صفحه اصلی / اخبار/ ویژه بزرگداشت استاد کاتوزیان / انگار که یک کوه سفــــــر کرده از این دشت

پیشنهادات دکتر کاتوزیان برای تحول در سیستم کانون‌های وکلا

انگار که یک کوه سفــــــر کرده از این دشت


تخصصی شدن وکالت ضروری است

امیر ناصر کاتوزیان مشهور به دکتر ناصر کاتوزیان، حقوقدان برجسته، استاد تمام دانشکده حقوق دانشگاه تهران، نویسنده و سیاست‌مدار ایرانی و از تدوین کنندگان پیش‌نویس اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. از وی به عنوان پدر علم حقوق ایران یاد می‌شود؛ بیشتر کتاب‌های وی از منابع اصلی درسِ حقوق مدنی دانشجویان حقوق به شمار می‌رود. در ۱۴ بهمن ۱۳۸۳ محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت ایران، نشان درجه‌یک فرهنگ و هنر و دانش را به وی اهدا کرد. ناصر کاتوزیان روز سه‌شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، در هشتادو سه سالگی، به دنبال بیماری ریوی در تهران درگذشت. امسال دومین سالگرد وفات پدر علم حقوق است. آیا به راستی امثال کاتوزیان ها تکرار خواهند شد؟.

 

 

پیشنهادات دکتر کاتوزیان برای تحول در سیستم کانونهای وکلا

 

تخصصی شدن وکالــــــت ضروری است

 

در گذشته، پزشکان همه امراض را طبابت میکردند؛ اما امروز،  تخصص، در رشته کاری آنها مد نظر قرار می گیرد. این تحول  باید در امر وکالت هم تحقق پیدا کند. منتها با توجه به ویژگیهای علم حقوق نسبت به سایر رشتهها، بنده مطمئن هستم که اگر این شیوه به تدریج عملی شود، پس از مدتی وضع وکالت ما چه از نظر صلاحیت و چه از نظر مشی اخلاقی ایشان، دگرگون
خواهد شد.

 

گفتگو از ندا فرامرزیان

جناب استاد به عنوان اولین خاطره از دوران جوانی  خود میگویند: استادم، مرحوم سنگلجی، میگفت: برای انسان  یک سانتیمتر شاخ بهتر از سه متر دم است! و من در طول زندگی، این گفته مرحوم سنگلجی  را کاملا احساس کردم و به این نتیجه رسیدم که آدمیزاد در هر محیطی که کار میکند باید قوی باشد؛ حالا اگر در محیط دانشمندان قرار گرفت باید سلطه خودش را از نظر عقلی و علمی ثابت نماید و اگر درمحیط اشخاصی که اهل دعوا و نزاع  هستند قرار بگیرد باید بتواند خود را در آن جمع، حفظ کند. غریزه صیانت نفس چیزی است که هرگز نمیتوان آن را انکار کرد.

این استاد بزرگ آرزوی دوران جوانی خود را چنین عنوان میکنند: همه جوانها آرزوهایی در سر دارند. مثلا عدهای دوست دارند ثروتمند بشوند و بعضیها دلشان میخواهد قدرتمند بشوند؛ ولی من بر اثر تشویق مرحوم سنگلجی و دیگر استادانم،  آرزوی نویسنده شدن در دلم بود و اینکه در رشته کاریم ابتکاری داشته باشم. این داعیه پیوسته در وجود من بوده و هست.

 این استاد برجسته حقوق در قسمتی از صحبتهایشان  میگویند: به خاطر عشق به عدالت است که من خودم را در بسیاری از مقالاتم «سرباز عدالت» نامیدم.

 

لازمه تحکیم و ثبات جامعه ای  چون جامعه وکلا، نظرات و پیشنهادات اساتید بزرگی چون شماست. لطفا بفرمایید  در راستای بهبود وضعیت وکلا و کانون  چه پیشنهادات و نظریاتی دارید؟

بنده فکر میکنم کانون وکلا تا به حال فراز و نشیب فراوانی را طی کرده؛ ولی چون وجود و اعتبارش را برای قوه قضائیه  و  دفاع از حق لازم میدانم فکر میکنم نیاز به یک سری اصلاحات اساسی دارد و این اصلاحات مربوط به پذیرش داوطلبان  و تربیت وکلای آینده است.

