صفحه اصلی / اخبار/ زنان / جنسیت در حقوق شهروندی

جنسیت در حقوق شهروندی


دکتر ساریه زارعیان
جنسیت در حقوق شهروندی

شهروندی، از جمله مفاهیم نوپدیدی است که به ­طور ویژه‌ای به برابری و عدالت همه ی افراد انسانی یک جامعه  توجه دارد و در نظریات اجتماعی، سیاسی و حقوقی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است. زمانی مقوله «شهروندی» می­تواند تحقق یابد که همه افراد یک جامعه از کلیه حقوق مدنی و سیاسی برخوردار باشند و همچنین به فرصت‌های مورد نظر زندگی از حیث اقتصادی و اجتماعی دسترسی آسان داشته باشند. ارتباط جنسیت با ارزشمندی فردی به ویژه فهم آن در ارتباط با حضور در جامعه­ی شهری مدرن، از مباحث بنیادین در حوزه­ی شهر و شهروندی می­باشد. بررسی رابطه­ی جنسیت در ارزش­ها و نگرش­های جاری جامعه­، از نخستین گام های مهم در جهت شناخت و اصلاح وضع یک جامعه می­باشد. زمانی که از تاثیر و نقش اجتماعی زنان در مباحث شهر و حقوق شهروندی سخن به میان می­آید،کل موجودیت و موقعیت زن در جامعه مورد نظر می­باشد. حقوق شهروندی جزیی غیر­قابل­تفکیک از بدنه­ی یک جامعه­ی مدنی است و مبنای تشکیل آن به شمار می­رود ومشارکت داوطلبانه­ی همه­ی افراد جامعه فارغ از هرگونه دسته­بندی براساس خصیصه­های هویتی شان همچون زبان، نژاد، مذهب و یا جنسیت، در تمامی عرصه­های اجتماعی­، در جهت احقاق حقوق شهروندی در سطوح فردی و ساختاری بدنه­ی اجتماع پدید می­آید.

یکی از ویژگی­های حقوق بین­الملل در ابتدای قرن بیست­و­یکم توسعه چشمگیر آن در زمینه حقوق بشر زنان است و توسعه یک کشور با مشارکت زنان در حیات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی آن ارتباط مستقیم دارد. همه­ی نظام­های اجتماعی به مثابه­ی یک کلیت بهم­پیوسته که از اجزای بسیاری تشکیل شده است، در چارچوب نظمی ضروری و بایسته که لازمه­ی جریان امور و مقتضی حیات جهت­دار جوامع انسانی است، تنظیم و تنسیق می­گردد. این واقعیتی است که از تجارب زیست مشترک انسان­هاست،که بر­اساس آن نه تنها با یکدیگر تعاملات و مناسبات برقرار می­کنند، بلکه به آن تنوع داده و عمق و گستره می­بخشند. ارتباطاتی که در روزگار جهانی شده­ی ما، به گونه­ای گریز­ناپذیر، ورای مرزهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و جنسیتی جست­و­جو می­شود و بر همین اساس، نظم عمومی و چارچوب انسجام­بخشی را طلب می­کند که خود معطوف به حوزه­ی امنیت و آسایش عمومی بوده و در تلاش است تا از این طریق نتواند با اجرای اقدامات یک­جانبه یا هنجار­شکنانه­، به حقوق اجتماعی یا آزادی­های گروهی خاص تعدی کند.

با دگرگونی­ها و تحولاتی که اکنون در موقعیت زنان در عرصه­های گوناگون تحصیلی، کار، امکانات شغلی و غیره رخ داده است، باور زنان به این اصل که سرنوشت و آینده­ی انسان­ها محکوم به تفاوت زن یا مرد بودن نیست، روز به روز استوارتر می­گردد. گرچه امروزه فقدان حضور این عنصر خلاق که نیمی از جامعه را تشکیل می­دهد، به خوبی هویدا ست، اما این اعتقاد که هر فرد در جامعه بنابر استعدادها و توانایی­ها، می­بایست سرنوشت خود را بسازد و باور به اینکه انسان­ها متفاوتند و زن بودن تنها یکی از این تفاوت­هاست، آرام آرام در ذهن­های کنجکاو و مشتاق افراد جامعه واقعی­تر و راسخ­تر به نظر می­رسد.

تعریف جنسیت و کلیشه ­های جنسیتی

بحث پیرامون امور جنسی و جنسیت، مشابه مباحث تربیت و طبیعت انسانی است.آیا طبیعت زنان از لحاظ بیولوژیکی معین شده یا به طور اجتماعی­، شکل گرفته است­؟ پاسخ معمول آن است که جنسیت به شکل اجتماعی و مصنوعی ساخته شده است، حال آنکه امر جنسی امری بیولوژیکی است. نقش­های معینی برای زن مقرر گشته است که گویی این نقش­ها به­طور طبیعی متعلق به آنان بوده است. درحالیکه جنس به تفاوت­های فیزیکی بدن اشاره می­کند، جنسیت به تفاوت­های روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می­شود. تمایز میان جنس و جنسیت تمایزی اساسی است. زیرا بسیاری از تفاوت­های میان مردان و زنان دارای منشا زیست­شناسی نیست. به عقیده­ی سیمون دوبوار­، زنان اساساً طبیعت یکسانی با مردان دارند، اما یک واقعیت مهم یعنی جسم آنها مانع ایشان شده و آنها را به بردگی کشانده است. جسم، تعیین کننده­ی ماهیت حقیقی زنان نیست، بلکه بیشتر توضییح دهنده­ی تاریخ آنها­ست. مفهوم جنسیت همواره بر نحوه­ی نگرش و رویکردی متفاوت از گذشته بر مسائل زنان در بطن جامعه تاکید داشته و محور بحث را در بررسی ناهنجاری­ها و مشکلات زنان در متن روابط اجتماعی شهروندی و در بستر یک شهر میان زنان و مردان می­جوید. بر این اساس فرودستی پایگاه زنان و تبعیض علیه آنها در شبکه روابط اجتماعی جاری در کل جامعه معنا پیدا می­کند و در دو دنیای جدای زنانه و مردانه­، اصل مشکلات باقی می­ماند. این مفهوم نه فقط به زن می­پردازد، بلکه به زن در رابطه با مرد و شیوه­ای که روابط این دو از نظر اجتماعی و ساختاری دارد، می­نگرد­. بنابراین در رویکرد جنسی پذیرفته شده است که زن و مرد نقش­های متفاوتی در جامعه و در گروه­های اجتماعی کوچک­تر ایفا می­کنند، ولی نه فقط به علت تفاوت­های زیست شناختی، بلکه به نفوذ ایدئولوژی جوامع، گذشته تاریخی و عوامل مذهبی، قومی، اقتصادی، فرهنگی و چگونگی شکل­گیری اجتماعی و حتوای این نقش­ها در فضاهای گوناگون و در طول زمان، متفاوت و در حال تغییر است.

