
مشارکت جزء مقولاتی است که هر «جامعه»ای، خواه غریزی و خواه عقلانی، درگیر و مبتلا به آن است. تعاون و همکاری در امور فرافردی، از زندگی جمعی حیوانات غیرناطق گرفته تا انسان صاحب «نطق»، مستلزم مشارکت بوده است. این حالت اولیه و وجه مشترک هر موجود ذیحیاتی است که حداقل برای طول عمر بیشتر بدان پایبند است. اما انسان بنا به «نطق» و عقل خود دارای هدف و جهت بهنسبت زیادتری نیاز به مشارکت دارد؛ علیالخصوص اگر اهداف والاتری در میان باشد. شاید به همین دلیل بود که ارسطو انسان را حیوان «سیاسی» خواند تا نشان دهد که مشارکت در امور اجتماعی، به دلیل عقلانی و ارادی بودن، از بار معنایی و آثار عینی بهمراتب وافری برخوردار است.
در راستای تبیین دیدگاه خود در بحث مشارکت سیاسی زنان نیاز داریم ابتدا تلقی خود از مشارکت، مشارکت سیاسی، سطوح و فرایند آن را توضیح دهیم. از حیث مفهومی واژه مشارکت به معنای شرکت داشتن، همکاری و حضور داشتن در کاری، امری یا فعالیتی جهت بحث و تصمیمگیری، چه به صورت فعال و چه به صورت غیرفعال، است. در مجموع، جوهره اصلی مشارکت را باید در فرآیند درگیری، فعالیت و تاثیرگذاری دانست. بر این اساس، مشارکت سیاسی نیز عبارت است از آن دسته فعالیتهای ارادی و اختیاری که اعضای یک جامعه در آن مشارکت میکنند تا به وسیله آن در انتخاب حاکمان و سیاستمدران شرکت کنند. دایرهالمعارف علوم اجتماعی مشارکت سیاسی را چنین تعریف کرده است: «فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیرمستقیم در سیاستگذاری عمومی». نکته مهمی که در پیرامون مسأله مشارکت سیاسی مطرح است این است که بایستی آگاهانه، خودجوش، سازمانیافته، آزادانه و مبتنی بر علایق فردی، گروهی و صنفی باشد.
از همان اوانِ رواج مباحث زندگی جمعی و اجتماعی شاهدیم که چگونه زنان از عرصه مشارکت سیاسی کنار گذاشته شدهاند. نه تنها در جوامع شرقی، بلکه در مرکز فلسفه و عقلانیت نیز زنان جایگاهی در امور «شهری» نداشتند. در یونان باستان زنان همانند بیگانگان و بردگان در تصمیمگیریهای مربوط به دولت-شهر حضور ندارند؛ عرصه کار و فعالیت آنان محدود به خانواده و امور اقتصادی و مدیریت بردگان هست تا مردانشان بتوانند با فراغ بال به امور شهر بپردازند. افلاطون تلاش کرد این نگرش نسبت به زنان را تغییر دهد اما با فلسفه ارسطو مجدداً پایدار ماند.
محدود و محصور کردن فعالیت زنان به حوزه خصوصی تا قرون 17 و 18 همچنان به قوت خود باقی بود؛ هر چند تکچهرههایی گاهبهگاه در نقاط مختلف یافت میشد که میتوانست ظرفیت و استعداد زنان را در مشارکت و اثرگذاری اجتماع – سیاسی نشان دهد. تلاش برای بیرون کشیدن زنان از عرصه خصوصی و تعریف جایگاه در عرصه عمومی برای آنان اقدامی رادیکال و براندازانه تلقی میگردید؛ تلاش جان استوارت برای تعریف حقوق برابر برای زنان از این منظر قابل توجه است. با این حال، حق مشارکت سیاسی زنان تا همین اواخر نادیده گرفته میشد و همچنان در بیشتر جوامع خاورمیانه زنان جایگاهی در عرصه اجتماعی و به خصوص سیاسی ندارند.
شرایط در جوامع اسلامی و ایران از لوازم و موانع خاصی برخوردار است. اگر دقیقتر بشویم آموزههای اسلامی متناسب با تفاسیر علما هم مانع مشارکت زنان و هم لازمه آن در فعالیتهای سیاسی است. با این وصف، حضور زنان را در سیاست ایران میتوان در دو سطح مورد توجه و تحلیل قرار داد: الف) سطح تودهای که در موارد ذیل نمود بیشتری یافته است؛ 1- شرکت در فرآیند انقلابی، 2- شرکت در انتخابات ادواری، 3- شرک در تظاهرات و راهپیمایی، 4- شرکت در انجمنها و گروهها، و 5- شرکت در فعالیتهای بسیج و جنگ تحمیلی. ب) فعالیت در سطح نخبگان که در این موارد قاب توجه و بررسیاند؛ 1- عضویت در مجلس قانونگذاری، 2- شرکت در سطوح بالای تصمیمگیریهای دولتی و بخش خصوصی و 3- مشارکت در فعالیتهای قوه قضائیه.
آمارها و بررسیها نشان میدهند که بین مشارکت زنان و مردان ایران در سطح توده و حضور در پای صندوقهای رأی تفاوت چندانی وجود ندارد اما نابرابری سطح مشارکت آنان در سطح نخبگان و در کاندیدا و انتخاب شدن مشهود است. در سطح نخبگی گرچه اندک نماینده زن در مجلس حاضر بودهاند لکن نقش و مشارکت آنان در همان حد نمایندگی مسکون باقی مانده است. در بعد اجرایی و سپردن مناصب مدیریتی زنان ایرانی بیشتر نقش تزئینی و دکوراسیون دارند؛ انتخاب میشوند تا نشان داده شود که به زنان اهمیت داده میشود. به همین خاطر، عمده نقشهای واگذار شده به آنها از حد معاونتها فراتر نمیروند.
0 نظر برای “ مشارکت «سیاسی» زنان!”