 

آقای دکتر لطفا بفرمایید ، کانون در راستای  ارتقای وکلا چه نقش  متفاوت از وظایف کنونی اش  را میتواند داشته باشد؟

در مورد کسانی که تازه به این نهاد علمی و اجتماعی می پیوندند، فکر میکنم وظیفه کانون وکلا فقط این نیست که جمعی را با یک آزمون بپذیرد و بعد با یک کار آموزی  یکی دو ساله رها نماید. نظارت کانون وکلا برای ارتقا وکلایی که خوب کار میکنند و آنهایی که از راه راست منحرف میشوند یا کم کاری  میکنند باید اعمال شود.

 

اگر در این زمینه پیشنهاد خاصی دارید بفرمایید.

برای این کار من پیشنهادات زیر را مفید میدانم:

1- پس از پایان دوره کارآموزی، وکیل تازه کار لازم است  با یک وکیل سابقه دار به مدت دو سال کار کند و در این دوران او را موظف کنند یک ساعات معینی زبان خارجی یاد بگیرد چون ارتباطات ما با دنیای خارج طوری است  که خارجیان در ایران و ایرانیان در خارج  نیز دعاوی بسیاری دارند و یک وکیل باید به این امر اشراف و احاطه داشته باشد. ضمنا  پیشنهاد میکنم که در این دوره دو ساله، وکیل، حق وکالت در دیوان عالی کشور را نداشته باشد و فقط در دادگاههای بدوی و تجدید نظر وکالت کند. برای این که این انگیزه در او به وجود آید باید از نظر معلومات و صداقت خود را به درجه ای برساند که در دیوان عالی کشور هم وکالت کند. پس از خاتمه این مهلت دو ساله، بایستی کار او ارزیابی شود و این کار را می شود به کمک دادگاه انتظامی وکلا و دیدن نحوه کار آنها در پرنده های مختلف انجام داد و پس از این مدت اگر وکیل در اختبارها توفیق پیدا کرد، هم به طور مستقل بتواند وکالت کند و هم در دیوان کشور حق وکالت داشته باشد.

2- پس از این دوران نیز کانون وکلا  باید رتبه ای غیر از درجه وکالت در نظر بگیرد، کارآموز صلاحیت نسبی پیدا میکند و مردم با دید وسیع تری می توانند وکیل خود را انتخاب کنند.

3- علاوه بر این من پیشنهاد میکنم، کانون وکلا به هر طریق که صلاح است نظارتی بر میدان کار وکلا داشته باشد و سالیانه بهترین دفاتر وکالت را انتخاب کند تا این امرموجب شود، وکلا بکوشند در شمار تشویقشدگان کانون، قرار بگیرند. این مراتب که عرض شد کم و بیش در کشورهای مختلف برای ارتقاء وکلا مورد نظر است نه این که ابتکار من باشد.

