
اگر در ایام قبل از اسلام، دانشمندان و وزیرانی از قبیل بزرگمهر حکیم بودهاند که با توانایی علمی، با ایثارگری تمام و تدبیر پادشاهان را به رعایت انصاف و عدالت و مدارا با مردم دعوت بعد از اسلام نیز شاعران بزرگ ایرانی و بعضی از وزیران فداکار در دربار پادشاهان را سراغ داریم که این صفات پسندیده حمایت از مردم و عدالتجویی را در نزد حاکمان قدرقدرت و قوی شوکت مطرح و آنان را نصیحت و دعوت به مراعات آبرو، مال و جان مردم میکردند و مدافع مردم بودند .
این انسانهای مسئول و شرافتمند عارف، بهخصوص بعد از حمله مغول، در پناه دادن به مردم و حمایت از آنان نقش اساسی بر عهده داشتند. آنان، که هم با مردم و هم با حاکمان ارتباط داشتند، توانستند با زبانی نرم و در قالبهایی زیبا و اثرگذار حاکمان را در وقتهایی مناسب، نصیحت کنند و آنان را از حال و وضع مردم و زندانیان و خانواده آنها باخبر سازند و مردم داری پیشه کنند.
باباطاهر عریان، سعدی شیرازی و شیخ صفیالدین اردبیلی از جمله این انسانهای مسئول و مردم مدار شمرده میشوند که در منابع معتبر تاریخی ثبت و ضبط شده و برای ما به یادگار مانده است. در این نوشتارها به ذکر چند نمونه از این گونه اقوال و نصایح و عملکردها میپردازیم تا چگونگی انجام وظیفه میانجیگری و عدالتورزی این بزرگان را در حد مقدور یادآوری و توجه عزیزان مسئول و مردم خوب کشورمان را نیز به این مبانی فرهنگی و انسانی و مردم داری جلب میکنیم :
الف- نصایح باباطاهر عریان به طغرل بیگ به سلجوقی!
کتاب «راحه الصدور» که در سال 599 هجری قمری توسط نجمالدین ابوبکر نوشته شده و به اهتمام دکتر محمد اقبال در لیدن هلند به چاپ رسیده است. در این کتاب ذیل عنوان «السلطان ... طغرل بیگ ... » از جمله آمده است:
«شنیدم که چون سلطان طغرل بیگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ حمشا. کوهَکی است بر در همدان، آن را «خضر» خوانند. بر آن جا ایستاده بودند. نظر ایشان بر سلطان آمد، کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دستهایشان ببوسید، باباطاهر پارهای شیفته گونه بودی، او را گفت: ای تُرک! با خلق خدا چه خواهی کرد؟
سلطان گفت: آنچه تو فرمایی!
بابا گفت: آن کن که خدا میفرماید: ان الله یأمر بالعدل و الاحسان ...
سلطان بگریست و گفت: چنین کنم .
بابا دستش بِستَد و گفت: از من پذیرفتی؟
سلطان گفت: آری
بابا سر ابریقی (کوزه ای) شکسته که سالها از آن وضو کرده بود، در انگشت داشت، بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالَم چنین در دست تو کردم بر عدل باش ...
ب- نصیحتهای پدرانه سعدی به «آباقاخان» مغولی!
همانگونه که میدانیم مردمان کشور های فتح شده در صدر اسلام دو راه بیشتر در پیش نداشتند یا باید مسلمان میشدند و یا اگر مسلمان نشدند جزیه بپردازند. ولی بعد از چندی، بخصوص در ایام حاکمیت حاکمان اموی، بیشتر تمایل بر جزیه گرفتن بوده تا مسلمان کردن قوم مغلوب! حتی نوشتهاند که گاهی مانع اسلام آوردن مردم نیز میشدند تا از درآمد بیتالمال کاسته نشود! حال با این مقدمه، به سراغ مقدمۀ کلیات چاپ اُفست سعدی، با تصحیح محمدحسین رکن زاده آدمیت (انتشارات کتاب فروشی اسلامیه) میرویم تا ببینیم که سعدی، شاعر بلندآوازه در مواجهه با «آباقاخان» پادشاه مغولی چه میگوید و چه میکند؟
در این مقدمه ملاحظه میشود سعدی در نقش میانجی بین مردم و حکومت مغولان ظاهر شده و آباقاخان را به رعایت حال مردم و گرایش به عدل و انصاف توصیه و دعوت کرده است و آن وقتی بود که سعدی از زیارت کعبه مراجعت کرده و به تبریز رسیده بود. سعدی به اصرار دو برادر وزیر، خواجه علاءالدین و خواجه شمسالدین صاحب دیوان، که با وی رابطه دوستانه خوبی داشتند، با «آباقاخان» حاکم مغول مواجه میشود. آباقاخان از سعدی میخواهد که او را پندی بدهد! سعدی بدواً به ملاحظه حال مسلمانان و اجرای عدالت در بین آنان اشاره و از اظهارنظر بیشتر امتناع میکند و میگوید: «از دنیا به آخرت چیزی نمیتوان برد مگر ثواب و عِقاب. اکنون مُخَیّری!»