کلیشه­ ها یا تصورات قالبی، مجموعه­ای سازمان­ی افته از باورها، درباره­ی خصوصیت­های همه­ی اعضای گروهی خاص است. کلیشه یا تصور قالبی _ جنسیتی به معنی مجموعه باورهای زن یا مرد بودن است و دربردارنده­ی اطلاعات درباره­ی ظاهر جسمانی، نگرش­ها، علایق، صفت­های روانی، روابط اجتماعی و نوع شغل است. طبقه­بندی افراد براساس جنسیت­، جنبه­ی ضروری و خودکار ادراک ما از دیگران است، به طوری که این تمایز اغلب ناخودآگاه صورت می­گیرد. البته این بدان معنا نیست که کلیشه­ها و در این بحث، کلیشه­های جنسیتی­، الزاماً منعکس­کننده واقعیت خواهد بود، بلکه گاه این تصورات قالبی، صرفاً معرف باورهای مشترک درباره­ی چگونگی درک افراد خاص است و تنها حاکی از تفاوت­های زیاد بین زن و مرد می­باشد و غالباً هیچ گونه بنیان و اساسی در رفتار واقعی ندارد. اما با این وجود، کلیشه­هایی که فرهنگ بر شهروندان القا می­کند، خصوصیاتی است که از منظر اجتماعی برای مردان و زنان مطلوب به حساب می­آید. پیامدهای کلیشه­های جنسیتی بسیاری پیرامون زنان وجود دارد. چراکه یکی از نکته­های قطعی درباره­ی خصیصه­های مرتبط با کلیشه­های جنسیتی­،آن است که عمدتاً صفات مطلوب­تر و مثبت­تر از نظر آحاد جامعه، به مردان تعلق یافته است: قدرت، استقلال، تمایل به خطرپذیری در برابر کلیشه­هایی چون ضعف­، تاثیرپذیری که به زنان نسبت داده می­شود، غالباً مثبت­تر تلقی می­گردند واقعیت­های جسمانی زنان، در اغلب فرهنگ­ها، توجیه معمولی برای محروم کردن آنان از فعالیت­های اجتماعی است و دستاویزی است برای مشروعیت بخشیدن به بسیاری از نابرابری­ها. این روند­، فشار اجتماعی بسیاری بر پیکره­ی نیمی از جامعه وارد می­آورد و در این حالت است که حضور در مکانی غیر از خانه و ظاهر شدن به عنوان شهروندی با حقوقی هم پایه­ی مردان در جامعه به شکل داشتن شغل­، حرفه و تحصیل در درجه های دوم و سوم قرار می­گیرد. در جایگاه اجتماعی شهر و تحت عنوان شهروند، کلیشه­های جنسیتی­، مسائلی را برای زنان ایجاد می­کند، برای مثال در خصوص حقوق شهروندی و  برنامه­ریزی­های شهری برای شهروندان زن یا مرد، عامل جنسیت­، نقش اساسی دارد. این تصور که زن و مرد توانایی­های فکری و علایق متفاوتی دارند، رفتارهای متفاوت با زنان یا مردان را در نهادهای شهری به شدت موجه می­سازد. به طور مثال براساس اعتقادات سنتی و باورهای دینی در بیشتر جوامع، نگه­داری ازکودکان همچون امور خانه­داری از وظایف زنان به حساب می­آید و این توقع که ضرورتی به حضور در اجتماع و داشتن حقوق شهروندی مرتبط با نقش­های برون خانه­ای برای وی وجود ندارد، از همان ابتدا با جامعه­پذیری جنسیتی در آمیخته است. مادر شاغل یا در حال تحصیل­، خودخواه تصور شده و تلقی افراد چنین است که او در قبال فرزند و همسر خود قصور و کوتاهی می­کند و این خود نمونه­ای از لایه­های پنهانی است که بر  برنامه­های جامع حقوق شهروندان تاثیر غیر­مستقیم می­گذارد و این نوع برخورد کلیشه­ای به جایگاه و موقعیت زنان در جامعه­ی مدرن شهری لطمه وارد می­کند. تمام این مسائل در حوزه­های سیاسی نیز به صورت نابرابری­هایی جلوه می­کند. به عقیده­ی دلامانت­، تقریباً همیشه سیاست مطابق با منافع مردانه تعریف شده است و به همین ترتیب مسائلی که به طور مستقیم در ارتباط با زنان می­باشد، همگی غیر­سیاسی قلمداد شده و عملا زنان را نادیده می­انگارند. 

0 نظر برای “ جنسیت در حقوق شهروندی

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.