 4-  با گسترشی که علم حقوق  در دنیا پیدا کرده است به نظر میرسد، یک وکیل قادر نیست به تمام شعب آن احاطه پیدا کند. بنابر این ترتیبی داده شود که دفاتر وکالت  رشته تخصصی خود را مشخص کنند و مثلا بعضی از وکلا تنها به کارهای ثبتی بپردازند و بعضی به  قرا دادها و بعضی به پروندههای جزائی و غیره. این هم باعث کسب  تخصص و مهارت در یک رشته میشود وهم اشخاصی که قصد مراجعه  به وکلا  را دارند،  با یک دید اجمالی پی میبرند وکیل چه رتبه ای دارد، چه قدر سابقه خدمت دارد  و در چه رشته ای تخصص دارد. در حال حاضر یکی ازمشکلات مردم  در انتخاب  وکیل، تشخیص فردی صالح است که به مشکل ایشان احاطه کامل داشته باشد و طبیعی است که همه چیز را همگان دانند و یک وکیل، قادر نیست  به تمام شعب حقوق احاطه پیدا کند. پس بهتر است کسی که  به کار تجاری تمایل دارد فقط به وکالت تجاری بپردازد و آنکه مسئولیت را بهتر تشخیص میدهد  به مسئولیت مدنی و غیره. در جهان کنونی یک انسان قادر نیست  در تمام شعب یک علم و  به طور مثال علم حقوق تخصص داشته باشد. البته این تخصصی شدن عملا توسط وکلای خوب و  به طور نسبی اعمال میشود. ولی خیلیها هم رعایت نمیکنند. من تعجب میکنم اگر یک وکیل ادعا کند که "هم به کار شرکتها  وارد هستم و هم زیر و بم قراردادها را میدانم  و هم به کارهای کیفری تسلط  دارم." بنابراین بهتر است که این تخصص رعایت شود. چنانکه در بسیاری از کشورها  گروهی از  وکلا اختصاص به تصادمات رانندگی دارند و بعضی اعلام می کنند که ما میتوانیم تصادمات با موتور سیکلت و خسارات ناشی از آن را رسیدگی کنیم. بنابراین اگرقادر به رعایت  چنین تخصص گرایی کاملی  در مسائل جزئی نبودیم، بهتر است آن را در شعبهای از شعب مختلف حقوق آغاز کنیم. یعنی برای هر بخشی از حقوق،  وکیلی متخصص داشته باشیم. این کاری است  که نه تنها در کشورهای مختلف انجام می شود، بلکه در سایر علوم هم کاربرد دارد.

در گذشته، پزشکان همه امراض را طبابت میکردند؛ اما امروز،  تخصص، در رشته کاری آنها مد نظر قرار می گیرد. این تحول  باید در امر وکالت هم تحقق پیدا کند. منتها با توجه به ویژگیهای علم حقوق نسبت به سایر رشتهها، بنده مطمئن هستم  که اگر این شیوه به تدریج عملی شود، پس از مدتی وضع وکالت ما چه از نظر صلاحیت و چه از نظر مشی اخلاقی ایشان، دگرگون خواهد شد. ممکن است بسیاری از وکلا از این سخت گیریها برنجند یا ناراضی شوند. ولی این حرفه به اندازهای اهمیت دارد که ارزش این سخت گیریها را  دارد.

 

آقای دکتر بعد از انجام این مراحل پیشنهاد شما برای تحول در کل چرخه دادرسی کشور چیست؟

در پاسخ به این سوال باید بگویم این تحولی که عرض شد در صورتی نتیجه خوبی خواهد داد که قوه قضائیه هم در کنارش به همین جنبش دست بزند. یعنی از سپردن کار قضا به کسانی که تحصیلات حقوقی کاملی ندارند و از مراجع و مدارس فاقد صلاحیت گواهی گرفته اند، خودداری کنند و داوطلبان را تنها از میان کارشناسان حقوق فارغالتحصیل از دانشگاههای معتبر انتخاب کنند. این کار، هم به وحدت رویه قضائی کمک میکند و هم قوه قضائیه  را متناسب با آن کانونی که ما در نظر گرفتیم متحول میسازد.

 

•  آقای دکتر چنین تحول عظیمی  کمی دور از ذهن به نظر نمیرسد؟                  

من میپذیرم که بسیاری از این پیشنهادها چهره ی آرمانی دارد و رسیدن به آن با دشوایهای زیادی روبه رو خواهد شد. با وجود این، دورنمای دشواریها ، نباید ما را از تلاش باز دارد  و اصلاحات آرمانی  را به تعویق  بیندازد. باید روزی این تحول را آغاز کنیم. هر چند که این گام را به آهستگی برداریم.