آباقاخان تقاضا میکند که: «این معنی به شعر تقریر فرمای».
شیخ سعدی هم بلافاصله این قطعه را برای توصیه وی بر عدل و انصاف تقریر میفرماید:
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است
وگرنه راعی خلق است؛ زهرمارش باد که هرچه میخورد او، جزیت مسلمانی است
(در این عبارت، سعدی برای اعمال پادشاهان و حاکمان مسلمان و رفتار آنان با مردم دو حالت قائل میشود:
حالت اول؛ این که در حکومت در گرفتن انواع مالیات و انواع فشارها حال عموم مردم را رعایت کند.
حالت دوم؛ مردم را فقط به دلیل وصول وجه نقد بخواهد و آنها را مثل گوسفند بدوشد و به عنوان راعی و نگهبان مردم، هیچ حمایتی از حقوق آنها نداشته باشد و فشار مضاعفی را بر آن ها تحمیل کند.)
حال به بحث اصلی برمیگردیم :
آباقا بگریست و چند بار فرمود که: «من راعیم یا نه؟» و هر بار شیخ جواب می فرمود : « اگر راعیی، بیت اول تو را کفایت والّا بیت آخر تمام ...»
در ادامه این ماجرا آمده است که: آباقا را این خوش آمد و انصاف آن است که در این وقت که ماییم، علما و مشایخ روزگار چنین نصایح با بقالی و قصابی با بقالی و قصابی نتوانند گفت ( لاجرم روزگار بدین نسق است که میبینی) به عبارت دیگر میخواهد بگوید که چقدر وضع و حال ما در نقد و نقادی بین خودمان از یک طرف و بین خودمان و حاکمان وخیم است؛ تا آن جا که اگر سعدی جرأت میکند که پادشاه مغول را این گونه نصیحت کند، ولی در روزگارانی چه حال و چه در گذشته، چنین نصایحی بقال با قصاب و یا قصاب با بقال نمیتواند ارائه دهد تا چه رسد به نصایحی که مردم بر حاکمان ارائه دهند و خطری آنان را تهدید نکند و حاکمان نیز آن نصایح را طالب و عامل باشند. در همچو جامعهای چگونه میشود سخن از میانجیگری و آشتی و وحدت زد؟ مگر این که به ضعفها و اشتباهات خود در هر دو طرف مردم و حاکمان پی برده شود و اقشار مختلف مردم با مبنای «برد برد» بخواهند با هم تعامل و رابطه حسنه و انسانی داشته باشند که میگوید: نیست دل بردن ز جانان سهل و آسان ای رفیق کن مدارا « برد برد» است رسم دوران ای رفیق!
چند توضیح:
1- خراج و همچنین «عُشر» یا «عُشریه» و در بعضی موارد نیم عشری، ظاهراً مالیات ارضی بوده، که سلاطین از رعیت مسلمان میگرفتهاند.
2- «جزیه» نیز مالیات سرانهای بوده که از غیر مسلمانان گرفته میشد و با همین معنی در ادبیات فارسی نیز راه یافته است. در زبان فارسی «راعی» به معنی «چوپان» و پادشاه و «رعیت» نیز مجازاً در معانی ملت، افراد یک کشور، کشاورزان و روستاییان اطلاق شده است .
0 نظر برای “ توصیههای میانجیگرانه و عدالتجویانۀ شاعران و عارفان (قسمت دوم)”