانشجویی که سادیسم داشت!

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.