 

•  در تاریخ 16/4/ 85 نایب رئیس کمیسیون حقوقی مجلس به سایت  خبری دانشجویان گفته بود: کمیسیون در نظر دارد آزمون ورودی کانون وکلا را حذف کند و در این صورت وکلا نیز مانند سایر شاغلین آزاد به فعالیت میپردازند. در حال حاضر تمام فارغ التحصیلان مشاغل آزاد، برای ورود به کار آزاد، آزمونی را پشت سر نمیگذارند، به عنوان مثال پزشکی که دوره عمومی و تخصصی اش را گذرانده است  فقط خود را به سازمان نظام پزشکی معرفی میکند و با دریافت  کدی از نظام پزشکی  به کار طبابت میپردازد. اما یک کارشناس یا کارشناس ارشد یا دکترای حقوق، برای وکالت نیاز به کسب پروانه از کانون وکلا را دارد.

در حال حاضر به طور جدی به دنبال حذف آزمون ورودی کانون وکلا و مرکز مشاوران  هستیم. تا داوطلبان وکالت  با گذراندن شرایط کلی، چون سایر مشاغل، بتوانند پس از دوره کار آموزی به وکالت  بپردازند.

 با توجه به چنین اقدامات احتمالی (حال این که شاید چنین موردی به طور جدی در مجلس مورد بحث قرار نگرفته باشد) باز آسیب کمتری به کل جریان  دادرسی وارد میشود، نظر شما در این مورد چیست؟

البته؛ ولی چنانچه این خبر درست باشد و یا روزی اتفاق بیفتد، درست عکس آن چیزی است که من پیشنهاد میکنم. چرا که من  به نظارت بر کار وکلا به منظور حفظ حقوق مردم اعتقاد دارم  و این امر
زمینه ای را فراهم میکند که همگان قادر به وکالت باشند. من مشکل بیکاری را درک میکنم ولی در مسائل اجتماعی گاه ناچاریم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. باید دید مشکل بیکاری سنگین تر است یا مشکل ورود عامیان به مباحث دادگستری.

من فکر میکنم مشکل ثانوی ضرر بیشتری دارد؛ چون کسانی که شغلی ندارند میتوانند به مشاغل دیگری وارد شوند اما ورود افراد فاقد صلاحیت، به این حرفه ی حساس، خطرات جبران ناپذیری را برای مصالح اجتماعی دارد. به خصوص از این جهت که قوه قضائیه و کانون وکلا،  داوطلبان را مختص به فارغ التحصیلان کارشناسی حقوق از دانشکدههای معتبر  کشور نکردهاند و از مراجعی داوطلب وکالت میپذیرند که ممکن است تخصص کافی نداشته باشند. در پایان باید عرض کنم، گسترش جامعه وکلا  به طوری که هر کارشناس حقوقی به طور آزادانه عمل کند، فرایند نظارت کانون را نیز با مشکل مواجه میسازد.

 

 

به یاد اسطوره حقوق ایران

یک روز با خانواده ســــرباز عدالت

 

هجرت استاد واقعه ی دردناکی برای جامعه حقوقی بود که هنوز هم باور آن برای همه ما سخت است. با همسر استادکاتوزیان، پسرشان مهندس بهزاد کاتوزیان و همچنین عروس ایشان، خانم معصومه خسروی به گفتگو نشستیم تا شاید بتوانیم در این مقطع تسکینی برای دلهای بهانه گیرمان  پیدا کنیم. هر چند به گفته پسرشان، جای خالی استاد در خانه بیداد می کند ولی وقتی لبخند کوچکترین عضو خانواده متین کاتوزیان در آغوش مادربزرگش را می بینم انگار استاد حاضر است، انگار معلم بزرگ حقوق هنوز پشت همان میز چهار گوش گوشه ی هال حاضر است و مشغول مطالعه است... در این گفتگو بعضی از ناگفتههای خانواده کاتوزیان مطرح شد که قطعا دانستن آن جالب خواهد بود.

 

•  در خصوص زندگی تان با استاد بفرمایید

همسر استاد: زندگی من با استاد یک زندگی ساده بود. چیزی که برای هردوی ما خیلی جالب بود اعتماد ما به هم بود، یعنی چیزی در زندگی مان نبودکه من ندانم و یا ایشان خبر نداشته باشد. ما پسر عمو و دختر عمو بودیم.

 

لطفا کمی از خاطرات استاد بگویید

همسر استاد: از خاطرات جالبی که میتوانم بگویم این است که یک روز که برگ های پاییزی روی سنگ فرش حیاط جمع شده بود دکتر با جاروی دسته بلندی که داشتیم شروع کرد به جارو کردن برگ ها تا به جلوی در رسید. از داخل اتاق که نگاه میکردم دیدم پسر جوانی با دکتر صحبت میکند و جارو را از دست دکتر گرفت و شروع کرد به جارو کردن. پیش خودم گفتم که این پسر نمی تواند گدا باشد که به خاطر جارو کردن پول بگیرد چرا که ظاهر مرتبی داشت. دکتر که داخل شد ماجرا را جویا شدم و ایشان گفت که این پسر مدتی بود که میخواست مرا ببیند و در دانشکده هر چه تحقیق کرده بود آدرس درست مرا به وی نداده اند و فقط حدود را پیدا کرده بود و آمده بود حالا از من میپرسید شما میدانید منزل دکتر کاتوزیان کجاست. من گفتم اینجاست. و پسر جوان گفت میخواهم خود آقای دکتر کاتوزیان را ببینم . دکتر گفته بود که من خودم هستم. همین که این را گفتم جارو را از دست من گرفت. شروع کرد به جارو زدن و از آنجا آشنایی این پسر با دکتر شروع شد . به خانه ما میآمد و میرفت و الان هم وکیل خوبی شده است. خاطره دیگر اینکه، زمانی که ایشان استخدام شدند 12سال در دادگستری بودند. خاطرم هست که ایشان را به دلیل سن کمشان استخدام نمی کردند. به همین خاطر همیشه میگفت من یک دروغ در زندگی ام گفته ام آن هم این بود که 21:" ساله بودم و گفتم که 25 ساله ام تا استخدامم کنند. " و البته در آن زمان قاضی خوشنامی بوده که اسم ایشان در خاطرم نیست و به ایشان گفتند که: با وجود اینکه میدانم تو راست نمی گویی ولی احساس میکنم به درد این کار میخوری. و دکتر را استخدام کرده است . اولین بار هم در مشهد استخدام و به عنوان تقریر نویس در دادگاه بخش مشهد مشغول شدند.

 

•  از عدل و انصاف پدر در خانه بگویید. ایشان که به عنوان اسطوره عدالت در جامعه حقوقی مطرح هستند حتما در خانه هم عادل بوده اند.به عنوان یک پدر چه خصلت هایی داشتند؟

پسر استاد: از لحاظ عدل و انصاف پدر باید گفت که واقعا متواضع و فروتن بودند و تمام علاقه ایشان صرف دو فرزندشان یعنی من و برادرم بهرام بود. همیشه به ما میگفتند هر رشته ای را که دوست دارید انتخاب کنید. با اینکه خودشان حقوق خوانده بودند و علاقه داشتند که حتما یکی از ما راه ایشان را ادامه دهیم، هیچ کدام حقوق نخواندیم و ایشان هم هیچ اصراری به اینکه ما حقوق بخوانیم نداشتند. همیشه میگفتند هر رشته و حرفه ای که انتخاب میکنید آن را به نحو احسنت انجام بدهید.

 

• از زمانی بگویید که استاد از جامعه حقوقی و دوستان دلگیر بودند!

همسر استاد: مواقعی دکتر از برخی از دوستان که ظاهرا خیلی ابراز صمیمیت میکردند دلگیر میشدند ولی همان وقت هم که بعضی ها حتی جرأت سلام و احوال پرسی با ما را نداشتند حتی از نزدیکانمان! دوستانی بودند که میآمدند دکتر را با مهربانی به منزل خود میبردند و از ایشان مراقبت میکردند. انگار نه انگار که ممکن بود خطری آنها را تهدید کند. شاید بتوان گفت دکتر بیشتر از این دست دوستان داشت. اصولا دکتر در زندگی اش اصلا کینه ای از کسی به دل نمی گرفت. دلگیری بود ولی ایشان همیشه فراموش میکرد و هیچ وقت از کسی کینه به دل نمی گرفت.

زمان خانه نشینی دکتر همزمان با همین دلگیری ها بود. واقعا خیلی مشکل بود. خاطرم هست زمانی که از آن خطر زیاد گذشت و به خانه ما ریختند و خانه مان را گشتند و دکتر مجبور شد دیگر خانه نماند ولی باز هم همان موقع بسیار مطالعه میکرد حتی موقعی که در خانه های مردم هم بود. در زمان دلگیری هم بیشترین کارشان مطالعه بود. دکتر تعریف میکردند:"به مادرم گفتم :خیلی خسته ام. مادرم گفت :وقتی مطالعه و کار میکنی در حال عبادت هستی ، هرگز نگو که خسته ام! خستگی مال تو نیست. با کار و مطالعه ثواب میکنی و باید خوشحال هم باشی و این ناشکری است که بگویی خسته ام. "

در زمان دلگیری مادرش هم به این شکل مشوقش بود که به خستگی اهمیت ندهد. بهتر است بگویم بیشترین دوران شکوفایی استاد همان زمان بود که تمام وقتش را برای مطالعه گذاشته بود.

 

•  بنظر شما دلگیری های استاد از جامعه حقوقی بیشتر در چه رابطه بود؟

همسر استاد: یکی از دلگیری های استاد این بود که دلش میخواست عدالت برقرار باشد ولی میدید رابطه بر ضابطه ارجحیت دارد. و خودش هم تا زمانی که بود و میتوانست نمی گذاشت کار خطایی انجام شود. به طوری که یک بار کسی را میخواستنددر دانشگاه استخدام کنند که واقعا لیاقت استخدام شدن به عنوان یک استاد را نداشت و دکتر از استخدام این فرد جلوگیری کرد و نگذاشت فرد مزبور استخدام شود. ایشان میگفت برای سمت استادی کسی باید باشد که حتما سواد و لیاقت های لازم را داشته باشد. و از آن طرف هم کسانی بودند که واقعا لیاقتش را داشتند و خود دکتر با جان و دل دنبال کارهایشان میرفت و پیگیری میکرد تا حتما در دانشگاه تهران استخدام شوند.

• آیا ایشان خودشان از ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران کناره گیری کردند یا کنار گذاشته شدند؟

پسر استاد: ایشان خودشان از ریاست دانشکده حقوق کناره گیری کردند. به دلیل انقلاب فرهنگی از دانشکده حقوق کنار گیری کردند.

 

• کسی که بعد از ایشان ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران را بر عهده گرفت مورد تایید استاد بود؟

پسر استاد: فکر نمی کنم.

 

• شنیده شده است که استاد تمایلی به داشتن پروانه وکالت نداشتند. ممکن است توضیح بفرمایید.

همسر استاد: دکتر اصلا علاقه مند به وکالت نبود. چرا که میگفت میخواهم مطالعه کنم و کارهای علمی انجام دهم. کار وکالت باروحیات ایشان منافات داشت.

بالاخره کسی که برای کار وکالت حرص و جوش میخورد ممکن است از لحاظ مادی اوضاع خوبی داشته باشد ولی پول دکتر را ارضا نمی کرد. موقعی راضی میشد که ببینید هر روز یک چیز نو و جدیدی یاد گرفته است. ایشان عاشق یادگیری و یاد دادن بود. هرگز نه وکالت کردند و نه کارآموزی داشتند.

 

• کمی از سختی هایی که استاد کاتوزیان از لحاظ مالی در سالهای خانه نشینی داشتند بگویید، در حالی که همه میدانیم میتوانستند بهترین موقعیت شغلی و بهترین زندگی را داشته باشند.

پسر استاد: همان طور که مادر گفت وکالت شغل بسیار شریفی است ولی پدر بیشتر دوست داشت بیشتر وقتش را صرف مطالعه و تحقیق کند. احساس میکرد اینگونه بیشتر میتواند مفید واقع شود. وگرنه مسلما وکالت از هر لحاظ و به خصوص از لحاظ مادی بیشتر میتوانست کمک کند. سال های خانه نشینی، سال های شکوفایی پدرم بود. همانطور که همه میدانند و ممکن است تکرار مکررات باشد مقدار زیادی از کتاب فلسفه حقوق شان را در همین ده سال تکمیل کردند. البته کل سه جلد فلسفه حقوق سی سال به طول انجامید و خودشان اعتقاد داشتند که این سوگلی کتاب های
من است.

 

• بعد از پیشنهاد خانم فرامرزیان در سرمقاله ای که پیشنهاد تاسیس بنیاد کاتوزیان را دادند ،شما اطلاع دادید که قبلا بنیاد کاتوزیان توسط اساتید همکار و شاگردان دکتر در زمان حیاتشان به ثبت رسیده است. انشاءا.. چه زمان حرکت جدی بنیاد کاتوزیان آغاز میشود؟

پسر استاد: بله البته یکی از مسایلی که بعد از آن پیش آمد این بود که بعد از آن سرمقاله برخی از دوستان از جاهای مختلف ایران خصوصا از کرمان بنیادی را به اسم بنیاد کاتوزیان تشکیل دادند. که من و مادرم هر دو تذکر دادیم که این بنیاد در سال 1383 به ثبت رسیده است. و خود ایشان موسس این سازمان بودند و یک سری دیگر از حقوقدانان منجمله آقای دکتر جعفری تبار، آقای دکتر ایزانلو، خانم دکتر جنیدی و چند تن دیگر از اساتید با ایشان همکاری میکردند. بنابراین تشکیل بنیاد جدید دیگری به نام بنیاد کاتوزیان در این مقطع زمان آن هم در شهرستانی مثل کرمان هیچ الزامی ندارد. و البته خدا را شکر این مسئله رفع شد .  بنیاد فعالیتش را به امید خدا بعد از مدتی آغاز خواهد کرد. یک سری از آثار دکتر زیر نظر این بنیاد است. این بنیاد به جز کتاب های خود استاد کتاب های سایر اساتید را هم چاپ میکند . لازم به ذکر است که بعضی از کتاب های استاد مثل مقدمه علم حقوق را که برخی اشتباها مینویسند 40 بار تجدید چاپ شد، هم اکنون که با شما صحبت میکنم به چاپ 99 هم رسیده و گاه تا 5000 جلد هم چاپ شده است.این کتابی است که در سراسر ایران تدریس میشود، حتی زمانی که ایشان به مدت ده سال انفصال دائم از خدمات دولتی بودند این کتاب در دانشگاه های ایران
تدریس میشد.

 

• بعد از فوت دکتر کاتوزیان خیلی از افراد با توجه به ارتباط هایی که با ایشان داشته اند تصمیم دارند کتب خاطرات استاد را منتشر کنند. آیا این موضوع با نظر شما و خانواده استاد است؟

پسر استاد: یک سری از دوستان در نظر دارند که خاطرات استاد را منتشر کنند. در این مقطع زمان هیچ کدام از اعضای خانواده تمایلی به این کار ندارند. هر کتابی در هر زمینه ای به اسم دکتر کاتوزیان و خاطرات ایشان چاپ شود به ما ارتباطی ندارد. هر کس مختار است هر کتابی را هر موقعی و هر جایی چاپ کند ولی خانواده کاتوزیان هیچ نوع نقشی در این نوع کتبی که به اسم خاطرات در میآید ندارد.

 

•  یک مسئله ای است که همیشه اساتید برجسته همانند دکتر کاتوزیان که اسطوره علم حقوق بودند تا زمانی که زنده هستند قدرشان آن طور که باید دانسته نمی شود ولی بعد از فوت شان همه دم از نزدیکی با استاد میزنند.

پسر استاد: بله. این مسئله بسیار تکرار شده است. متاسفانه بعد از فوت ایشان انتصاب دادن خودشان و نزدیک دیدن خودشان با پدر را زیاد دیده ایم .البته بیشتر کانون های وکلای شهرها و دانشگاه های شهرستان ها در زمان حیات پدر از ایشان تجلیل کردند. از مشهد گرفته تا اردبیل و تبریز و بیرجند و اصفهان و شیراز و کردستان، کرمانشاه، ساری، گرگان و... از ایشان تجلیل میکردند. در حالی که ایشان استاد دانشگاه تهران بودند.

همسر استاد: ولی روی هم رفته این دو سال اخیر بعضی از دانشگاههای شهرستان ها و کانون های وکلادر شهرستان ها مراسم بزرگداشت برای ایشان میگرفتند و از ایشان بسیار قدردانی میکردند که من به سهم خودم از آنها تشکر میکنم.

 

•  شما به عنوان عروس استاد کاتوزیان و کسی که یکی دوسال را با ایشان زندگی کردید شخصیت ایشان را چگونه یافتید و از محضر ایشان چه یادگار دارید؟

عروس استاد: چیزهایی که دکتر همیشه به من سفارش میکردند این بود که نمازت را بخوان. حتی اگر در روز یک بار میخوانی ترک نکن. خودشان نمازخوانی نبودند که جلوی جمع بخواهند ظاهر سازی کنند و همیشه با خدای خود خلوت میکردند. خلوت استاد با خدایشان زیبا و آرامش بخش بود.

 پسر استاد: نمازشان خیلی خصوصی بود، اصلا در جمع نماز نمی خواندند. یا مواقعی که هنگام نماز بالای سر ایشان میرفتیم خیلی ناراحت میشدند. میگفتند هنگام عبادتم هم مرا رها نمیکنید!

عروس استاد: همه چیز استاد روی برنامه و حساب بود. هم مطالعه میکردند، هم ورزش میکردند، هم با خانواده میگذراندند و هم به عبادت شان میرسیدند. حتی با هم مسابقات فوتبال را نگاه میکردیم. دکتر واقعا گلی بود که از سوی خدا به ما هدیه داده شده بود و بعد از مدتی از ما گرفته شد. دکتر بدون هیچ چشم داشت مادی به کسانی که نیازمند بودند و با خانه تماس میگرفتند مشاوره میدادند. برای همین واقعا خداوند کمکشان میکرد. به هم نوع خود کمک کردن خود یک نوع عبادت است که ایشان
انجام میدادند.

 

•  بیماری استاد از چه زمانی شدت گرفت؟

همسر استاد: دو ماه بود که دکتر به شدت احساس خستگی میکرد و 20 روز بود که میدیدم بیشتر مواقع میخوابد و احساس خستگی میکند. به دکتر که مراجعه کردیم تشخیص داده شد که بیماری ایشان ذات الریه است. و بعد از آن متوجه شدیم که تنها ذات الریه نیست بلکه سرطان پیشرفته است. تمام دورانی که به دنبال کارهای درمان استاد بودیم 20 روز بیشتر طول نکشید. و خودشان هم از بیماری خود خبر نداشتند. پزشک معالج شان میگفت اگر زنده میماند مجبور بود که درد بسیاری را متحمل شود.

 پسر استاد: انگار میدانستند فوتشان نزدیک است. یک ماه قبل از فوت شان به همراه دو تن از دوستان شان، مادر و من به بهشت زهرا رفتیم و بر سر مزار خیلی از خویشان و آشنایان و حتی مقبره آیت ا... سنگلجی رفتیم. ایشان علاقه خاصی به استاد داشتند. مثل پدر دوستشان داشتند.  از خوشبختی های زندگی من این است که این یک سال و نیم اخیر کنار پدرم بودم. از موقعی که بیماری شان شدت گرفت تا زمانی که فوت کردند بیش از دو هفته طول نکشید. یکی از چیزهایی که درباره آن شاکر بودیم این است که استاد مدت زیادی زجر نکشیدند. جایشان در این خانه خیلی خالی است ولی با یاد و خاطرات خوبی که از
 ایشان داریم خدا را شاکریم.

0 نظر برای “ انگار که یک کوه سفــــــر کرده از این دشت

منتظر نظرات شما هستیم

نگران نباشید، ایمیل شما منتشر نمیشود.